طلوع

محفل جهاد فکری
سرآغاز

روزنوشت جمعی طلوع محفل جهاد فکری چند طلبه و دانشجوی متعهد به ارزش‌های اسلام ناب محمدی(ص) است. در این مجال، با سرمشق گرفتن از مکتب امام خمینی(ره) جهاد فکری خود را در رکاب حضرت آیت الله خامنه‌ای پیگیری خواهیم کرد.

طبقه بندی موضوعی

۲۰ مطلب در آبان ۱۳۹۲ ثبت شده است

گویا گرفتاری این روزها و ماه‌ها، بازخوانی برخی حرف‌ها و نکته‌هاست که از فرطِ گفته‌شدن تکراری می‌نمایند، اما «جا»نیفتاده و هم‌چنان مخاطره‌آمیز و مساله‌سازند. بحث و فحص بسیار در این‌‌گونه موارد، ناشی از ایجاد تقابل‌های دوتایی وظیفه‌گرا-مصلحت‌گرا یا حتی فراتر از آن، اشتباه‌کار  و مصلحت‌اندیش است که با پوشش بررسی عقل‌گرایانه آرای فلسفی، در حال تبیین و ترویج است.

به همین عبارت تازه نقل‌شده «کارهای خدایی، در گرو اسباب مادی نیست» بنگرید؛ این‌که چگونه می‌شود کاری مربوط به آدمیان را که از جنس ماده‌اند تصور کرد که به اسباب و ادوات مادی، بستگی و وابستگی نداشته باشد، مساله غامض و پیچیده‌ای است. اگر «کار خدایی» ترجمان تکلیف باشد، معنای دیگر این عبارت آن می‌شود که تکلیف‌گرا بودن ربطی به اسباب مادی و نتایج عینی و قهریِ آن ندارد و به‌گونه‌ای دیگر، در کارِ خدایی لازم نیست، مراقب و متوجه ابزار و امکانات مادی بود.

در سویه مقابل، این سخن را بخوانید که همین امروز ابراز شده است: «نرمش قهرمانانه به معنای مانور هنرمندانه برای دست یافتن به مقصود است؛ هر گونه حرکتی چه حرکت به جلو و چه حرکت به عقب، مثل میدان رزم نظامی باید به‌دنبال رسیدن به اهداف از پیش تعیین شده باشد». جدای از شرح دقیق‌تری که در این گفتار در باب موضوع بحث‌برانگیز «نرمش قهرمانانه» آمده و در جای خود شایسته توجه و بررسی است، این‌که هدف، دست‌یافتن به مقصود بوده و راه‌های رسیدنِ به آن در دستور کار، نشان می‌دهد که تفاوتِ موجود، علی‌الظاهر بیش از یک اختلافِ ساده لغوی و عبارتی است.

این استدلال تداوم همان منطقی است که چندی پیش در این بیان آمده بود: «در دفاع مقدس و در همه‌ جنگ‌هایى که در صدر اسلام، زمان پیغمبر یا بعضى از ائمه (علیهم‌السّلام) بوده است، کسانى که وارد میدان جهاد می‌شدند، براى تکلیف حرکت می‌کردند... در دفاع مقدس هم همین جور بود؛... اما آیا این احساس تکلیف، معنایش این بود که به نتیجه نیندیشند؟ راه رسیدن به نتیجه را محاسبه نکنند؟ اتاق جنگ نداشته باشند؟ برنامه‌ریزى و تاکتیک و اتاق فرمان و لشکر و تشکیلات نظامى نداشته باشند؟ این‌جور نیست» (دیدار دانش‌جویان. شش مرداد 92).

پیوستار تکلیف و نتیجه، تداعی اتحاد عامل و عمل و معمول است و درک این نکته که «هر عملی در همان حال که عمل است، عامل است و هر عامل در همان حال که عامل است، معمول است» (ر.ک. شهید مرتضی مطهری. مجموعه آثار. ج 13. صص 661-662). با این تفاصیل «تکلیف‌گرائى هیچ منافاتى ندارد با دنبال نتیجه بودن، و انسان نگاه کند ببیند این نتیجه چگونه به دست مى‌آید، چگونه قابل تحقق است؛ براى رسیدن به آن نتیجه، بر طبق راه‌هاى مشروع و میسر، برنامه‌ریزى کند».

چرایی تاکید بر تکرار این بحث‌ها در شگفت‌آوری استمرار همان نگاه‌ها و عمل‌کردهایی است که وضع موجود را فراهم آورده و بیم و گمان قطعی آن است که با عنایات به گفته‌های مذکور، باز هم بخواهد در را بر همان پاشنه قبلی بچرخاند و اوضاعی نابه‌سامان‌تر را ایجاد کند؛ اگر این‌گونه از نظرها و دیدگاه‌ها، نقد نشوند، تشخیص درست و نادرست امکان‌پذیر نخواهد بود و با توجه به این‌که برای برخی، فهم سخنانِ‌ رهبری انقلاب از مجرای این جای‌گاه‌ها و دریچه‌ها امکان‌پذیر می‌شود، آن‌گاه می‌بایست منتظر تداوم خسارب‌بار پی‌آمدهای عملی این‌ طرز تفکر در حیات فرهنگی و سیاسی جامعه بود.

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۹ آبان ۹۲ ، ۱۳:۳۸

سیدالشهداء (ع) در اقدامی آگاهانه و هدف‌مند که با درایت و هوشمندی طراحی شده‌بود، قلعه‌ی تزویر اموی را فروریخت و حقیقت جریان نفاق که سال‌ها از دید جامعه پنهان‌ مانده‌بود را نمایان ساخت[1].

نسبت ما با این ماجرای سراسر حماسه و مظلومیت ، اقتداء است و نه تماشا و دراین اقتداء نیز، به عمل کار برآید و نه به آرزو و حرف. عزاداری ما برای آن امام غریب نیز  باید در مسیر اقتداء و ائتمام به او باشد و نتیجه‌اش، عمل به اوامر و احکام الهی که از لسان ایشان و دیگر ائمه‌ی هدی به مارسیده است.

بنابراین اولاً ذکر مصیبت‌ها و عزاداری سید‌الشهداء نمی‌تواند برخلاف معارف‌اسلامی باشد و یا رفتارهای خلاف شرع را شامل شود. نقل عبارات کفرآمیز و شرک‌آلود در خلال مدح و مرثیه ممنوع است. اگرچه درباره‌ی شعر گفته‌اند که" احسنها، اکذبها"، اما این به صناعات ادبی و اشارات و تلمیحات شاعرانه بازمی‌گردد و نه تصریح به معانی مشرکانه. مناقب اهل‌بیت (ع) آن‌قدر وسیع و عمیق است که جایی برای این انحرافات باقی نمی‌گذارد.

