طلوع

محفل جهاد فکری
سرآغاز

روزنوشت جمعی طلوع محفل جهاد فکری چند طلبه و دانشجوی متعهد به ارزش‌های اسلام ناب محمدی(ص) است. در این مجال، با سرمشق گرفتن از مکتب امام خمینی(ره) جهاد فکری خود را در رکاب حضرت آیت الله خامنه‌ای پیگیری خواهیم کرد.

طبقه بندی موضوعی

سیر دشوار به سوی حق

محمد مهدی شاه آبادی

اگر انسان ها به اطاعت امام گردن نهند، امام آنها را با سیری آرام و ملایم به مراتب کمال می رساند و نعمت مادی و معنوی را برای آنها جمع می کند. آن طور که به بیان قرآن، «لاکلوا من فوقهم و من تحت ارجلهم (سوره مائذه، 66)». اما سیر ملایم ولی الهی، دنیا را بهشت نمی کند. حد دنیا را باید خوب شناخت تا مسیر حرکت فردی و اجتماعی روشن شود.

حد نهایی دنیا: دنیا از یک سو در بهترین حالت، جایگاه تجارت اولیای خدا است و جایی است که راه کمال انسانی از آن می گذرد. اگر همه خواست الهی در جامعه انسانی برآورده شود و ارکان سه گانه امام، خواص و عامه مردم هریک به درستی در مسیر خود حرکت کنند، مواهب دنیوی و اخروی بر انسان ها و جامعه انسانی بارش می گیرد اما باز هم دنیا از دنیا بودن خود خارج نمی شود یعنی همچنان دنیا سجن مومن است و متاع دنیا قلیل. دنیا اگر پر از عدالت نیز بشود باز هم دار غرور و فریب است و فانی و منزلگاه دائمی نیست. دنیا در بهترین وضعیت خود نیز دار ابتلاء و امتحان برای همه انسان ها است و و بلای مقربان در هر حال از سایر انسان ها بیشتر است.

پس سیر ملایم ولی الهی، هر چند انسان ها را به کمال خود سوق می دهد و جامعه را انسانی و الهی هدایت می کند اما دنیا را به آخرت و به بهشت تبدیل نمی کند.

حد پست دنیا: آنگاه که سه جزء جامعه (امام، خواص و عوام) یا برخی از آنها به وظایف خود عمل نکنند و یا در جایگاه خود قرار نگیرند. در این صورت دنیا جهره پست و شیطانی به خود می گیرد و سیطره طاغوت و ظلمت در آن فراگیر می شود. اگر انسان ها نعمت الهی ولایت را انکار کنند، به دیار بایر و بدون ثمر وارد می شوند: «الم تر الی الذین بدلوا نعمه الله کفرا و احلوا قومهم دار البوار (سوره ابراهیم، 28)».

نظام اختیار انسان ها، که خداوند هدایت خود را بر پایه آن استوار کرده است، از سنن لایتغیر الهی است. اگر دین حق و امام حق، به عنوان محور سعادت بشر، یاری نشود بی تردید به انحراف و التقاط و ... دچار می شود. هر زمان که بندگان الهی به عهد الهی خود بازگردند دین خداوند نصرت می شود و حق برقرار می گردد. حد پست دنیا آن است که امام حق، از مدار زندگی مردمان کنار زده شود، دین حق به تحریف دچار شود و خواص اهل حق میدان را برای اهل باطل خالی کنند و عامه مردم به دانسته های فطری و دینی خود عمل نکنند.

اما نظام اختیار جهان، بر پایه حکمت هدایت انسان ها است. اگر دهر آن چنان بر مدار سفلگان بچرخد که دین خدا به عنوان راه هدایت انسان ها، آن چنان دچار اضمحلال و انحراف گردد که راه هدایت بر آیندگان بسته شود، آنگاه خداوند با بالاترین هزینه ها از دین خود حفاظت می کند و این محافظت الهی از طریق خلیفه خدا بر زمین، امام معصوم روی می دهد.

کربلا، آن نقطه ای بود که صبر و نرمش ولی الهی که آینه تمام نمای صبر خداوند است، لبریز شد و نجات انسان ها و نجات دین خدا جز به فداکاری امام ممکن نبود. آن هم فداکاری که تنها به شهادت امام منتهی نشد بلکه اهل بیت او و یارانش به شدیدترین اوضاع شهید و اسیر شدند.

آن نجات بخشی حرکت حسینی، سیطره دستگاه ابلیسی و نظام ظلمانی و طاغوتی را شکست و برای همیشه تاریخ و همه انسان ها راه هدایت و نور را بازکرد. راهی که دیگر به هیچ عنوان بسته نخواهد شد و این به برکت عظمت فداکاری است که به امامت معصوم روی داد. کربلایی که اگر به دست عزیزترین انسان ها غیر از امام معصوم رخ می داد، چنین اثری نداشت حتی اگر به رهبری بزرگ پرچمدار کربلا حضرت ابالفضل یا حضرت علی اکبر علیهما السلام انجام می شد.

آن روزنه نورانی که اباعبدالله به کمک اهل بیت و یاراتش برای همه بشریت گشود می رود که بر ابرهای ظلم و ظلمت غلبه کند و این غلبه نهایی با قیام امام زمان (عج) رخ خواهد داد.

اما چه شد که کار به چنین نقطه دردناکی منتهی شد؟

انحراف اول در سقیفه روی داد که محور هدایت از جای خود منحرف شد و امام به حاشیه رفت و کفر به نعمت ولایت اتفاق افتاد.

اما این به تنهایی برای روی دادن کربلا کافی نبود. انحراف خواص و نشناختن وظیفه و عمل نکردن به تکلیف رویه دیگر ماجرا بود. عوام مسلمانان نیز اگر به فهم فطری و علم اندک خود نسبت به دین عمل می کردند کار به اینجا نمی کشید.

و لقد سمعت جدی رسول الله (ص) یقول: الخلافه محرمه علی آل ابی سفیان فاذا رأیتم معاویه علی منبری فابقروا بطنه و قد رآه اهل المدینه علی المنبر فلم یبقروا فابتلاهم الله بیزید الفاسق. (لهوف، 20)

امام حسین علیه السلام فرمودند:

من از جد خود رسول خدا (ص) شنیدم که فرمود: خلافت بر آل ابی سفیان حرام است. پس هنگامی که معاویه را بر منبر من دیدید شکمش را بدرید (او را با خواری بکشید)، اما اهل مدینه او را بر منبر پیامبر دیدند و او را نکشتند پس خداوند آنها را به یزید فاسق مبتلا کرد.

