طلوع

محفل جهاد فکری
سرآغاز

روزنوشت جمعی طلوع محفل جهاد فکری چند طلبه و دانشجوی متعهد به ارزش‌های اسلام ناب محمدی(ص) است. در این مجال، با سرمشق گرفتن از مکتب امام خمینی(ره) جهاد فکری خود را در رکاب حضرت آیت الله خامنه‌ای پیگیری خواهیم کرد.

طبقه بندی موضوعی

۱۶ مطلب با موضوع «دانش و اندیشه» ثبت شده است

توطئه‌ اندیشان نوانقلابی

سیدفرید حاج‏‌سیدجوادی

ایران اگرچه به مانند دیگر کشورهای منطقه تجربه سلطه استعمارگران را تجربه نکرده بود، اما از آسیب‌های نفوذ دولت‌های استعمارگر در سده‌های 19 را بر حاکمیت ملی خود مصون نمانده بود. همین امر و نیز رفتارهای تحقیرآمیز ابرقدرت‌ها در دوران پهلوی، آمادگی ذهنی برای ترویج اندیشه‌های بیگانه‌ستیز را در ایران فراهم کرد. به یقین یکی از زمینه‌های فرهنگی نهضت مردم ایران علیه سلطنت پهلوی، باور به وابستگی سیاسی و هویتی دستگاه سلطنت به بیگانگان به ویژه انگلیس و آمریکا بود.

گفتمان انقلاب تنها سویه مبارزه با استبداد نداشت بلکه اتکای استبداد به نظام سلطه جهانی را عامل تداوم سلطنت می‌دانست و از این رو استقلال نیز هم‌پای آزادی جزو مطالبات انقلابیون بود. آن ذهنیت و مطالبه در کنار اطلاع از سرنوشت انقلاب‌های مردمی که بار دیگر به دام استعمار گرفتار شده بودند، ایده توطئه و نفوذ را از ابتدای پیروزی انقلاب اهمیت بخشید و از آسیب‌های پنهان دسیسه‌‌های ابرقدرت‌ها غافل نشد. تسخیر سفارت آمریکا و برخورد امنیتی با حزب توده در امتداد همین ایده قابل فهم است.

سالهای دهه 60 به تناسب غلبه تهدید نظامی، مصادیق توطئه و نفوذ نیز در ساحت تهدید‌های سخت و نیمه سخت رصد و شناسایی می‌شد. با پایان جنگ و رفع تهدید نظامی، تهدید‌های فرهنگی مطمح نظر قرار گرفت و همان ایده توطئه در ادبیات رسمی با «تهاجم فرهنگی»، «شبیخون فرهنگی»، «ناتوی فرهنگی» و نهایتا «جنگ نرم» تداوم یافت. اگرچه در سالهای آغازین مصادیق عینی این نفوذ و تهدید در حجاب و پوشش و محصولات هنری محدود مانده بود، اما به تدریج با عطف توجه نسل جوان به این چالش‌ها سوژه‌های جدیدی برای نظریه توطئه مطرح شدند. خط‌مشی‌های «اسلامی‌سازی علوم انسانی»، «تحول نظام آموزشی» و ... از ثمرات این دوران به شمار می‌رود.

اما در رویکردی دیگر بنیادگرایان اسلامی که پای در سنت حوزوی داشته و دارند، توطئه را به حوزه علوم طبیعی و کاربردی نیز بسط دادند. این جماعت زمینه‌های «شر مطلق انگاشتن تمامیت تمدن غربی» را از دهه 60 در برخی محافل و کانون‌های حوزوی مطرح ساخته بودند، اما این ایده‌ چندان رونق نداشت. شاید جامعه ایمانی بنیادگرایان برای توجیه ضعف‌ها و آسیب‌های متعدد ساختار حکمرانی نیازمند تبیینی قوی‌تر بود تا بتواند ناسازگاری گسترده و فراگیر زیست عمومی مردم را با انگاره‌های مطلوب خود توجیه نماید. از این رو به استقبال اندیشه‌های رادیکال‌تر شتافت که هرگونه علم با خاستگاه بشری و غربی را شیطانی می‌نمایاند.

در چنین گفتمانی دنیای معاصر بیش از آنکه مجرای اراده هدایت‌گرانه الهی باشد، مظهر اسم «مضلّ» خداوند متعال است. تلقی این جماعت به گونه‌ای است که تحولات عالم را ابلیس و جنود وی رقم می‌زنند و با ایجاد چالش‌های محدود و حتی گسترده در دنیای معاصر، برای گمراه کردن آدمیان و به تباهی کشاندن بشریت دسیسه‌ می‌سازند. این جماعت، راه مبارزه با این فتنه‌‌های شیطانی را نیز مبارزه با تمامیت غرب اعم از علوم انسانی، علوم پایه و فناوری‌های آن در ساحت نظری و عملی می‌دانند. رونق «طب سنتی و اسلامی»، «مدارس مسجد محور» و ... را می‌توان از پیامدهای این نگرش به عالم دانست.