ثانیاً ذکر مصیبت‌ باید مطابق با روح قیام و حماسه‌ی سیدالشهداء (ع) باشد که در عباراتی چون "هیهات منّا الذلّه" به روشنی بیان شده‌است. نقل عبارات ذلیلانه و نسبت دادن رفتارهایی برخلاف عزت‌مداری حسینی، به سیدالشهداء (ع) و اهل‌بیت ایشان، ظلمی آشکار و گناهی نابخشودنی است.

ثالثاً در عزاداری بر سالار شهیدان ، رفتارهای ناهنجار و موهن به جای‌گاه و قداست ایشان جایی ندارند. حتی در نحوه‌ی بر زبان راندن نام مبارک "حسین" علیه السلام نیز باید مراقبت و جدیت داشت تا ادب و احترام حفظ شود.

رابعاً هر عمل خلاف شرع و مخل به دین و مذهب نیز باید از صحنه‌ی عزای سیدالشهداء محو شود. توصیه‌ی ائمه‌ی هدی(ع) آن بوده است که همان‌طور که بر عزیزان خود سوگواری می‌کنید، برای جد غریب ما نیز عزاداری کنید. همگان در عزای عزیزانشان، مویه می‌کنند، برخی بلند بلند می‌گریند و گاه فریاد می‌کنند، بعضی هم از خود بی‌خود می‌شوند و بر سر و صورت و سینه می‌کوبند، همه‌ی این ها در عزای سیدالشهداء، ممدوح و مأجور است؛ اما هیچ عاقلی برای عزیز از دست‌رفته‌ی خود، با قمه برسر نمی‌کوبد ، قفل بر بدنش نمی‌زند و بر تیغ و آتش راه نمی‌رود.

خامساً روح حماسه و بندگی حاکم بر صبر و پذیرش سیدالشهداء دربرابر مصائب و مظلومیت‌ها، هم‌واره باید مورد توجه باشد . هدف اصلی بکاء و ابکاء و تباکی، دمیدن همین روح عبودیت و حماسه در کالبد جامعه است و این با تلاش بی‌قاعده برای گریاندن مخاطب با هر حرف و داستان نامربوط و خلاف واقع، منافات دارد.

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۸ آبان ۹۲ ، ۱۰:۲۱

تکلیف شناسی خواص

محمد مهدی شاه آبادی

برای زمینه سازی رسیدن به حکومت معصوم و نزدیک شدن به شرایط سیر ملایم به سوی کمال انسانی و دچار نشدن به دشواری های سیر دشوار به سوی حق، خواص و عوام دارای تکالیفی هستند. البته روشن است که تکلیف خواص جامعه -آنهایی که محل رجوع دیگران هستند و تصمیمات اساسی با توجه به نظرات آنها گرفته می شود و به طور خلاصه جریان اجتماع به دیدگاه و عمل آنها بستگی دارد- سنگین تر و مهم تر است. خطبه سیدالشهدا (علیه السلام) در منا، دو سال پیش از مرگ معاویه، خطاب به همین خواص جامعه ایراد شده است. ویژگی های این خواص از نظر اباعبدالله (علیه السلام) چنین است. کسانی که:

به دانستن علم دین مشهورند، از آنها به نیکی یاد می شود، به خیرخواهی در جامعه معروفند، به خاطر خدا در دل مردم جایگاه بزرگی پیدا کرده اند، برای نیازهای مردم نزد قدرتمندان شفیع و واسطه قرار داده می شوند و... .

این خواص به بیان حضرت آقا باید تکلیف شناس و موقع شناس باشند: از هر طرف حرکت مى‌کنیم، به خواص مى‌رسیم. تصمیم‌گیرىِ خواص در وقت لازم؛ تشخیص خواص در وقت لازم؛ گذشتِ خواص از دنیا در لحظه‌ى لازم؛ اقدام خواص براى خدا در لحظه‌ى لازم. اینهاست که تاریخ و ارزش­ها را نجات مى‌دهد و حفظ مى‌کند.

دو عنصر مهم در سخنان آقا برای توفیق خواص اهل حق بیان شده است:

1.       1. بصیرت (شناخت مسیر حق): یعنی آن چیزی که به انسان تفهیم می کند که چگونه حرکت کند، معیارها را چگونه تشخیص بدهد، راه را چگونه طى کند  و نقش نخبگان و خواص هم این است که این بصیرت را نه فقط در خودشان، در دیگران به وجود بیاورند.

2.      2. اسیر دنیا نشدن (صبر در حرکت در مسیر حق): یعنی آن زمان که موقع امتحان و گذشتن از مال و جان و آبرو و زن و فرزند است، دلبستگی ها، انسان را از فداکاری باز ندارد (+)

اما مقدمات رسیدن به این بصیرت چیست؟ از کجا بفهمیم که تکلیف ما در چه حیطه ای است؟ نوع ورود ما باید چگونه باشد؟ چه میزان باشد؟ تکلیف صادق و کاذب را چگونه تشخیص دهیم؟

اینها مواردی است که شاید ما که خود را جزء حزب اللهی های انقلاب می دانیم کمتر روی آن فکر کرده ایم. تکلیف شناسی ما بیشتر ناظر به موقعیت های خاص بوده اما از مقدماتی که برای شناخت صحیح در میانه میدان لازم است، غفلت کرده ایم. به نظر می رسد مقدماتی برای شناخت تکلیف اجتماعی و چگونگی انجام آن وجود دارد:

1.       1. تابعیت تکلیف اجتماعی از تکلیف فردی: تکلیف فردی یعنی همان حرکت به سمت خودسازی و اصلاح نفس که البته بخشی از آن در تعامل با جامعه به دست می آید. یکی از ارکان تکلیف شناسی صحیح در فضای اجتماعی- سیاسی آن است که بدانیم تکلیف یعنی وظیفه ای که خداوند در برهه ای از زمان بر دوش ما نهاده است که با انجام آن اولاً خود را به خداوند نزدیک کنیم و در مرحله بعد برای رشد و کمال جامعه نیز موثر باشیم. اما غالب ما این لزوم تقدم رشد و سیر فردی را بر عمل و موضع گیری اجتماعی لحاظ نمی کنیم و نکته جالب این است که اثرگذاری بر دیگران را بر اثرگذاری بر خودمان مقدم می کنیم!

به تعبیر حضرت امام (ره)، خودسازی و اصلاح نفس بر اصلاح دیگران مقدم است: «شما باید خودتان را بسازید، و بعد ملت را بسازید. خودسازى به اینکه تمام ابعادى که انسان دارد، و انبیا آمدند براى تربیت آن- تمام ابعاد را- ترقى دهید. جنبه علمى، همه ابعاد علم؛ جنبه اخلاقى، همه ابعاد اخلاق؛ تهذیب نفس، وارسته کردن نفس از تعلقات دنیا؛ که سرمنشأ همه کمالات وارسته شدن نفس از تعلقات است» (صحیفه امام، ج 8، 267).

به چند دلیل این تقدم وجود دارد:

2.1.             امر الهی:

ما سعادت ابدی خودمان را فراموش می کنیم و به دنبال سعادت دیگران هستیم که آن هم قطعاً حاصل نمی شود در حالی که قرآن می فرماید: «قوا انفسکم و اهلیکم ناراً (تحریم، 6)».