اما اگر خود را از خواص می دانیم، بیشتر از عوام باید بر وظیفه خواص دقت کنیم. باز هم سوال مهمی را بازخوانی می کنم:

ما تکلیف سیاسی اجتماعی خود را در یاری امام زمان (عج) چگونه می یابیم؟ از کجا می فهمیم که فلان کار تکلیف است؟ آیا احساس تکلیف کاذب وجود دارد؟ با این احساس چه کنیم؟ چگونه تکلیف کاذب و صادق را تشخیص دهیم؟ آیا تکالیف مختلف برای افراد مختلف نیست؟

از چه راهی تکلیف خود را بشناسیم که امام حق و دین حق به غربت نیافتد؟ گاه اقدامات تکلیف نشناسانه ما، به جای یاری حق، به انزوای حق می انجامد!

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۰ آبان ۹۲ ، ۱۷:۵۰

گفته اند که شیعه در طول تاریخ خود را در زمانی میان دو سرحد تاریخی یافته است: یکسو عاشورا و دیگر سو ظهور. اندیشه تاریخی شیعه در سیری از عاشورا تا ظهور معنا می­یابد. این دو رخداد در عین اتصال مستقیم و مستحکمی که با یکدیگر دارند اما در میان خود فضایی را ایجاد می­کنند که غنای تجربیات تاریخی تشیع در متن آن ایجاد می­شود. شیعه خود را همواره داغدار و عزادار ثاری عظیم می­بیند و از این رو به ظاهر جایی در گذشته متوقف شده است. برای شیعه زمان از کربلای سال 61 جلوتر نیامده است. اما این فقط ظاهر امر است. چرا که در عین حال، برای شیعه این داغ و درد مرهم و درمانی در نقطۀ نهایی تاریخ دارد و از این رو ما همواره رو به آینده داریم. آینده­ای که خود را در نسبت با آن تعریف می­کنیم و معتقدیم که هنوز عهد و دوران ما فرا نرسیده است اما روزی فرا خواهد رسید.

اما حقیقت امر آن است که ما در نقطه حال به سر می­بریم. نقطه­ای میان گذشته و آینده. درست همین جاست که معنای حقیقی شیعه بودن بحث برانگیز می­شود. دو تلقی عمده در اینجا وجود دارد. یک تلقی آن است که پیوند با گذشته را صرفاً در تعزیت و سوگواری می­بیند و نگاه به آینده را صرفاً در انتظار منفعل و بی عمل. در مقابل نگاهی است که بزرگ پرچمدار آن در عصر ما، عبد صالح خدا و استثنای تاریخ معاصر انسان، حضرت امام روح الله خمینی (ره) بوده اند. بر مبنای این نگاه، هر چند ما در حال به سر می­بریم اما گذشته و آینده از حال ما منفک نیست. ما هنوز مخاطب درخواست یاری حضرت ابا عبدالله الحسین هستیم و لازم است متناسب با مقتضای عصر خود به این دعوت همیشگی تاریخ پاسخ گوییم. تعزیت و سوگواری بر مصیبت عاشورا نه تنها پر ارج و مورد تأکید، که از جهت حفظ و تحکیم این هویت و مسیر تاریخی خود به مثابه نوعی مجاهده است. اما شیعه پیش و بیش از عزاداری به تلاش در مسیر اعتلای کلمۀ حق و اقامۀ قسط و امر به معروف و نهی از منکر دعوت شده است و محتوای اصیل و جاودانۀ نهضت حسینی چیزی جز این نیست. علاوه بر این، انتظار منجی به معنای دست روی دست گذاشتن و بی عملی نیست. که از بی عملی و رخوت اصلاً انتظار نمی­تراود. انتظار حقیقی جز در مبارزه و مجاهده نیست.

فتوحات بزرگ تفکر امام خمینی در دوران ما حکایتگر این حقیقت است که تلقی درست از حقیقت شیعه بودن، همان است که در مشی و سیره و اندیشۀ او ظاهر شد. در این ایام و لیالی ارجمند، از خداوند متعال بخواهیم و به ذوات مقدسۀ ائمۀ اطهار متوسل شویم که توفیق رهپویی این مسیر معنوی را به ما عنایت فرمایند. 

۵ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۹ آبان ۹۲ ، ۲۰:۳۴

حماسه حسینی مظهر کید الهی

سیدفرید حاج‏‌سیدجوادی

رسالت ائمه معصومین (ع) هدایت بشر در تمامی طول تاریخ است. از این رو فهم سیره‌ی ایشان با محدود کردن افعال و گفتارشان در ظرف وقوع و صدور، به نقصان یا انحراف در استفاده از هدایت ایشان می‌انجامد. برای فهم سیره‌ی اهل‌بیت(ع) لازم است به آثار و ثمرات بلند مدت حرکات و سکنات‌شان توجه نماییم. مولفین اعصار متقدم، بر ضبط و نقل حوادث اهتمام ورزیده‌اند و از فهم آثار گسترده و بلندمدت سیره‌ی اهل‌بیت(ع) بازمانده‌اند. تا قرن‌ها پس از عصر ائمه‌ی معصومین(ع) رفتار و گفتار ایشان به مثابه‌ی اجزاء متفرق مورد توجه علما و مورخین امامیه قرار می‌گرفت و تلاش درخور توجهی برای فهم همبسته و یکپارچه از سیره‌ی آن بزرگواران مشاهده نمی‌شود. اما با گذشت زمان و شکل‎گیری جوامع مقتدر شیعی، کوشش برای فهم عمیق‌تر از سیره‌ی معصومین(ع) به تدریج رایج شد.

سیره‌ی امام حسین(ع) از زمان مرگ معاویه تا شهادت ایشان در عاشورا بیش از دیگر مقاطع سیره‌ی اهل بیت(ع) مورد توجه عالمان، اندیشمندان و روشنفکران شیعه و حتی غیرشیعه قرار گرفته است. امروز اطلاق «قیام سید الشهداء (ع)» به سلسله اقدامات ایشان در آن مقطع تاریخی مقبول و پذیرفتنی است، اما این منظر در مکتوبات قرون اولیه به چشم نمی‌خورد. مصنّفین قرون متقدم، حیث سیاسی و اجتماعی سیره‌ی اباعبدالله را مورد توجه قرار نداده‌اند و بر جنبه‌های فردی آن تمرکز داشته‌اند. در این نگاه امام حسین(ع) با هدف حفظ منزلت امامت و اجتناب از تایید خلافت یزید، از بیعت سرباز می‌زند و به ناچار از خانه و کاشانه‌ی خود به سوی تنها شهری که از ایشان دعوت کرده است، پناهنده می‌شود. از سوی دیگر حاکمیت وقت با ابزارهای نظامی و تبلیغاتی، این آخرین پایگاه و مأمن امام را در به شهادت رساندن اباعبدالله(ع) به تمکین وادار می‌سازد.