گفت‌وگوی عالمانه با توده باورمند به این ایده و حتی ایده‌پردازان آن کم‌فایده است، زیرا در تمامی مبادی شناخت و معرفت راه خود را از زیست‌جهان امروز جدا ساخته‌اند و منزلت عقل انسانی و نسبت آن با معارف وحیانی را به گونه‌ای برگزیده‌اند که راهی برای مفاهمه باقی نمی‌ماند. اما از آنجا که واقعیت ورای اراده و صورت‌بندی ذهنی ما دارای تاثیرات عینی و ملموس است، صحت و بطلان این تقریر حداکثری از توطئه اندیشی به هرحال در جهان واقع آشکار خواهد شد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ تیر ۰۰ ، ۱۰:۰۶

از حکومت اسلامی تا فقه نظام

سیدفرید حاج‏‌سیدجوادی

در نگاه بسیاری از حوزویان، رسالت حکومت اسلامی اقامه احکام شرعی است. بنیان این تصویر در ۴۰ سال گذشته تغییر چندانی نداشته است، اما تصوری که از شریعت و فقاهت داشته‌اند، دستخوش قبض و بسط شده است. جریان‌های سنتی حوزه احکام اسلامی را محدود به همان فروعات فقهی می‌دانند که در ابواب شناخته شده فقهی از آن بحث شده و می‌شود. احکام پدیده‌های نوپیدای اجتماعی را نیز با عنوان مسائل مستحدثه، یا تطبیق موضوعات متعارف فقهی بر آنها استنباط و تبیین می‌کنند. اما چالش‌هایی که در دینداری جامعه ایرانی پیدا شده، روحانیونی را که ارتباط بیشتری با ساختارهای اجتماعی دارند به این نتیجه رسانده که با اکتفا به فروعات فقهی نمی‌توان مدعی برپایی حکومت اسلامی شد و برای دستیابی به حکومت مطلوب شارع، لازم است استنباط از منابع شرعی به تراز بالاتری ارتقاء یابد. مطرح شدن «فقه حکومتی» و متعاقب آن «فقه نظام‌های اسلامی» زاییده درک چنین وضعیتی است.

شاید بتوان گفت تلاش‌های معطوف به استنباط نظام‌های اجتماعی و تمدن‌سازی، مفاهیم اصلی و محوری «گفتمان انقلابی حوزه‌های علمیه»  را تشکیل می‌دهند. به گونه‌ای که پذیرش و رد آنها مساوی با همراهی یا مخالفت با انقلاب و نظام قلمداد می‌شود.

اما فارغ از علاقمندی و هیجان‌های مقطعی، آیا ملازمه‌ای میان برپایی و تداوم حکومت اسلامی با استنباط فقهی نظام‌های اسلامی احراز شده است؟ آیا نارسایی فقه در طراحی نظام‌های اجتماعی به معنای ناکارآمدی آن در اداره حکومت است؟

به نظر می‌رسد، طلاب و فضلای انقلابی پیش از آنکه درباره امکان نظام‌سازی مبتنی بر روش فقاهت و استنباط تامل و اندیشه کرده باشند، ضرورت آن را مسلم می‌دانند. این ضرورت برآمده از نیازی است که حاکمیت اسلامی در اداره جامعه پیچیده امروز با آن مواجه شده و بنابر جامعیت دین اسلامی این نیاز نیز باید از منابع دینی تامین شود. مقدمات اصلی کشف این ضرورت را می‌توان چنین برشمرد:

  1. ضرورت تشکیل حکومت اسلامی در جامعه
  2. نیازمندی حکومت اسلامی به برپایی نظامات اجتماعی
  3. جامعیت دین اسلام در پاسخ‌گویی به نیازهای جامعه

در مقابل این رویکرد، منکران استنباط نظام‌های اجتماعی از منابع اسلامی نیز تاملات و مناقشاتی دارند. شاید اولین و مهمترین مناقشه آنان اذعان به محدودیت‌های حاکم بر معرفت دینی ما در عصر غیبت باشد. حتی اگر بپذیریم که اسلام نظامات اجتماعی مختص به خود را دارد، ممکن است استنباط آنها از ادله‌ای که به ما رسیده میسر نباشد. به ویژه بعد از در نظر گرفتن بعد تاریخی ما از عصر تشریع و تغییر مناسبات و الگوی زیست اجتماعی. در چنین شرایطی وظیفه ما به اندازه‌ای است که استنباط معتبری از منابع دینی داشته باشیم و اصرار بر کشف نظامات اسلامی، منجر به روش‌های نامعتبر می‌شود.