2.2.            اثر حقیقی عمل:

از سوی دیگر اثر مهم دیگر این تقدم، آن است که اثر حقیقی عمل اجتماعی، تابع میزان خودسازی انسان است. یعنی اگر معیار اثربخشی کار اجتماعی را همان میزان اثر در جامعه در راستای رشد الهی جامعه بدانیم، این اثرگذاری وابستگی کاملی به میزان تکامل فردی انسان دارد. اگر انسانی بر ابعاد شخصی خود کار نکرده باشد، عمل و گفتار او در ظرف دنیا، که دار فناء است، فانی خواهد شد. آن عمل و گفتاری به سوی حقیقت هدایت کننده است که از علم و تقوا ناشی شده باشد.

البته مشکل دیگر ما آن است که اثرات اعمال را با مقیاس های مادی اندازه می گیریم. نه تنها تعداد پل و ساختمان را معیار خدمت می دانیم بلکه تعداد کتاب، تعداد طلبه و دانشجوی یک استاد، گستردگی پیروان یک نفر و...، معیار عمده سنجش اثرگذاری اجتماعی و میزان قرب یک انسان به خدا قرار می گیرد. چون فلان کس، فلان تعداد انسان را خانه دار کرده یا فلان تعداد انسان کتاب های او را می خوانند، پس انسانی در تراز اسلام است و آنگاه بر همین اساس، تصویر آرمانی بسیاری از جوانان حزب اللهی ما نیز شبیه شدن به فلان کسی است که این همه کتاب دارد یا این همه پل و ساختمان ساخته است. در حالی که نیت فرد و میران اخلاص او و نوع عمل وی ابعاد بسیار متنوع تری دارد.

به بیان حضرت امام (ره):

«الآن وظیفه ما این است که هر کداممان، در هر جا که هستیم و در حدى که هستیم، ما جدیت کنیم که قوانین اسلام را از خودمان شروع کنیم... مثلًا رئیس جمهور یا نخست وزیر، اگر خودش اصلاح نکند خودش را و اگر خودش تابع قوانین اسلام نباشد، قوانین اسلام را در مملکت وجود خودش اجرا نکند، این نمى‏تواند حکومت اسلامى باشد و حاکم اسلام باشد» (صحیفه امام، ج‏8، ص: 284).

2.3.             اتمام سرمایه ها:

روشن است که تفکیک کامل میان عمل فردی و اجتماعی امکان پذیر نیست و این دو بر هم اثر می گذارند. انسان در انجام تکالیف اجتماعی، خود نیز بهره می برد و خودش نیز رشد می کند، اما:

اولاً این اثر مثبت منوط به رعایت شرایط تکلیف اجتماعی است. یعنی تکلیفی که واقعاً تکلیف باشد نه احساس تکلیف کاذب؛

ثانیاً عمل اجتماعی از سوی دیگر محلی برای برونداد داشته های انسان است. اندوخته های علمی، معنوی و مهارت ها و تجربه های انسان در عمل اجتماعی استفاده می شود. برخی از این اندوخته ها در تعاملات اجتماعی، مصرف می شوند و نیاز به تجدید و تقویت دارند. اگر انسان با سواد عمومی مذهبی به میدان انقلاب وارد شد و به موضع گیری های انقلابی و مذهبی پرداخت و سال ها از توشه چند کتاب خود استفاده کرد یا به تکرار می افتد یا به انحراف یا به رکود. همین وضع در مورد توشه معنوی نیز صادق است.

پیامبر با آن همه قوت معنوی مکلف به نماز شب بود چرا که در روز مأمور به انجام تکالیف بزرگی بود که نیازمند نیروگیری در شب بود: «اِنَّ ناشِئَةَ اللَّیْلِ هِیَ أَشَدُّ وَطْئاً وَ أَقْوَمُ قیلاً (6) اِنَّ لَکَ فِی النَّهارِ سَبْحاً طَویلاً (7) (سوره مزمل)»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آبان ۹۲ ، ۱۰:۲۰

نهضت پروتستانتیسم یا اصلاح دینی در اواسط قرن شانزدهم میلادی اروپای مسیحی را به دو شقه تقسیم کرد. یکی از مهم­ترین تبعات انشقاق مذکور، آغاز دوره­ای از ستیزه و خشونت با رنگ و لعاب مذهبی بود که حدود صد سال به درازا کشید. صد سال محنت­باری که نقاط مختلف اروپا به تناوب شاهد کشتار خونین کاتولیک از پروتستان یا پروتستان از کاتولیک بود. این ستیزه گاهی همچون ماجرای خونین کشتار سن بارتلمی (کشتار سی هزار پروتستان فرانسوی توسط کاتولیک­ها) به صورت نزاع­های داخلی و گاه همچون درگیری دائمی ایرلندی­ها با انگلستان در پیوند با مسألۀ ملی و نهایتاً در جنگ سی سالۀ میان اکثر دولت­های اروپایی موجود در اوایل قرن هفدهم ظاهر می­گردید. دور باطل خشونت و کشتار در اواسط قرن هفدهم به پایان رسید، اما برندۀ نهایی آن نه مؤمنان کاتولیک بودند و نه مؤمنان پروتستان. برندۀ نهایی این نبرد تاریخی، سکولاریسم بود. نویسندگان سکولار نه تنها در قرن هفدهم، که هم اکنون پس از گذشت 4 قرن، یکی از اصلی­ترین مقدمات استدلال بر لزوم حکومت عرفی و بیرون راندن دین از عرصۀ عمومی را بر تجربۀ خشونت و کشتار متقابل کاتولیک­ها و پروتستان­ها مبتنی کرده اند.

در این مجال بنای آن را نداریم که به ماهیت استدلالات نویسندگان سکولار و مغالطات و رهزنی­های تئوریک آنان بپردازیم. آنچه فعلاً مد نظر است درسی است که تجربۀ اروپای مسیحی می­تواند برای نیروهای اسلامگرا اعم از شیعه و سنّی داشته باشد.

در سالهای اخیر آتش جنگ مذهبی و طایفه­ای در جهان اسلام شعله ور شده است. بی اغراق روزی نیست که خبر از تخریب، کشتار، انفجار و ترور در این مسجد یا آن حسینیۀ سوریه، عراق، پاکستان، افغانستان، بحرین و حتی اخیراً مصر در سرخط خبرهای عالم اسلامی نباشد. این آتش خصوصاً با فتنۀ شام و نوع نگرشی که به ماهیت جنگ داخلی سوریه در میان اهل تسنن شکل گرفته، مشتعل­تر از قبل شده است.  اینک بیش از هر زمان دیگری خطر جنگ تمام عیار شیعه و سنی نزدیک احساس می­شود.