اما نگرش دیگری نیز به تدریج در قرون و اعصار متأخر در میان سیره‌پژوهان رواج یافته است. برخلاف دیدگاه متقدمین، در تحلیل‌های معاصرین، کنشگر فعال، سیدالشهداء(ع) است که با طرحی هدفمند، مسیر هدایت را از اسارت مدعیان خلافت نبوی نجات می‌بخشد. امام حسین(ع) ماموریت دارد خباثث مستور بنی‌امیه را افشا نماید؛ انحراف خزنده‌ای که دفن میراث نبوی در کاخ‌های مجلل شام را با زر و زور و تزویر پیگیری می‌نماید. علم فروشان درباری، پنهان سازی این انحراف در پس احادیث جعلی را برعهده دارند و والیان دنیاپرست سلطه‌ای رعب‌آفرین بر اقطار امت اسلامی روا می‌دارند. معاویه رفع موانع را برای تبدیل خلافت به سلطنت موروثی اموی تا آخرین حد امکان محقق ساخته و مخالفت معدود افراد ذی‌نفوذ را بی‌اثر کرده است. در این میان صحنه‌ای لازم است که خباثت باطنی انحراف اموی به دیده‌ی احساس درآید. دشمن، ناآگاه و غافل از کید الهی با رفتار وحشیانه خود در صدد ارعاب مخالفین و معترضین و انتقام‌گیری از خاندان نبی اکرم(ص) برآمد. همین سبُعیّت و وحشیگری دستمایه‌ی هدایت دل‌ها را در طول اعصار برای مصباح هدایت و کشتی نجات فراهم آورد. اباعبدالله(ع) در نبرد هدایت در طول تاریخ بر جبهه‌ی شیطان غلبه کرد و این همه به مدد فداکاری، اخلاص و درایت آن امام معصوم و یاران‌اش رقم خورد. اگر در میان یاران امام، کوچکترین نقطه‌‌ ضعف و کمترین سستی پدیدار می‌‎شد، صحنه‌ی درخشان کربلا چنین جلوه‌ای نمی‌یافت. شفافیت یاوران حق، زشتی جبهه باطل را افشا کرد. شیطان و حزب‌اش ذات پلید خود را عیان ساختند تا دل‌ها مجذوب حقیقت نورانی سیدالشهداء(ع) شود.

در تحلیل اخیر، غلبه و پیروزی اباعبدالله(ع) در نبرد هدایت آشکار و واضح است و برای تبیین پیروزی خون بر شمشیر نیازمند هیچ‌گونه تاویل و تفسیر زائد نمی‌شویم. آموزه بزرگ این تحلیل، جهاد در راه خدا تا سر حد بذل جان و مال و آبرو حتی در مواردی است که چیرگی ظاهری حاصل نمی‌شود. وظیفه ما تداوم مسیر هدایتی است که با مجاهدت انبیاء و اولیاء در درازنای تاریخ جریان یافته است. فرهنگ عاشورایی آن است که در هر زمانی باید پس از اهتدا و اقتدا به ولی الهی، برای حفظ جریان هدایت مجاهدت نماییم. انقلاب اسلامی ایران مصداقی از همین فرهنگ بود. امام خمینی(رض) آنگاه که اسلام عزیز را در خطر دید، آبرو، حشمت و عافیت خود را در مسیر نجات آن فدا کرد. نتیجه این ایثار و مجاهدت نورانیتی بود که بر امت اسلامی تابیده است.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ آبان ۹۲ ، ۰۶:۰۴

اصالتِ رسانهِ داشتن

فرشاد مهدی‌پور

 

 

جنگ نرم، صرفا یک جنگ رسانه‌ای نیست و رسانه داشتن، آن‌هم از نوع مجازی‌اش، تنها وسیله جنگیدن به‌شمار نمی‌رود.

وقتی جنگ نرم، به حوزه رسانه‌ها تقلیل پیدا می‌کند و در زمینه رسانه‌ها، ارزان‌ترها و دم‌دستی‌ترهای‌شان مورد توجه قرار می‌گیرند، نتیجه آنی می‌شود که شده و این لشکر عریض و طویل گردهم آمده برای نبرد در عرصه فرهنگ، نه تنها از انجام یک اقدام آفندی ناتوان است، بلکه نمی‌تواند حتی به موقع درگیر عملیات پدافندی مناسبی هم بشود. و چه بسیار نمونه‌‌هایی که این ادعا را در تمامی 4-5 ساله اخیر اثبات می‌کند و یک مثال قابل توجه‌اش، استدلال‌های نهفته در پسِ انتخاب سخن‌ران محترم مراسم 13 آبان تهران است که نه تنها نشان دهنده سطح معوج تحلیل و تفسیر و برداشت برخی آقایانِ برنامه‌ریز، از تحولات کشور و پی‌آمدهای انتخابات اخیر است، بلکه فراتر از آن، ضعف بینشی و نظری گسترده‌ای را در زمینه توجه به الزامات و مقتضیات جنگ نرم نشان می‌دهد.

به همین سخن‌رانی مهم 12 آبان 92 بنگرید:

... تبلیغاتچى‌هاى خارجى با شیوه‌هاى کاملاً ماهرانه‌ تبلیغاتى خط می‌دهند، در داخل هم بعضى از روى ساده‌لوحى و بدون اینکه نیّت سوئى داشته باشند، بعضى هم واقعاً از روى غرض همین را دارند تبلیغ می‌کنند که اگر ما در این قضیّه کوتاه آمدیم و تسلیم شدیم در مقابلِ طرف مقابل، همه‌ى مشکلات اقتصادى و مانند اینها حل خواهد شد؛ این خطا است. چرا خطا است؟ چند علّت دارد. من مایلم شما جوانهاى عزیزمان - هم شما که در این جلسه تشریف دارید، هم قشر جوان فرهمند ما، قشر جوان آگاه ما، جوان پرانگیزه‌ى ما، دانشجویان ما، دانش‌آموزان ما در سرتاسر کشور که من یک‌وقت گفتم شماها افسران جنگ نرمید - فکر کنید روى این مسائل.

صرف‌نظر از محتوای مرور شده در این بحث، مقوله موردنظر در حوزه افسران جنگ نرم، فکر کردن روی مسائل است؛ فکری که منتج به راه‌حل و برنامه و اقدام شود. برنامه‌های متناسب با اهداف و واقعیت‌ها و نه صرفا براساس شناختی ناقص و نارس.

همین سطح خودبسندگی تحلیل‌های مبتنی بر جنگ نرم (که همان‌گونه که اشاره شد، این مفهوم را به رسانه مجازی تقلیل می‌دهد)، حتی از کاوش در این زمینه که چرا جریانات رقیبِ‌ داخلی، علی‌رغم بسط ید فراوان و پایین‌بودن هزینه‌های اجرایی، بیش‌تر هم و غم خود را به‌جای فضای مجازی، بر رسانه‌های مکتوب متمرکز کرده، بازمانده و حاضر به بازسازی تصمیمات و اقدامات خود نیست. رسانه مجازیِ مبتنی بر وب، هم‌چنان یک کالای نیمه‌لوکس به‌شمار می‌رود و نه انعطاف‌پذیری‌های رسانه‌های چاپی را دارد و نه عمق (در مقابل دامنه و انعکاس) آن‌ها را و از این منظر، فاقد حوزه اثر مطلوب است.

