پرسش از «اسطورۀ سیاست خارجی غیرایدئولوژیک»
در ادبیات متأخر علوم اجتماعی فراوان از تعبیر اسطوره استفاده میشود. کاربرد این لفظ تا حدود زیادی حامل بار معنایی جدیدی است که با تلقی قبلی از مفهوم اسطوره به عنوان افسانه یا حکایتی که فراسوی تاریخ/واقعیت قرار دارد، متفاوت است. البته قرابت معنایی روشنی وجود دارد که همان نسبت معوج با واقعیت است. در معنای اخیر، اسطوره سازی در اشاره به هر گونه دستکاری و بزرگنمایی واقعیت در جهت اهداف و اغراض خاص به کار میرود.
بسیار گفته اند و تکرار شده است که ما در عصر دانایی و خرد به سر میبریم و در عصر دانایی جایی برای اساطیر باقی نمیماند. اما حقیقت این است که اگر مراد معنای اخیر باشد، جامعۀ مدرن نیز جنگلی از اسطورههاست. اسطورههایی که اغلب در کارگاه علوم انسانی تولید شده و توسط ژورنالیستها و تبلیغاتچیها و بازاریابهای ایده و اندیشه توزیع میشود. یکی از این موارد، که بنا به سرشت خاص مباحث سیاست خارجی در ایران پسا انقلابی بسیار مورد توجه و تبلیغ قرار گرفته است، «اسطورۀ سیاست خارجی غیرایدئولوژیک» است.
این اسطوره به طور خلاصه متضمن آن است که سیاست خارجی به طور انحصاری در نسبت با مفهومی به نام «منافع ملّی» سامان مییابد و هر گونه دخالت دادن موضعگیریهای ایدئولوژیک و به طور کلی نظامات ارزشی نه تنها غلط و زیان آور، که ناشی از عدم درک ماهیت مناسبات و سیاست جهانی در دنیای جدید است.
میتوان فصل مشبعی در تناقضات درونی اسطوره یا ابهامات معنای منافع ملی و امثال اینها قلمفرسایی کرد. اما در این یادداشت قصدی جز مورد پرسش قرار دادن اسطوره از خلال تذکر به یک مورد ملموس و عینی وجود ندارد. این مورد مشخصاً نوع رابطۀ ایالات متحده و رژیم صهیونیستی، یا به عبارت بهتر، جایگاه اسرائیل در سیاست خارجی ایالات متحده است.
در روزهای اخیر که بحث از تبعات توافق ژنو در محافل مختلف سیاسی دنیا جریان داشته است، بار دیگر ماهیت خاص و غریب رابطۀ آمریکا و اسرائیل بار دیگر در مرکز توجهات قرار گرفت. هر چند در فضای رسانهای ما این بحث از فرط تکرار ملال آور و بی جاذبه شده اما از جهت مقاصد ما در این یادداشت توجه مجدد به آن خارج از عادات و کلیشههای پذیرفته شده، خالی از فایده نیست. پرسش اینجاست که به راستی ماهیت این رابطه چیست؟ چرا در طول یک ماه اخیر مقامات آمریکایی دهها سخنرانی و مصاحبه در جهت توجیه و همراه سازی اسرائیل و حامیان آن صورت داده اند؟ سران قدرت بلامنازع صنعتی، اقتصادی، سیاسی و نظامی جهان چرا تا این حد نیازمند جلب اطمینان کشوری معمولی (بنا بر شاخصهای عمومی قدرت ملی) همچون اسرائیل هستند؟ چرا جلب این اطمینان تا آنجا مهم است که حتی باعث اتخاذ مواضع و اقداماتی میشود که نهال شکننده و آسیب پذیر توافق ژنو را در معرض تندباد قرار دهد؟ در خبرها بود که وزیر خارجه آمریکا برای نهمین بار در سال جاری به سرزمینهای اشغالی سفر کرده است. عددی که دربارۀ سایر کشورها (حتی نزدیکترین متحدان و دوستان آمریکا) به زحمت به یک سوم آن میرسد. دلیل این همه توجه و تعامل پررنگ چیست؟ چرا سفر به اسرائیل جزئی لاینفک از مناسک مربوط به کاندیداتوری در انتخابات ریاست جمهوری آمریکاست و همۀ کاندیداها در جریان مبارزات انتخاباتی خود لزوماً سفری نیز به اسرائیل میکنند و با کلاه یهودی پای دیوار ندبه عکس میگیرند؟
این همه را نمیتوان با معادلات مربوط به منافع ملی در چارچوب مادّی یا رئالیستی آن تحلیل کرد. جای این سؤال است که چرا کاندیداهای انتخابات ریاست جمهوری آمریکا بر مبنای منطق منافع به صورت مناسکی سفر به کانادا که بزرگترین شریک تجاری آمریکاست را در برنامۀ خود قرار نمیدهند؟! چرا چین که حجم تجارت سالانه اش با ایالات متحده رقمی بیشتر از کل تولید ناخالص داخلی اسرائیل است، مقصد این سفرها قرار نمیگیرد؟ چرا کشورهای همسایه آمریکا که به جهت همجواری بیشترین پیوند را با مسألۀ امنیت ایالات متحده میتوانند داشته باشند، مورد چنین معاملهای قرار نمیگیرند؟
جواب طبعاً این میتواند باشد که رفتار سران و سیاستمداران آمریکایی خارج از منطق عمومی نفع و منافع نیست. چرا که گروههای نفوذ و لابیهای قدرتمند صهیونیستی که نقشی مؤثر در مناسبات سیاسی و اقتصادی ایالت متحده دارند، چنین الزامی را برای آنان ایجاد میکنند و آنها در جهت حفظ و تداوم قدرت خود گریزی از همراهی ندارند. جواب درخوری است. اما اصل مسأله حل نشده میماند: منطق حاکم بر رفتار این گروههای نفوذ و لابیهای حامی اسرائیل که عملاً تعیین کنندۀ سیاست خارجی آمریکا هستند، چیست؟ به عبارت دیگر، آیا آنها هم صرفاً بر اساس نفع مادی و معادلات این چنینی از اسرائیل حمایت میکنند یا این حمایت ریشه در رویکردی ایدئولوژیک دارد؟ آیا سرمایه داران یهودی و آیپک نشینان در صنعت توریسم و باغات سیب و پرتقال تل آویو و حیفا سرمایه گذاری کرده اند و نگران برگشت سرمایه خود هستند؟! یا اینکه معاذ الله(!)محاسبات ایدئولوژیک (ایدئولوژی صهیونیسم) تعیین کنندۀ سیاست خارجی ایالات متحده است؟!
ممکن است در پاسخ گفته شود که مفهوم منافع را نباید چنین ضیق و بسته تعریف کرد و میبایست آن را در نسبت با اهداف، ارزشها و الویتهای ملی دید. باز هم پاسخ درخوری است اما یحتمل بی آنکه پاسخ دهنده متوجه باشد متضمن انهدام کامل «اسطورۀ سیاست خارجی غیرایدئولوژیک» است. چرا که دوگانۀ بی وجه و جعلی میان منافع ملی از یکسو و آرمانها، ارزشها یا جهتگیریهای ایدئولوژیک را از سوی دیگر منتفی میسازد.
نهایتاً راهی جز این باقی نمیماند که حقیقت ایدۀ «سیاست خارجی غیرایدئولوژیک» را به مثابه یک اسطوره مورد فهم قرار دهیم. اسطورهای که همچون بسیاری دیگر از اساطیر غرب مدرن غایتی جز هموارسازی مسیر برای تداوم سلطۀ سلطهگران و منقاد نگه داشتن مستضعفان ندارد.