در چنین موقعیتی نوع نگرش جریانات اسلامگرا به صحنه بسیار حائز اهمیت است. بدبختانه غبار فتنۀ سالهای اخیر موجب گردیده که برخی از جریانات اسلامی نیز بر آتش کینه و نفرت بدمند و حتی در مواردی حاصل نیم قرن مجاهدات تقریبی و وحدت گرایانه را با بی بصیرتی تحلیلی یا تعصب مذهبی به باد دهند. البته دربارۀ طرف شیعی ما با نوعی پیچیدگی مواجهیم. تأکید مکرر آیت الله خامنه­ای بر وحدت اسلامی و فتوای صریح در حرمت سب بر همسران و صحابۀ رسول الله و نیز تلاش مجدانۀ آیت الله سیستانی برای جلوگیری از خونریزی مذهبی و نیز اظهارات محبت آمیز ایشان که از اهل سنت نه به عنوان «برادران» ما، که به عنوان «خود» ما (انفسنا) یاد کردند، به روشنی گویای درک صحیح اصلی­ترین رهبران جامعۀ شیعه نسبت به شرایط کنونی است. اما فراموش نباید کرد که فضای رسانه­ای و تبلیغی شیعه، خصوصاً در جهان عرب، در اختیار کسانی است که نه تنها در این مسیر حرکت نمی­کنند، بلکه مسیر عکس را می­پیمایند و البته راست یا دروغ این مشی خود را به نظر برخی دیگر از مراجع مذهبی نسبت می­دهند.

در طرف سنی متأسفانه وضع ناگوارتر است. به دلایل متعددی که از مهم­ترین آنها تزریق گستردۀ دلارهای نفتی سعودی است، وهابیت و سلفی گری تکفیری و شیعه ستیز در حال بدل شدن به صدای اصلی در میان اسلام­گرایان سنی است و حتی فضای جریان ریشه داری چون اخوان المسلمین را نیز از خود متأثر ساخته است. همچنین برخی علمای پرسابقه در امر تقریب و وحدت به بیماری لاعلاج تکفیری گری مبتلا شده اند.

تجربۀ اروپای مسیحی پیش روی ماست. البته روشن است تفاوت­های بنیادین اسلام و مسیحیت هر نوع مشابهت سازی تام و مطلق را منتفی می­سازد اما به این دلیل نمی­توان از تأمل در سرنوشت تجربۀ تاریخی جنگ مذهبی در اروپا صرف نظر کرد. آنچه از روز روشن­تر است اینکه در جنگ شیعه و سنی برنده نهایتاً طرف سوم است. این طرف سوم می­تواند در سطحی آمریکا، اسرائیل و به طور کلی استکبار جهانی باشد و در سطحی دیگر نیروهای سکولار داخل جهان اسلام. این نکته­ای است که خصوصاً برادران اسلام­گرای اهل سنت نباید از آن غفلت کنند.

در ماجرای کودتای ارتش آمریکایی مصر بر علیه دولت قانونی محمد مرسی که با همکاری اسرائیل و ارتجاع عرب و سکوت رضایت آمیز غرب صورت گرفت، شاهد بودیم که همزمانی تقریبی آن با قتل فجیع مرحوم شحاته باعث چه واکنشی در داخل ایران گردید. برخی از نیروهای مذهبی و حزب اللهی در کمال تعجب از وقوع کودتا اظهار خوشحالی کرده و حتی آن را به «غیرت امیر المؤمنین» نسبت می­دادند! همچنانکه مشاهده شده برخی از اهل سنت (گرچه نادر و کم شمار) متأثر از القائات وهابیت خبیث، با حسرت از دوران حکومت دیکتاتور همپیمان آمریکا و اسرائیل یاد می­کنند؛ چرا که ایران کاری به مسائل جهان اسلام یا اعراب نداشت!

این وضعیت که اسلامگرایان شیعه و سنی، هر کدام در عمل سکولارهای طرف مقابل را برای تعامل و همکاری ترجیح دهند، خطری جدی و گامی بزرگ در جهت پیشبرد پروژه سکولاریزاسیون در عالم اسلام است. اولین گام برای مقابله با این خطر، خروج سریع از فضای جنگ مذهبی و طایفه­ای و رعایت الزامات این خروج است. 

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۶ آبان ۹۲ ، ۱۷:۵۷

خلق حماسه عاشورا با شهادت نخبگانی همراه بود که طی 20 سال در مدرسه اهل بیت(ع) تربیت شده بودند. جماعت کم‌شماری که در رکاب سیدالشهدا(ع) در کربلا تداوم مسیر هدایت را تضمین کردند، سرمایه ناب انسانی شیعه در آن مقطع بودند. مقطعی که در بیشتر تحلیل‌ها مورد توجه قرار می‌گیرد، همان رونمایی از این سرمایه معنوی است، اما به زحمات و تلاش‍هایی که تربیت این چهره‌های درخشان را میسر ساخت کمتر توجه می‌شود؛ شیعیان جان‌فدایی که بدون توجه به عقل محاسبه‌گر مادی امتثال امر امام حسین(ع) را تا سرحد بذل جان و اسارت خاندان پذیرا شدند. تاثیرگذاری این حماسه در اتصال تامّ آن به ولایت قابل فهم است، و الّا قیام‌هایی که پس از آن رخ داد و فجایعی فراتر از حادثه کربلا نیز در پی داشت، هیچ یک نتوانستند تاریخ ساز باشند.

از سوی دیگر فدا شدن سرمایه تربیتی مکتب اهل بیت(ع) در عاشورا برای حفظ دین اسلام از انحراف و زوال، سنگینی بار امام سجاد(ع) در استمرار مسیر هدایت را دوچندان ساخت. در شرایط تاسف‌باری که پس از قیام اباعبدالله(ع) بر جامعه اسلامی حکم‌فرما بود، امام سجاد(ع) بدون برخورداری از میراث تربیتی پدر و عموی بزرگوارشان هدایت معنوی جامعه اسلامی را عهده‌دار شدند. تربیت شدگان ناب مکتب اهل بیت(ع) همگی در رکاب اباعبدالله شهید شده بودند و اختناق اموی فرصت بسیار محدودی برای تربیت نسل جدید شیعیان باقی گذاشته بود. فضای رفاه‌طلبی و دنیاگرایی که به تبع حاکمیت خاندان اموی بر جامعه اسلامی غالب شده بود، فرصت محدودی برای بازسازی معنوی جامعه باقی گذاشته بود.

از سوی دیگر در پی قیام اباعبدالله و شکسته شدن هیمنه و قداست خلافت اموی، شورش‌ها متعددی در گوشه و کنار جامعه اسلامی واقع شد. واکنش خلافت تشدید خشونت و سخت‌گیری بر معارضان فکری و رقبای سیاسی بود. اختناقی که بر بلاد اسلامی حاکم شد، فرصت فعالیت فکری و اندیشه‌ای را از میان برد. خط‌مشی تربیتی امام زین العابدین(ع) در برابر این فضای پرچالش، مخاطب قرار دادن دل‌ها و کوشش برای احیاء قلوب مردم بود. امتی که ندای استغاثه حجت الهی را بی‌پاسخ می‌گذارد، گرفتار دل‌مردگی معنوی است و جز با ابتهال، تبتّل و انابه درمان نمی‌شود. در چنین برهه‌ای، انابه و التجاء به درگاه الهی مضمون محوری ادعیه‌ای است که از امام علی بن الحسین(ع) به یادگار مانده است.