­در این‌جا لاجرم دو موضوع می‌بایست در دستور کار قرار گیرد، اولی ارتقا دادن سطح دریافت‌ها از فضای عمومی و منطبق کردن آن، بر اصول راه‌بردی نظام (تا مثلا یک مراسمِ ملی به ابزاری برای احیای یک جریان محدود و خاص سیاسی مبدل نشود و همه شور و هیجان مرتبط با ستیزِ‌ با آمریکا، علاوه بر مصادره به مطلوب شدن، کم‌بنیه جلوه‌گر نشود) و ثانیا جنگ نرم، اقیانوسی دیده شود که «سایت خبری» و واحد سایبری داشتن در آن، اوج توان‌مندی و ظفر به‌شمار نرود.

دقت در همین مقدمات جزیی و مجزاست که کارها را از دشواری می‌رهاند، فکرکردن و خواندن و بررسی‌کردن را اصل قرار می‌دهد و به‌ترین راه‌حل‌ها، دمِ دستی‌ترین آن‌ها نمی‌شود. جنگ نرم، فقط به‌معنای رسانه راه‌انداختن نیست.

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۹۲ ، ۰۸:۰۱

تماشا و اقتداء

احمد مخبری

قیام سید الشهدا علیه السلام، ورای تصویری که از حقانیت، مظلومیت و البته اقتدار جریان اسلام ناب ارائه می کند، خود الگویی تمام عیار برای آحاد مسلمانان است. فهم چیستی و چرایی این حماسهی بزرگ ، با واکاوی بیانات آن حضرت میسور و مقدور است. عباراتی چون:

- اِنّا لله‏ و اِنّا اِلیه راجِعون و عَلی الاسلام السَّلام اِذ قَد بُلیَت الامة بِراعٍ مِثل یَزید

- اُرِیدُ اَن آمِر بِالمَعروفِ وَ اَنهَی عَنِ المُنکَرِ وَ اَسِیرُ بِسِیرةِ جَدِّی وَ اَبِی عَلِّی بن ابی طالب (علیه السلام)

- اَلا تَرونَ اَنَّ الحَقَ لا یُعمَلُ بِه و انَّ الباطِلَ لا یُتناهى عَنه لِیرغب المؤمنُ فى لِقاءِ ربِّه محقاً

- فَاِنّى لا اَرَى المَوت اِلاالسَّعادَه و الحَیاه مَع الظّالِمین اِلابَرَما

هریک با اشاره به گوشه‏ای از معارف و حقایق اسلامی، تنبّهی به ضرورت های زمانه و لزوم قیام و عمل دارد.

جان کلام و بن‏مایه‏ی اصلی این کلمات گهربار، ایستادگی و رفع  خطر انحراف بی‏بازگشت از اسلام و نابودی این میراث گران‌سنگ نبوی است . آن چه که معاویه با دسیسه و نیرنگ به سوی آن حرکت می کرد، حالا پرده دریده و بی پروا توسط یزید پی‌گیری می‌شد و آن نابودی دین و دفن بساط دین‌داری بود و این خط آخر و مرز نهایی مماشات ، تقیه و حفظ مصالح عالی اسلام است. سید الشهداء علیه السلام، با متانت و تدبیر، چنین حاکمیتی را به رسمیت نشناخت و در آخرین نقطه‏ی صبر و مدارا ایستاد و از بیعت ظاهری با یزید نیز سر باززد و منزل به منزل به همراه خاندان و یاران خود رفت و حقایق را تبیین کرد، جاهلان را آگاه ساخت و ترس  بزدلان را به رخشان کشید تا حجت بر همگان تمام شود.

داستان حماسه‎‎ی حسینی در عاشورا و حماسهی اهل بیت حسینی  پس از آن ، الگوی بیمانند تدبیر و عمل برای تکتک مسلمانان است که در شرایطی چونان شرایط آن دوران، تدبیر و عملی هم‏چنان که امام ع به نمایش گذاشت، لازم است.

آن‏چه مایهی نگرانی است، تفسیر و تصویر فراقدسی از سیدالشهداء علیه السلام و رفتار ایشان است که امام را از دسترس اقتدا و ائتمام خارج می کند و شخصیتی را به نمایش می گذارد که هیچ عملی از او را نمی توان به عنوان الگو به مسلمانان معرفی کرد.

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ آبان ۹۲ ، ۰۹:۳۸

به خدا سوگند (اگر امر خلافت با علی بود) هر گاه مردم از جاده حق منحرف مى شدند و از پذیرش دلیل روشن سرباز مى زدند، آنها را با نرمى و ملایمت به سوى منزل مقصود سیر مى داد سیرى که هرگز آزار دهنده نبود، نه مرکب ناتوان مى شد، و نه راکب خسته و ملول و

سرانجام آنها را به سرچشمه آب زلال و گوارا وارد مى ساخت، نهرى که دو طرفش مملو از آب بود، آبى که هرگز ناصاف نمى شد سپس آنها را پس از سیرابى کامل باز مى گرداند و سرانجام او را در پنهان و آشکار خیرخواه خود مى یافتند.

(خطبه حضرت زهرا (س) در جمع زنان مدینه).

یک بعد اصلی فتنه 88 آن بود که برخی از خواص جامعه تلاش کردند برای به کرسی نشاندن نظر خود، ولی فقیه را تحت فشار قرار دهند و برخی با علم به دروغین بودن مدعای تقلب، از همه ظرفیت خود برای آشفته کردن فضا بهره بردند. فشاری که نایب امام در برابر آن مقاومت کرد و در کنار رأی مردم ایستاد؛ مردمی که آنقدر به رهبر خود اعتماد داشتند که حتی قبول آن مصلحت تحمیلی نیز در نزد آنان از قدر رهبر نمی کاست.

اما این پیرو خط علوی، مصلحت عامه را در مواقع تضاد با میل خواص، بر آنان ترجیح داد. (فَإِنَّ سُخْطَ الْعَامَّةِ یُجْحِفُ بِرِضَى الْخَاصَّةِ وَ إِنَّ سُخْطَ الْخَاصَّةِ یُغْتَفَرُ مَعَ رِضَى الْعَامَّةِ: نامه 53 نهج البلاغه). اما آن زمان که داستان رنگ دیگری به خود گرفت و به هر دلیل، عموم مردم، مسیری را برگزیدند که از شاخصه های آشکار آن «حل بیرونی مشکلات درونی و مذاکره با قدرت های جهانی» بود، روش برخورد او تفاوت نیز کرد. اگر بارها و به تصریح، راه حل مشکلات را در درون می دانست و تکیه اصلی بر قدرتهای بیرونی را مفید حال کشور نمی دید، اما مانع آزمون دوباره مردم و نماینده شان نشد.