تامل در مجموعه اقدامات هدایت‌گر ایشان و سنجش نسبت آن با شرایط محیطی می‌تواند الهام بخش سیاست‌گذاری فرهنگی در برابر شرایط مشابه باشد. آنجا که عقلانیت جامعه از فهم رهنمودهای هدایتگر باز‌می‌ماند و لذت‌جویی و دنیاطلبی بر جامعه غالب می‌شود، می‌توان از رهیافت معنوی امام زین العابدین(ع) الگو گرفت. جامعه‌ای که به تبع پیشرفت‌های مادی به دل‌مردگی معنوی دچار شده، نیازمند مداوای قلبی است، تا آماده پذیرش معارف و امتثال اوامر و و نواهی الهی شود. ورود به عصر شکوفایی علمی چنانکه در عصر صادقین(ع) رقم خورد- ثمره احیاء معنوی جامعه و درک نیازمندی‌اش به معارف و احکام اسلامی بود. اگر مجاهدت معنوی امام زین العابدین(ع) نبود، ظرفیت اجتماعی بسط و ترویج معارف پیدا نمی‌شد. شاید امروز نیز جامعه ما پیش از ورود به عرصه آزاداندیشی علمی نیازمند نوسازی معنوی باشد. داوری درباره وضعیت موجود و سنجش معیارهای و شاخص‌های آن نیازمند فهم دقیق سیره اهل‌بیت(ع) در دوران سه امام یاد شده می‌باشد.

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۵ آبان ۹۲ ، ۲۱:۳۷

به عمل کار برآید

احمد مخبری

سال‌هاست که محبان و دوستان اهل‌بیت ع به ویژه شیعیان و موالیان ایشان، بر داغ‌ها و دردهای آل‌الله مویه‌گرند و سوگوار.

محرم، آن‌گونه که امام رضا‌ علیه‌السلام به ریّان‌بن‌شبیب آموختند، ماه غم و عزای خاندان رسالت است و شیعیان و موالیان اهل‌بیت علیهم‌السلام  نیز در این ماه تمام تلاش و مساعی خود را برای اقامه‌ی عزا بر داستان خون‌بار عاشورا به کار می‌بندند.

دهه‌ی اول محرم ، آغاز دوباره‌‌ی سالی دیگر بر عزای سیدالشهداء علیه‌السلام است و عاشورا قله‌ی تمام آلام و دردها و اوج عزاداری‌ها و سوگواری‌ها. شیعیان که دلی سوخته از یاد‌آمد آن‌همه مظلومیت و معصومیت دارند، در روز عاشورا، بر اساس آموزه‌های دینی خود، سلام بر سیدالشهداء علیه‌السلام را برترین و بهترین اعمال می دانند و "زیارت عاشورا" را عالی‌ترین مضمون این عشق و دل‌دادگی!

زیارت عاشورا که از لسان آخرین معصوم بازمانده از ماجرای عاشورا، نقل شده، دارای عبارات گران‌سنگی‌است. فقراتی در ابراز ارادت و محبت و عباراتی در تولی و تبری است و فرازهایی در دعا و مسألت. اما اگر لسان دعا را در کلام معصوم علیه‌السلام ، محملی برای آموزش و پرورش مخاطبان بدانیم، مهم‌ترین قسمت زیارت عاشورا ، دعاهایی‌ست که ترسیم کننده‌ی نقاط نهایی و عالی‌ترین آمال و آرزوهای یک مسلمان دلداده به اهل‌بیت‌ع است.

در زیارت عاشورا، پس از اظهار تسلیم و ولایت‌مداری با آل‌الله و یارانشان و نیز اعلام جنگ و دشمنی با دشمنان‌ ایشان، از خداوندگاری که با معرفت اهل‌بیت و یاورانشان، شیعیان را اکرام کرده ‌است و براءت از دشمنان خداو رسول را روزی آن‌ها ساخته، چنین درخواست می‌کنیم:

فأسئل الله ... أن یجعلنی معکم فی ‌الدنیا و الآخره، و أن یثبّت لی عندکم قدم صدق فی‌ الدنیا و الآخره

وأسئله أن یبلغنی المقام المحمود لکم عندالله و أن یرزقنی طلب ثارکم مع امام هدی ظاهر ناطق بالحق منکم

و أسئل الله بحقکم و بالشّأن الذی لکم عنده أن یعطینی بمصابی بکم افظل مایعطی مصاباً بِمُصیبتِه

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ آبان ۹۲ ، ۰۹:۲۶

شخص‌پرستی- شاخص‌ستیزی

فرشاد مهدی‌پور

اقتضای طبیعت آدم‌ها این است که درباره هم‌دیگر حرف بزنند و نکات‌شان را بگویند و انتقاد کنند؛ این مساله به‌ویژه در سطح نخبگانی که دست‌رسی‌های رسانه‌ای دارند (چه از جهت آگاهی به اخبار و روی‌دادهای پنهان و آشکار و چه امکان نوشتن و انتشار و گفتن)، بیش‌تر است و مثل این‌که چاره و احترازی نیز از آن نیست.

معمولا در این‌گونه از تحلیل‌ها، مواجهه‌ها، برداشت‌ها و دریافت‌های شخصی، محوری‌ترین لایه مورد توجه است و در واقع آن‌چه باعث شکل‌گیری حب و بغض‌ها می‌شود، عمدتا به شخصیت افراد و مراودات انفرادی‌شان بازگشت پیدا می‌کند؛‌ مشهورترین و مهم‌ترین نمونه در دست‌رس هم، ماجراهای بعد از انتخابات 88 است که طیف وسیعی از معترضان (چه در سطوح پایین و چه بالا)، اولین ظهور و بروز مشکل‌شان در نحوه یک برخوردِ خیابانی با خود یا نزدیکان‌شان بود و بس. همین موضوع، به انبوهی از داده‌های قبلی رنگ و جهت می‌داد و نتیجه آن شد که شده! و در این میان فرقی هم میان هنرمندان و شعرا با سیاست‌مداران حرفه‌ای نبوده و نیست. دامنه این تعمیم‌های فردی (که باز هم تاکید می‌شود علی‌الظاهر از آن گزیری نیست)، رفته‌رفته از سطح یک نمودِ عینی و بیرونی، عمیق‌تر شده و در هنجارها و عقاید و باورها متجلی می‌شود و کار بدان‌جا می‌رسد که مثلا یک حزب‌اللهیِ دو آتشه، طی یکی دوسال به جرگه طرف‌داران بهاییان در می‌آید و کم نیست از این‌گونه نمونه‌ها[1].

محور اصلی در این رفت و برگشت‌ها، شخص‌گرایی و شخص‌پرستی است، به‌جای شاخص‌یابی و شاخص‌گزینی؛ هنگامی که شخصْ ملاک و حجت عمل شده و به مسیرها و راه‌ها توجه نمی‌شود، فرد «چون کشتی بی‌لنگر، کژ و مژ» می‌شود و «تا یار که را خواهد...» پیش نیاید، بی‌راهه فهمیده نمی‌شود.

البته حتما و در اقلی از موارد شخص و شاخص بر یک‌دیگر تطبیق می‌کنند که نمونه تام و تمامِ آن را می‌توان در اهل بیت عصمت (علیهما سلام) دید و برخی برگزیدگان و اولیاءالله، اما در سایر موارد که چنین پیوندی میان شخص و شاخص، برقرار نیست، باید کدام را حجت قرار داد و بدان تمسک جست؟ اگر اولی باشد، مثلا چه بسا بسیاری که به حضرت روح‌الله باور داشتند اما ولایت فقیه را نمی‌خواستند و بعدها دچار تزلزل شدند، اما اگر دومی باشد (در این‌جا باور به مفهوم و معنای ولایت‌فقیه)، هم پذیرش تعین بیرونی‌ امکان‌پذیر خواهد شد و هم شناسایی ملاک و معیار نهایی انتخاب.

همین بحث را می‌شود به دیگرِ حوزه‌ها نیز امتداد داد و مرتبط با آن در جست‌وجوی شاخص‌هایی گشت که چارچوب و مقدمه‌ای را بر شناخت فراهم آورد و چه فراوان گرفتاری‌های این روزگار که منبعث از همین شخص‌پرستی شاخص‌ستیزانه است؛ بسیاری از دشواری‌های موجود در فرهنگ و سیاست و جامعه، متکی بر همان فهم نارس واقعیات، آرمان‌سنجی براساس این واقعیاتِ نادرست و ذبح‌کردن نتیجه در تصور دانستن تکلیف، ناظر به همین حب اشخاص است و نه تشخیص شاخص‌ها...



[1] استاد شهید مرتضی مطهری در ذیل بحثی با عنوان اتحاد عمل، عامل و معمول و هنگام ذکر مثالی در این باب، نکته خیره‌کننده‌ای در توضیح این‌گونه چرخش‌ها بیان داشته‌اند که خواندنی و درس‌گرفتنی است:

یک آدم باتقوا مادام که باتقواست و مادام که با اصول تقوا فکر مى‏کند، عملى که از او سر مى‏زند متناسب با اوست. حالا این شخص باتقوا در یک شرایطى قرار مى‏گیرد که فکر گناه در او پیدا مى‏شود، بعد گناهى مرتکب مى‏شود برخلاف مقتضاى تقوایش. این گناه، او را به همان حالت اول باقى نمى‏گذارد و او دیگر آن آدم اول نیست؛ چون وقتى انسان عملى را مرتکب مى‏شود، اندیشه آن عمل در روحش پیدا مى‏شود، تصور آن عمل و غایت آن عمل براى او پیدا مى‏شود؛ یعنى روحش با عمل نوعى اتحاد پیدا مى‏کند. این است که بعد از آنکه عمل پایان یافت، اثرى از آن در روح انسان باقى مى‏ماند. اگر همین عمل تکرار شود، درست مثل صورت ضعیفى که از یک شیء گذاشته شده، بار دوم این اثر روى اثر اول مى‏آید و آن را عمیق تر مى‏کند. اگر این عمل بارها تکرار شود، کم‏کم به گونه‏اى مى‏شود که اثر اینها تدریجاً غلبه مى‏کند بر وضع سابق، یعنى تا یک مدتى در روح انسان دو کیفیت متضاد هست و به قول امروز انسان داراى دو شخصیت است، نیمى از وجودش وجود تقوایى است واقعاً، و نیمه دیگر از وجودش وجود یک فاسق است واقعاً، گاهى این نیمه غلبه مى‏کند و گاهى آن نیمه. بعد کم کم به صورتى مى‏شود که آن نیمه غلبه پیدا مى‏کند؛ یعنى تدریجاً صورت روحش، صورت این عمل فاسقانه و فاجرانه مى‏شود. آن وقت است که در نهایت سهولت این عمل فسق و فجور از او صادر مى‏شود و دیگر وقتى مى‏خواهد عمل تقوایى انجام دهد، برایش یک امر غیر طبیعى است (مطهری، مرتضی (1387). مجموع آثار. ج 13. ص 662).

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۲ آبان ۹۲ ، ۰۸:۵۲

سیر دشوار به سوی حق

محمد مهدی شاه آبادی

اگر انسان ها به اطاعت امام گردن نهند، امام آنها را با سیری آرام و ملایم به مراتب کمال می رساند و نعمت مادی و معنوی را برای آنها جمع می کند. آن طور که به بیان قرآن، «لاکلوا من فوقهم و من تحت ارجلهم (سوره مائذه، 66)». اما سیر ملایم ولی الهی، دنیا را بهشت نمی کند. حد دنیا را باید خوب شناخت تا مسیر حرکت فردی و اجتماعی روشن شود.

حد نهایی دنیا: دنیا از یک سو در بهترین حالت، جایگاه تجارت اولیای خدا است و جایی است که راه کمال انسانی از آن می گذرد. اگر همه خواست الهی در جامعه انسانی برآورده شود و ارکان سه گانه امام، خواص و عامه مردم هریک به درستی در مسیر خود حرکت کنند، مواهب دنیوی و اخروی بر انسان ها و جامعه انسانی بارش می گیرد اما باز هم دنیا از دنیا بودن خود خارج نمی شود یعنی همچنان دنیا سجن مومن است و متاع دنیا قلیل. دنیا اگر پر از عدالت نیز بشود باز هم دار غرور و فریب است و فانی و منزلگاه دائمی نیست. دنیا در بهترین وضعیت خود نیز دار ابتلاء و امتحان برای همه انسان ها است و و بلای مقربان در هر حال از سایر انسان ها بیشتر است.

پس سیر ملایم ولی الهی، هر چند انسان ها را به کمال خود سوق می دهد و جامعه را انسانی و الهی هدایت می کند اما دنیا را به آخرت و به بهشت تبدیل نمی کند.

حد پست دنیا: آنگاه که سه جزء جامعه (امام، خواص و عوام) یا برخی از آنها به وظایف خود عمل نکنند و یا در جایگاه خود قرار نگیرند. در این صورت دنیا جهره پست و شیطانی به خود می گیرد و سیطره طاغوت و ظلمت در آن فراگیر می شود. اگر انسان ها نعمت الهی ولایت را انکار کنند، به دیار بایر و بدون ثمر وارد می شوند: «الم تر الی الذین بدلوا نعمه الله کفرا و احلوا قومهم دار البوار (سوره ابراهیم، 28)».