حتی اگر همه انتخاب مردم در انتخابات 92 را تفسیر به رأی مردم به «مذاکره با آمریکا» بدانیم –که چنین نیست- و مذاکره را نیز انحرافی در مسیر انقلاب اسلامی بدانیم –که همیشه چنین نیست- باز هم برخورد رهبر انقلاب با چنین انحراف عمومی، نرمی و ملایمت بود تا حرکت و سیر در مسیر حق دچار وقفه نشود و به بهانه اندک، اصل راه از دست نرود. سیر ولی الهی، سیری است که آزاردهنده نیست و مرکب را ناتوان می کند و نه راکب را ملول و نهایت آن ورود به سرچشمه آب زلال است.

سخنان رهبری به مناسبت 13 آبان امسال، خط روشنی بود برای آنکه اولاً مسیر حق گم نشود، ثانیاً حوزه انعطاف در مسیر حق (نرمش قهرمانانه) روشن شود، ثالثاً لوازم عبور از مسیری که احتمال انحرافی بودن آن بسیار است، بیان گردد.

·         مسیر اصلی: استقامت در راه آرمان های اسلام و مبارزه با کفر و استکبار به سرگردگی آمریکا، انگلیس و اسرائیل،

·       حیطه انعطاف: مذاکره ای محدود به موضوع هسته ای با خط قرمزهای روشنی درباره دیدگاه ایران نسبت به اسرائیل، توانایی های نظامی ایران، حمایت از مقاومت منطقه.

·         لوازم عبور: هشیاری تیم مذاکره کننده در مذاکره با موجودی که ماهیت آن هنوز «شیطان بزرگ» است؛ آگاهی عموم مردم نسبت به ماهیت مذاکره و نتایج آن و دید منطقی نسبت به میزان اثرگذاری آن.

اما شرط رسیدن به این مقصد، تعهد به الزامات این سیر الهی است. این تعهد از یک سو برای ولی است و از سوی دیگر از سوی مردم. امام منصوب از سوی خداوند متعال، مسیر حق را بی هیچ خطایی نشان می دهد و نفس متصل او به ولایت الهی، خود منشأ تحول نفوس به قدر استعدادشان، به سمت کمال و قرب الهی است. شاقول سنجش نظام ما نیز اسلام است و معیار ارزیابی حکومت ما، میزان انطباق آن با حکومت معصوم. روشن است که بخش مهمی از فاصله ما با حکومت معصوم پرنشدنی است مگر با ظهور امام (ع). اما بخش مهم دیگری نیز وجود دارد که استانداردهای دوران گذار را نشان می دهد.

اگر از معیارهای اصلی تنزل کنیم و به وضع موجود قانع شویم، روح کمال خواهی اسلام و انقلاب را در خود میرانده ایم و این یکی از انواع استحاله های درونی است که برای انقلاب ما می تواند به وقوع بپیوندد. توجیه رفتارها و عمل خود را مبنای حق دانستن، گرداندن حق است بر مدار خود و روشن است که حق بر مدار هیچ شخصی نمی گردد مگر آنکه او فانی در حق باشد و از آثار وجودی و نفس او جز حق سر نزند مانند امیرمومنان علی (علیه السلام )که پیامبر (ص) در حقش دعا کرد که: «بارخدایا! حق را در هر جایی که علی می گردد، بگردان». (ادر الحق حیثما دار؛ امالی صدوق، 89).

پس ما باید همواره خود را متهم به درست شناختن حق و درست پیمودن راه آن بدانیم و این برای داعیه داران انقلاب اسلامی واجب تر است. پس در موضع اتهام و سوال از خود می پرسیم:

لوازم این سیر الهی چیست و چه کسانی به آن پای بندند؟

·         پیشوای جامعه اسلامی، خود باید مجموعه ای خصوصیات را داشته باشد و در جای خود روشن شده است که باید شبیه ترین افراد به امام معصوم باشد. (رک. ادله نظریه کشف ولی فقیه).

·         خواص جامعه باید بر مدار حق گردش کنند و از خواص اهل حق باشند نه باطل.

·         عموم مردم باید بر مبنای اطاعت از ولی الهی و خیرخواهی نسبت به او سیر نمایند.

آنچه بیش از همه برای ما لازم است شناختن معیارهای لازم برای خواص اهل حق است. درباره خواص اهل حق و ویژگی های آنها رهبر انقلاب در چند سخنرانی و خطبه نماز جمعه به تفصیل سخن گفته اند. امت حزب الله باید بار دیگر این معیارها را بازخوانی کند. سوال کلیدی دوران جدید امت حزب الله باید بازخوانی معیارهای حزب اللهی بودن و شناختن تکلیف خواص باشد. در میانه این معیارها، به ویژه با توجه به دوره کنونی، سوالی کلیدی که کمتر به آن پرداخته ایم این است:

تشخیص تکلیف اجتماعی و سیاسی برای هر یک از ما چگونه صورت می گیرد؟ آیا این احساس تکلیف های مکرر و در حیطه های وسیع برای افراد مختلف، صحیح است؟ آیا نباید بسیاری از ما پای خود را از گلیم خویش فراتر نگذاریم؟ و به طور خلاصه و روشن:

معیار سنجش تکلیف اجتماعی و سیاسی ما چیست؟


۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ آبان ۹۲ ، ۰۲:۴۴

در خبرها بود که عالیجناب علی لاریجانی در نطقی از دولت­های نهم و دهم با عنوان «دوره­ای که به ریش اصولگرایان بسته شد» یاد کرده اند. چنین اظهار نظرهایی بهانه لازم را برای طرح بحثی مهم و پرثمر دربارۀ نسبت جریان اصولگرا یا حزب اللهی با کارنامۀ دولت نهم و دهم یا آنچه که می­توان «تجربۀ سوم تیر» نامید، فراهم می­آورد. در اوایل دهۀ هشتاد جریان جدید اصولگرایی بر محور تدوین و تعمیق تحلیلی مشترک از «ماهیت انحراف حرکت انقلاب در سال­های پس از جنگ» برساخته شد. بعید نیست که موج بعدی اصولگرایی نیز بر محور تحلیلی از ماهیت ظهور و افول تجربۀ سوم تیر پدیدار گردد.

به طور کلی به نظر می­رسد در میان عموم کسانی که به صفت اصولگرایی متصف اند، دو دیدگاه در این باره وجود دارد که به نحو قابل توجهی نمایانگر نوعی شکاف نسلی نیز هست:

اول، دیدگاه کسانی است که همچون دکتر لاریجانی و همگنان او از طیف­ها و گروهها و احزاب گوناگون، سوم تیر و دورۀ بعد از آن را کابوسی می­دانند که تمام همت ما در عرصۀ سیاسی می­بایست معطوف به بستن راه تکرار آن باشد. از این منظر سوم تیر چیزی بود که ربطی به ما نداشت و ما –دست­کم تا مدتی- بدون هیچ بهره­ای هزینۀ آن را پرداختیم. از این منظر بحث از این دوره و تحلیل و ارزیابی آن ربطی به آیندۀ جریان اصولگرایی ندارد و عملاً باید بعد از مقادیر قابل توجهی تف و لعن و نفرین، به گورستان فراموشی و عدم فرستاده شود.

دوم، دیدگاه کسانی که سوم تیر را تجربه­ای متعلق به جریان حزب اللهی دانسته و از این منظر سیاست ورزی حزب اللهی و اصولگرایانه را در استمرار و تعقیب آن می­بینند. جوانان و جوان صفتانی که در این چارچوب می­اندیشند، خواه از آن دسته باشند که دولت برآمده از سوم تیر را تا پایان بر صراط حق و عدالت تفسیر می­کنند و خواه آنان که از جایی به بعد قائل به وقوع «انحراف» شدند، در این نکته با گروه اول مشترکند که گویی نیازی به تحلیل و ارزیابی جدی کارنامۀ دوره مذکور نمی­بینند. عدم احساس نیاز برای برخی بدان سبب است که معتقدند اصولاً «هر چه آن خسرو کند، شیرین بود» و برای برخی دیگر به این دلیل که با ساده­ ترین و بسیط ترین تحلیل ممکن خیال خود را راحت کرده اند؛ این تحلیل که گروهک انحرافی و مشخصاً یکی-دو نفر منحرف هواپیمای سوم تیر را ربوده اند! عملکرد این گروه اخیر در انتخابات مجلس نهم و ریاست جمهوری یازدهم نشانگر این است که اساساً نیازی به بازنگری و ارزیابی در تجربۀ سوم تیر نمی­بینند و قائلند که عیناً باید به همان صورت قبلی تکرار و بر آن ابرام (یا همان پایداری!) شود. گویی که فرجام تلخ دولت برآمده از سوم تیر سببی جز خصایل منفی شخص احمدی نژاد یا انحرافات فکری و عملی اطرافیان حاشیه ساز ندارد.

***

نگارندۀ این سطور به عنوان فرد کوچکی از جوانان اصولگرا، نسلی که ذهنیت سیاسی­اش در فضای سنگین دورۀ اصلاحات شکل گرفت، ابایی از این ندارد که خود را در نهایت متعلق به دستۀ دوم بداند. بر آنم که نسبت جریان اصولگرایی و «نو حزب­اللهی گری» با تجربۀ سوم تیر عمیق­تر از آن است که قابل گسست باشد. آری، اگر مقصود ما از اصولگرایی مجموعه­ای از گروه­ها و احزاب سیاسی باشد که قبلاً عمدتاً تحت عنوان «جناح راست» تعریف می­شده اند، «تجربۀ سوم تیر» ربط چندانی به آنها نداشته است و به معنای واقعی لفظ، به ریششان بسته شده است! اما اگر نوعی تلقی گفتمانی و منظر اجتماعی را اتخاذ کنیم و مفهوم اصولگرایی را در متن خیزش نسل جدیدی از نیروهای حزب اللهی با چارچوب گفتمانی جدید و سازماندهی جدید بیابیم، به راستی آیا در انتخابات 84 کسی جز محمود احمدی نژاد را می­توان نمایندۀ اصولگرایی تلقی کرد؟ آیا پیروزی احمدی نژاد 84 پیروزی اصولگرایی نبود و پیروزی (احتمالی) دیگر برادرانی که بنا به تحلیل­های درست و غلط ادبیات و جهت­گیری متفاوت با گفتمان جدید اصولگرایی اتخاذ کرده بودند، پیروزی اصولگرایی بود؟!

با این وجود، به نظر می­رسد اینک زمان آن رسیده است که به طور جدی­تر و دقیق­تر به ماهیت شکست تجربۀ سوم تیر بیاندیشیم و از آن سخن بگوییم. این اتفاق که خیزش آرمانگرایانه، اصولگرایانه و عدالتخواهانۀ سوم تیر به فضاحت خانه نشینی یازده روزه و ابتذال برداشت 16 میلیاردی از ذیحسابی ریاست جمهوری بیانجامد، آنقدر هولناک و مصیبت­بار است که نمی­توان به سادگی از کنار آن گذشت. نمی­توان آن را صرفاً به خباثت این و انحراف آن نسبت داد. نمی­توان آینه را پیش روی خود نگرفت و لا اقل بخشی از ماهیت شکست و تباهی را در آنچه که به عموم جریان حزب اللهی مربوط است، ردیابی نکرد. بدون چنین نقادی جدی و بی مجامله­ای امکان تأسیس جدید و احیای دوباره نخواهیم یافت.

به یاری خدا این بحث را در مجالی دیگر از سر خواهم گرفت. 

۷ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۲ آبان ۹۲ ، ۰۰:۱۱

 

 

 قدما گفته‌اند که تیتر نقطه ندارد، اما چون نکته بیان‌شده در این عنوان، مدعی قطعیت و جامعیت است و دقیقا نشان‌گر بسیاری از اختلاف‌ها و تفاوت برداشت‌ها، به‌ناگزیر باید در انتهای آن ].[ قرار داد تا حکم تزلزل‌ناپذیرِ بحث را بیش از پیش نشان دهد...

نقلِ قول‌ها، سخنان، ره‌نمودها و هر آن‌چه که از ناحیه رهبری نظام، صادر و بیان و ابلاغ می‌شود، در یک شبکه مفهومیِ روشن و شناخته‌شده، قابل شناسایی و ره‌گیری است و اگر نشود این‌کار را کرد و یا بر سرِ‌ نوع فهم آن‌ها، اختلافی به‌وجود آید، باید به این اندیشید که گیر و گرفتِ قضیه در کجاست.


این‌که رهبر انقلاب در یک سخن‌رانی مهم دانش‌جویی (ششم مرداد 92)،‌ به بیان دو موضوع ظاهرا مشابه اما در باطن متفاوت در حیطه آرمان-واقعیت و تکلیف-نتیجه می‌پردازند، حتما دارای منطقِ انگیزه‌مندانه‌ای است و جز با ارجاع به متن، لحن، شنوندگان، زمان و... نمی‌شود از آن رمزگشایی کرد. روشن است که انتخابات و حوادث قبل از آن و نتایج‌اش، اصلی‌ترین علت بیان آن سخنان بوده است، اما چرا مخاطبانِ واقعی این حرف‌ها، آن‌را ناشنیده می‌گیرند یا خودشان را به نشنیدن می‌زنند و یا در تفسیر و تحلیل این بیانات، به شارحانی دارای سوگیری‌های خاص مراجعه می‌کنند.