نظام اختیار انسان ها، که خداوند هدایت خود را بر پایه آن استوار کرده است، از سنن لایتغیر الهی است. اگر دین حق و امام حق، به عنوان محور سعادت بشر، یاری نشود بی تردید به انحراف و التقاط و ... دچار می شود. هر زمان که بندگان الهی به عهد الهی خود بازگردند دین خداوند نصرت می شود و حق برقرار می گردد. حد پست دنیا آن است که امام حق، از مدار زندگی مردمان کنار زده شود، دین حق به تحریف دچار شود و خواص اهل حق میدان را برای اهل باطل خالی کنند و عامه مردم به دانسته های فطری و دینی خود عمل نکنند.

اما نظام اختیار جهان، بر پایه حکمت هدایت انسان ها است. اگر دهر آن چنان بر مدار سفلگان بچرخد که دین خدا به عنوان راه هدایت انسان ها، آن چنان دچار اضمحلال و انحراف گردد که راه هدایت بر آیندگان بسته شود، آنگاه خداوند با بالاترین هزینه ها از دین خود حفاظت می کند و این محافظت الهی از طریق خلیفه خدا بر زمین، امام معصوم روی می دهد.

کربلا، آن نقطه ای بود که صبر و نرمش ولی الهی که آینه تمام نمای صبر خداوند است، لبریز شد و نجات انسان ها و نجات دین خدا جز به فداکاری امام ممکن نبود. آن هم فداکاری که تنها به شهادت امام منتهی نشد بلکه اهل بیت او و یارانش به شدیدترین اوضاع شهید و اسیر شدند.

آن نجات بخشی حرکت حسینی، سیطره دستگاه ابلیسی و نظام ظلمانی و طاغوتی را شکست و برای همیشه تاریخ و همه انسان ها راه هدایت و نور را بازکرد. راهی که دیگر به هیچ عنوان بسته نخواهد شد و این به برکت عظمت فداکاری است که به امامت معصوم روی داد. کربلایی که اگر به دست عزیزترین انسان ها غیر از امام معصوم رخ می داد، چنین اثری نداشت حتی اگر به رهبری بزرگ پرچمدار کربلا حضرت ابالفضل یا حضرت علی اکبر علیهما السلام انجام می شد.

آن روزنه نورانی که اباعبدالله به کمک اهل بیت و یاراتش برای همه بشریت گشود می رود که بر ابرهای ظلم و ظلمت غلبه کند و این غلبه نهایی با قیام امام زمان (عج) رخ خواهد داد.

اما چه شد که کار به چنین نقطه دردناکی منتهی شد؟

انحراف اول در سقیفه روی داد که محور هدایت از جای خود منحرف شد و امام به حاشیه رفت و کفر به نعمت ولایت اتفاق افتاد.

اما این به تنهایی برای روی دادن کربلا کافی نبود. انحراف خواص و نشناختن وظیفه و عمل نکردن به تکلیف رویه دیگر ماجرا بود. عوام مسلمانان نیز اگر به فهم فطری و علم اندک خود نسبت به دین عمل می کردند کار به اینجا نمی کشید.

و لقد سمعت جدی رسول الله (ص) یقول: الخلافه محرمه علی آل ابی سفیان فاذا رأیتم معاویه علی منبری فابقروا بطنه و قد رآه اهل المدینه علی المنبر فلم یبقروا فابتلاهم الله بیزید الفاسق. (لهوف، 20)

امام حسین علیه السلام فرمودند:

من از جد خود رسول خدا (ص) شنیدم که فرمود: خلافت بر آل ابی سفیان حرام است. پس هنگامی که معاویه را بر منبر من دیدید شکمش را بدرید (او را با خواری بکشید)، اما اهل مدینه او را بر منبر پیامبر دیدند و او را نکشتند پس خداوند آنها را به یزید فاسق مبتلا کرد.

اما اگر خود را از خواص می دانیم، بیشتر از عوام باید بر وظیفه خواص دقت کنیم. باز هم سوال مهمی را بازخوانی می کنم:

ما تکلیف سیاسی اجتماعی خود را در یاری امام زمان (عج) چگونه می یابیم؟ از کجا می فهمیم که فلان کار تکلیف است؟ آیا احساس تکلیف کاذب وجود دارد؟ با این احساس چه کنیم؟ چگونه تکلیف کاذب و صادق را تشخیص دهیم؟ آیا تکالیف مختلف برای افراد مختلف نیست؟

از چه راهی تکلیف خود را بشناسیم که امام حق و دین حق به غربت نیافتد؟ گاه اقدامات تکلیف نشناسانه ما، به جای یاری حق، به انزوای حق می انجامد!

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۰ آبان ۹۲ ، ۱۷:۵۰

گفته اند که شیعه در طول تاریخ خود را در زمانی میان دو سرحد تاریخی یافته است: یکسو عاشورا و دیگر سو ظهور. اندیشه تاریخی شیعه در سیری از عاشورا تا ظهور معنا می­یابد. این دو رخداد در عین اتصال مستقیم و مستحکمی که با یکدیگر دارند اما در میان خود فضایی را ایجاد می­کنند که غنای تجربیات تاریخی تشیع در متن آن ایجاد می­شود. شیعه خود را همواره داغدار و عزادار ثاری عظیم می­بیند و از این رو به ظاهر جایی در گذشته متوقف شده است. برای شیعه زمان از کربلای سال 61 جلوتر نیامده است. اما این فقط ظاهر امر است. چرا که در عین حال، برای شیعه این داغ و درد مرهم و درمانی در نقطۀ نهایی تاریخ دارد و از این رو ما همواره رو به آینده داریم. آینده­ای که خود را در نسبت با آن تعریف می­کنیم و معتقدیم که هنوز عهد و دوران ما فرا نرسیده است اما روزی فرا خواهد رسید.

اما حقیقت امر آن است که ما در نقطه حال به سر می­بریم. نقطه­ای میان گذشته و آینده. درست همین جاست که معنای حقیقی شیعه بودن بحث برانگیز می­شود. دو تلقی عمده در اینجا وجود دارد. یک تلقی آن است که پیوند با گذشته را صرفاً در تعزیت و سوگواری می­بیند و نگاه به آینده را صرفاً در انتظار منفعل و بی عمل. در مقابل نگاهی است که بزرگ پرچمدار آن در عصر ما، عبد صالح خدا و استثنای تاریخ معاصر انسان، حضرت امام روح الله خمینی (ره) بوده اند. بر مبنای این نگاه، هر چند ما در حال به سر می­بریم اما گذشته و آینده از حال ما منفک نیست. ما هنوز مخاطب درخواست یاری حضرت ابا عبدالله الحسین هستیم و لازم است متناسب با مقتضای عصر خود به این دعوت همیشگی تاریخ پاسخ گوییم. تعزیت و سوگواری بر مصیبت عاشورا نه تنها پر ارج و مورد تأکید، که از جهت حفظ و تحکیم این هویت و مسیر تاریخی خود به مثابه نوعی مجاهده است. اما شیعه پیش و بیش از عزاداری به تلاش در مسیر اعتلای کلمۀ حق و اقامۀ قسط و امر به معروف و نهی از منکر دعوت شده است و محتوای اصیل و جاودانۀ نهضت حسینی چیزی جز این نیست. علاوه بر این، انتظار منجی به معنای دست روی دست گذاشتن و بی عملی نیست. که از بی عملی و رخوت اصلاً انتظار نمی­تراود. انتظار حقیقی جز در مبارزه و مجاهده نیست.