هر ارتباط حداقل دارای یک الگوی سه‌ بخشی است: فرستنده (منبع پیام‌ساز)، کانال (مجرای ارتباطی) و گیرنده (دریافت‌کننده پیام)؛ با نظر به هر کدام از وجوه تمایز این الگوی خطی، می‌توان درباره پیام‌ها و پی‌آمدهای آن‌ها گفت ‌و شنود کرد. اما برخی معتقدند که امروزه دیگر معنای ثابتی وجود ندارد و گوینده‌‌، گرانی‌گاه تفسیر نیست و فقط رابطه میان متنِ‌ حاوی پیام برجاست و خواننده‌ (هرگونه‌ای می‌خواهد)، می‌تواند آن‌را تفسیر کند.

در حالاتی این‌گونه به نظر می‌رسد، برخی از آنانی که در چارچوبِ گفتمانی انقلاب اسلامی جای می‌گیرند، نمی‌خواهند یا نمی‌توانند عمق هشدارآلود و تنبه‌آمیز چنین ره‌نمودهایی را درک کنند و برای آن‌که خود را از عقوبت یا فشارِ روانی رفتار نادرست‌شان برهانند، تلاش می‌کنند تا با تفسیرهای معوج یا محدود، از دامنه طرح بحث بکاهند.

مخاطب تذکر مربوط به آرمان-واقعیت تا حدود بسیاری روشن شده است و آن گروهی‌اند که با نشان‌دادن تصویری مغشوش از واقعیات، تمایلات خود را بر آرمان‌ها تحمیل کنند؛ این نکته در دیدار رئیس و اعضای مجلس خبرگان رهبری (14 شهریور 92) کاملا واضح شد، به‌ویژه آن‌جایی‌که در مطلع گفتار ذکر شده بود: «با چشم باز، با بصیرت، با بینش، با ملاحظه‌ همه‌ جوانب، ببینیم که هدف چیست و راه [رسیدن‌] به این هدف چیست و واقعیاتى که در سر راه ما وجود دارد، اینها چیست؟ با توجه به این‌ها تصمیم‌گیرى کنیم و حرکت بکنیم».

مخاطب بحث تکلیف و نتیجه و این‌که نباید نتیجه را نادیده گرفت و همه‌چیز را به پای تصور تکلیف‌گرایی ذبح کرد، نیز روشن است؛ موضوع دقیقا همین شناسایی موضعِ درونی است، وگرنه ظاهرگرایی و بسنده کردن به صورت لغات و کلمات و فلسفه‌بافی‌های بیهوده، نه گِرهی را باز می‌کند و نه راهی را می‌گشاید. این‌که برخی به راه بیفتند، از تجربه «رای کیفی» بگویند و دیگران را تخطئه کنند و مقصر بدانند، دقیقا هویداکننده همین نپذیرفتن عمق اشتباه و مسیر نادرستی است که پیموده شده.

موضوعات در عالم بسیار و پراکنده‌اند، اما «مواضع» نادر و محدودند و درک و فهم و شناخت آن‌هاست که مساله اصلی است و این مساله اصلی را نمی‌توان به کلیاتی مبهم و محال واگذار کرد و با خوانش آزادانه متن‌ها، جلوی تعریف حق و ناحق را گرفت. متونْ زبانِ سخن‌گویی دارند و هنگامی‌که با افق فکری اندیشمند هم‌راهی حاصل می‌شود، می‌توان معنای آن‌را دریافت؛ این افقِ فکری، نه در 100 سال و 10 قرن پیش که در همین حوالی و نزدیکی است و هنگامی‌که برخی نمی‌خواهند بر سر این موضوع، مفاهمه‌ای حاصل شود، چه باید کرد...

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱ ۰۸ آبان ۹۲ ، ۰۸:۱۹

صیرورت اخلاق

احمد مخبری

استاد در حالی که بغض کرده است، بدون هیچ مقدمه‌ای، خطاب به انبوه شاگردانش، می‌گوید:

"بینی و بین الله من  خودم را خاک پای شما می دانم در درگاه خدای متعال ، شما سربازان حضرت بقیة‌الله ارواحنا فداه هستید، و من خودم روسیاهم و نمی دانم در درگاه آن بزرگوار اصلا به چیزی حساب می شوم، قبول هست یا نیست"

جمعیت مات و مبهوت مانده‌ است، این زبان قال و حال استادی‌است که پس از سال‌‌ها درس و بحث و تحقیق، حالا  بار مسؤولیتی سنگین نیز بر دوش او نهاده شده، مسؤولیتی که به گفته‌ی خود او" [هم] بسیار بسیار شاق است، هم خودِ کار که علی شفیر جهنم است، مثل قضاوت می ماند که انسان خدای نکرده درست  دقت نکند ، رایش درست نباشد[گرفتار می شود] خیلی برای من مشکل است"

خیلی برای او مشکل است، این را به راحتی، از لرزش صدای او می‌توان فهمید. او خود را یک طلبه‌ای می خواند که وظیفه‌ای اسلامی ، به صلاح‌دید رهبر به او محول شده است. حالا ، استادی که بدون هیچ تشریفاتی رفت و آمد می‌کرد، محافظ پیدا کرده‌است و این برای او مطلوب نیست و بدتر این‌که محافظان، علاوه بر امر و نهی به شاگردان او، اینک، دوسه روزی‌است که از نشستن در هلالی پشت استاد منعشان می‌کنند و طبیعی است که طلبه‌‌ها دلخورشوند.

استاد ناراحت است: "این دوستان و برادران عزیز[محافظ] هم من بارها خدمتشان گفتم، ولی آن ها هم عذرشان این است که بالاخره ما وظایفی داریم"

و از این می‌گوید که خود ، شاگردانی را که در هلالی پشت سرش می‌نشینند ، می‌شناسد و به آن‌‌ها اعتماد دارد " ولی آن ها می گویند ممکن است یک وقتی،  روزی ...،  نمی دانم! حالا اینها یک جهات  امنیتی است که ما بلد نیستیم در آن فازها نبودیم"

استاد که از اشاره به سوء قصد احتمالی، لبخندی بر لبش نشسته بود، دوباره جدی می‌شود و می‌گوید" من واقعا عرض کردم من طلب مرگ کردم از خدای متعال که اگر  برای دین من یک ذره ضرر داشته باشد خدایا مرگ مرا برسان"

حالا دوباره، فضا سنگین می‌شود، استاد بغض کرده‌است و با شناختی که شاگردان از او دارند، می‌دانند این سخن او تعارف نیست، عین حقیقت است.

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ آبان ۹۲ ، ۰۸:۲۶

حکومت و امام معصوم

محمد مهدی شاه آبادی

چگونه می شود شیعه علوی، که هویت خود را از اعتقاد به خلافت بلافصل امیرالمومنین (علیه السلام) بعد از پیامبر (ص) می گیرد، چنین بی محابا امر حکومت را ساده انگارد؟

ممکن است هر روزه در بدی دروغ سخن گفته شود و از عذاب الیم آن تذکارها آورده شود اما آن که هر روز در کوچه  بازار و اداره و ... دروغ های آسان گفته شده را می بیند، عظمت گناه را درنمی یابد. شاید چندی بعد در درستی آن تفکرات چند و چون کند و سعی نماید هندسه فکری خود را متناسب عرف و غالب و عادت تغییر شکل بدهد.

آنچه در طی قرن ها در طول تاریخ از حکومت دیده شده، با همه تفاوت های آنها، اکثر و بلکه قریب به اتفاق آنها یک ویژگی وجود داشته است: حکومت بدون رهبری معصوم. حتی اگر چندان اهل تاریخ نباشیم، حکومت های به ظاهر موفق دور و بر ما، با الگوی لیبرال دموکراسی، با دستاوردهای جذاب مادی و جدایی از تصویر ظلم های شاهان قدیم، برای بسیاری، الگوی حکومت مطلوب است هر چند در کلاس های درس و حجره های طلبگی سخن از لزوم حکومت معصوم گفته باشند.

باچنین نگاهی وضع ما ممکن است مطلوب نباشد اما دستیابی به وضع مطلوب راهی متفاوت از همین خردجمعی ندارد و با پیمودن آن می توان به آرمان شهرهای امروز جهان رسید. آمریکا و برخی کشورهای اروپایی به عنوان آرمان شهرهای حکومت بشرخودبنیاد، ممکن است در مشکل اقتصادی، یا سیاسی یا فرهنگی قرار داشته باشند اما آنچه مورد توافق است این است که راه بدیلی وجود ندارد و از این مسیر باید مشکلات را حل کرد.

با چنین ظاهرنگری و خود را توانمند بر کشف مصلحت دیدن و صلاح و فساد فرد و اجتماع را در توان فهم خود شناختن، واقعاً چه نیازی به امام معصوم است؟؟

مذهبی های نه چندان روشنفکر ما نیز گاه چنان شیفته جمهوری اسلامی می شوند که بر این گمان اند مسیر درست حکومت همین است و وجود امام معصوم نیز مثلاً اوضاع را ده پله بهتر می کند. تفسیر این دوستان از حکومت ولایت فقیه، حکومتی است که به علت عدم علم کامل به دین و قدرت کمتر ولی فقیه نسبت به امام معصوم، کمی از حکومت معصوم بدتر است.

اما داستان چیز دیگری است.

در همین امور مادی و دنیوی، توان عقل ما برای درک مصلحت ها و مفسده ها چه میزان است؟ تدبیر امور شخصی و خانوادگی ما چه اندازه با خطا و اشتباه قرین است؟ آن وقت ادعای درک مصلحت مردم، عامه مسلمین ادعای بزرگی نیست؟

اگر مصلحت فردای آخرت را نیز در بربگیرد چه کسی را توان فهم و نسخه دادن برای خودش (چه رسد به نسخه دادن برای دیگران) است؟

اگر واقعاً به آیات و روایات ایمان داریم و هدف خلقت انسان را حرکت در مسیر قرب الهی می دانیم و قرب را از مسیر تحقق عدالت همه جانبه می دانیم و قرب الهی را به معنای خروج از ظلمت های گناه، معصیت، دنیاگرایی و تعلق قلب ها به عالم مادی، رفع جهل نسبت حقایق اصلی عالم، وارد شدن در عالم نور، بهره مندی از رحمت خاصه الهی، مرگ آگاهی و ذکر دائم و ... بدانیم، فهم چنین مصلحتی در رفتار و گفتار امروز و فردای ما از چه کسی ساخته است؟ آیا خرد جمعی را یارای چنین فهمی هست؟

آری، اگر زندگی همین چند روزه دنیا است و آخرت نیز با این نمازها و روزه های هر روزه و هر ساله ما به بهترین وجه تأمین است، می شود با خرد جمعی بار تصمیم گیری و حکومت ورزی را بست، هر چند که تجربه چند قرنه خردجمعی نیز نشان داده است که بدون تزکیه و اخلاق و دینداری، چنین خردی، چنان چاقویی می شود که پوست سایر ملت ها را می کند تا برای عده ای نمدی ببافد.

عادت ها چشم ما را بر روی حقایق می بندند و ما عادت می کنیم که از منظری تحلیل کنیم که عالم بر مدار آن می چرخد.

علاو بر فهم صحیح مصلحت، وجود نفس زکیه معصوم و اتصال او به ولایت الهی که امکان رشد انسان ها را به مدارج قرب الهی میسر میکند و نقش هواهای نفسانی را در فهم و اجرای مصلحت در سطح عالی حکومت می بندد و در سطوح میانی و پایینی به حداقل می رساند، از ارکان حکومت الهی است.

آری، آن چیزی که با انحراف از مسیر امامت امام معصوم، از دست امت اسلام و بلکه بشریت رفت هیچ گاه فهمیده نمی شود مگر برای آن کسی که خود در مسیر دین به راستی گام زده باشد و مزه خروج از ظلمت به نور را چشیده باشد یا برای کسانی که حکومت امام زمان (عج) را درک می کنند.

اما عموم آنهایی که تحت حکومت معصوم قرار می گیرند به شرط عدم عناد، به اندازه خود خروج از ظلمت به نور را تجربه می کنند و مزه قطع تعلقات دنیوی، در عین عدالت و وفور مواهب مادی را می چشند چرا که فرمان الهی به پیامبران آن بود که قوم خود را و بلکه همه انسان ها از ظلمت به سوی نور خارج کنند نه فقط شاگردان خاص خود را:

کتاب انزلناه الیک لتخرج الناس من الظلمات الی النور(ابراهیم، 2)

و لَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِآیَاتِنَا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَکَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ (ابراهیم، 5).

بخدا سوگند (اگر امر خلافت با علی بود) هر گاه مردم از جاده حق منحرف مى شدند و از پذیرش دلیل روشن سرباز مى زدند، آنها را با نرمى و ملایمت به سوى منزل مقصود سیر مى داد سیرى که هرگز آزار دهنده نبود، نه مرکب ناتوان مى شد، و نه راکب خسته و ملول و

سرانجام آنها را به سرچشمه آب زلال و گوارا وارد مى ساخت، نهرى که دو طرفش مملو از آب بود، آبى که هرگز ناصاف نمى شد سپس آنها را پس از سیرابى کامل باز مى گرداند و سرانجام او را در پنهان و آشکار خیرخواه خود مى یافتند. (خطبه حضرت زهرا (س) در جمع زنان مدینه).

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آبان ۹۲ ، ۲۳:۱۴

سایر مطالب