فتوحات بزرگ تفکر امام خمینی در دوران ما حکایتگر این حقیقت است که تلقی درست از حقیقت شیعه بودن، همان است که در مشی و سیره و اندیشۀ او ظاهر شد. در این ایام و لیالی ارجمند، از خداوند متعال بخواهیم و به ذوات مقدسۀ ائمۀ اطهار متوسل شویم که توفیق رهپویی این مسیر معنوی را به ما عنایت فرمایند. 

۵ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۹ آبان ۹۲ ، ۲۰:۳۴

حماسه حسینی مظهر کید الهی

سیدفرید حاج‏‌سیدجوادی

رسالت ائمه معصومین (ع) هدایت بشر در تمامی طول تاریخ است. از این رو فهم سیره‌ی ایشان با محدود کردن افعال و گفتارشان در ظرف وقوع و صدور، به نقصان یا انحراف در استفاده از هدایت ایشان می‌انجامد. برای فهم سیره‌ی اهل‌بیت(ع) لازم است به آثار و ثمرات بلند مدت حرکات و سکنات‌شان توجه نماییم. مولفین اعصار متقدم، بر ضبط و نقل حوادث اهتمام ورزیده‌اند و از فهم آثار گسترده و بلندمدت سیره‌ی اهل‌بیت(ع) بازمانده‌اند. تا قرن‌ها پس از عصر ائمه‌ی معصومین(ع) رفتار و گفتار ایشان به مثابه‌ی اجزاء متفرق مورد توجه علما و مورخین امامیه قرار می‌گرفت و تلاش درخور توجهی برای فهم همبسته و یکپارچه از سیره‌ی آن بزرگواران مشاهده نمی‌شود. اما با گذشت زمان و شکل‎گیری جوامع مقتدر شیعی، کوشش برای فهم عمیق‌تر از سیره‌ی معصومین(ع) به تدریج رایج شد.

سیره‌ی امام حسین(ع) از زمان مرگ معاویه تا شهادت ایشان در عاشورا بیش از دیگر مقاطع سیره‌ی اهل بیت(ع) مورد توجه عالمان، اندیشمندان و روشنفکران شیعه و حتی غیرشیعه قرار گرفته است. امروز اطلاق «قیام سید الشهداء (ع)» به سلسله اقدامات ایشان در آن مقطع تاریخی مقبول و پذیرفتنی است، اما این منظر در مکتوبات قرون اولیه به چشم نمی‌خورد. مصنّفین قرون متقدم، حیث سیاسی و اجتماعی سیره‌ی اباعبدالله را مورد توجه قرار نداده‌اند و بر جنبه‌های فردی آن تمرکز داشته‌اند. در این نگاه امام حسین(ع) با هدف حفظ منزلت امامت و اجتناب از تایید خلافت یزید، از بیعت سرباز می‌زند و به ناچار از خانه و کاشانه‌ی خود به سوی تنها شهری که از ایشان دعوت کرده است، پناهنده می‌شود. از سوی دیگر حاکمیت وقت با ابزارهای نظامی و تبلیغاتی، این آخرین پایگاه و مأمن امام را در به شهادت رساندن اباعبدالله(ع) به تمکین وادار می‌سازد.

اما نگرش دیگری نیز به تدریج در قرون و اعصار متأخر در میان سیره‌پژوهان رواج یافته است. برخلاف دیدگاه متقدمین، در تحلیل‌های معاصرین، کنشگر فعال، سیدالشهداء(ع) است که با طرحی هدفمند، مسیر هدایت را از اسارت مدعیان خلافت نبوی نجات می‌بخشد. امام حسین(ع) ماموریت دارد خباثث مستور بنی‌امیه را افشا نماید؛ انحراف خزنده‌ای که دفن میراث نبوی در کاخ‌های مجلل شام را با زر و زور و تزویر پیگیری می‌نماید. علم فروشان درباری، پنهان سازی این انحراف در پس احادیث جعلی را برعهده دارند و والیان دنیاپرست سلطه‌ای رعب‌آفرین بر اقطار امت اسلامی روا می‌دارند. معاویه رفع موانع را برای تبدیل خلافت به سلطنت موروثی اموی تا آخرین حد امکان محقق ساخته و مخالفت معدود افراد ذی‌نفوذ را بی‌اثر کرده است. در این میان صحنه‌ای لازم است که خباثت باطنی انحراف اموی به دیده‌ی احساس درآید. دشمن، ناآگاه و غافل از کید الهی با رفتار وحشیانه خود در صدد ارعاب مخالفین و معترضین و انتقام‌گیری از خاندان نبی اکرم(ص) برآمد. همین سبُعیّت و وحشیگری دستمایه‌ی هدایت دل‌ها را در طول اعصار برای مصباح هدایت و کشتی نجات فراهم آورد. اباعبدالله(ع) در نبرد هدایت در طول تاریخ بر جبهه‌ی شیطان غلبه کرد و این همه به مدد فداکاری، اخلاص و درایت آن امام معصوم و یاران‌اش رقم خورد. اگر در میان یاران امام، کوچکترین نقطه‌‌ ضعف و کمترین سستی پدیدار می‌‎شد، صحنه‌ی درخشان کربلا چنین جلوه‌ای نمی‌یافت. شفافیت یاوران حق، زشتی جبهه باطل را افشا کرد. شیطان و حزب‌اش ذات پلید خود را عیان ساختند تا دل‌ها مجذوب حقیقت نورانی سیدالشهداء(ع) شود.

در تحلیل اخیر، غلبه و پیروزی اباعبدالله(ع) در نبرد هدایت آشکار و واضح است و برای تبیین پیروزی خون بر شمشیر نیازمند هیچ‌گونه تاویل و تفسیر زائد نمی‌شویم. آموزه بزرگ این تحلیل، جهاد در راه خدا تا سر حد بذل جان و مال و آبرو حتی در مواردی است که چیرگی ظاهری حاصل نمی‌شود. وظیفه ما تداوم مسیر هدایتی است که با مجاهدت انبیاء و اولیاء در درازنای تاریخ جریان یافته است. فرهنگ عاشورایی آن است که در هر زمانی باید پس از اهتدا و اقتدا به ولی الهی، برای حفظ جریان هدایت مجاهدت نماییم. انقلاب اسلامی ایران مصداقی از همین فرهنگ بود. امام خمینی(رض) آنگاه که اسلام عزیز را در خطر دید، آبرو، حشمت و عافیت خود را در مسیر نجات آن فدا کرد. نتیجه این ایثار و مجاهدت نورانیتی بود که بر امت اسلامی تابیده است.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ آبان ۹۲ ، ۰۶:۰۴

سایر مطالب