منتقدان «استنباط فقهیِ نظام‌ساز» همچنین ممکن است هیات نظام‌مند و اندامواره احکام فقهی را از تحلیل‌های ثانویه عقلی و عقلایی در کشف مناسبات و ارتباطات میان فروعات احکام بدانند که متاخر از استنباط احکام شرعی است. این انداموارگی و نظام‌مندی می‌تواند در مراتب مابعد استنباط و از سوی کارشناسان و عقلا انجام پذیرد و نیازی به مداخله فقاهتی برای شکل دادن به نظامات اجتماعی نباشد. در این نگرش، وظیفه فقیه استنباط احکام و فروعات فقهی از منابع شرعی است و رعایت آنها در نظام‌های اجتماعی، محتاج استنباط و اجتهاد نیست، بلکه از قبیل امور عرفی و عقلایی است، که برعهده اهل خبره و صاحب‌‌نظران تخصصی است.

شاید بتوان اشکال اول را به معنای تقلیل و تحدید فقه و ناتوانی و ناکارآمدی آن برای اداره امور اجتماعی دانست، اما نقد دوم، منکر سامان‌دهی نظام اجتماعی برمبنای احکام فقهی نیست، اما مرحله تبدیل فروعات احکام به نظام اجتماعی را خارج از دایره استنباط و استناد به شارع می‌داند.

ادله و مناقشات نظری و روشی باورمندان و منکران «فقه نظام» در وضعیتی نیست که مدعای یک طرف به وضوح اثبات یا رد شده باشد. همان‌گونه که امکان فقه نظام رد نشده، ضرورت و تحقق آن نیز اثبات نشده است و تلاش‌های علمی می‌تواند به تقویت و غلبه یکی از این دو مسلک بیانجامد. شاید این تلقی که «فقه نظام» تنها رهیافت قابل تصور برای اثبات توانمندی دین در مدیریت اجتماعی است موجب شده، نفی آن به معنای مخالفت با برپایی حکومت دینی و تن دادن به سکولاریسم پنداشته شود. همین ذهنیت باعث شده بحث برسر استنباط نظامات اجتماعی در حوزه‌های علمیه رنگ و بوی سیاسی بگیرد و مخالفان و منتقدان برای اجتناب از هزینه‌های جانبی از مشارکت در این مباحث اجتناب نمایند. برای دامن زدن به مباحث «فقه نظام» لازم است بار سیاسی آن زدوده شود تا با مشارکت بیشتر منتقدان، به حلقه‌های بحث اساتید حوزه راه یابد و محتوای علمی آن غنی‌تر شود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آذر ۹۷ ، ۱۲:۲۴

حتما بارها به معضل و مشکلی در یک نظریه مطرح و مشهور برخورده‌اید؛ نوعی بی‌ربطی، بی‌منطقی یا نامفهومی که نتایج و پی‌آمدهای نظریه و شالوده فکری نظریه‌پردازش را در پیش چشم شما، سُست کرده و اسنجام اندیشه او را به زیر سوال برده است.

بخش زیادی از این خرده‌گیری‌ به نظریه‌ها، ناشی از کژفهمی، ترجمه نادرست و شتاب‌زدگی در انتقال آرا و ایده‌هاست؛ این عمدتا محصول دوره‌ای از حیات فکری جامعه ایرانی است که ترجمه‌های ناصواب بسیار بودند و مدرسانِ شیفته نظریه‌پردازان غربی، میدان‌دار. با کم‌رنگ شدن این اشتیاق و قوت‌گرفتن ترجمه‌ها، رفته‌رفته بخش اول مشکل در حال فروکاهیدن است و حالا اساتیدی میان‌دار بحث‌اند که خود را به ساحت تفسیر و تامل نزدیک کرده‌اند.

Habermas Popper

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ بهمن ۹۲ ، ۰۸:۰۱

مقدمه

پیشتر در «مسائل جمهوری اسلامی (1): فساد و متن­ های آشناساز» توضیح داده شد که یکی از واقعیت­ های «جمهوری اسلامی»، وجود متن­ های آشناسازی است که به­واسطة آنها، «نظارت درونی» جایگزین «نظارت بیرونی» در سیستم می­شود. به عبارتی، به دلیل «اعتماد»ی که سیستم به این «متن»ها دارد، افرادی که در آنها قرار می­گیرند را از شمول نظارت بیرونی سازمان خارج می­کند، و ارزیابیِ عملکردِ آنها را به ویژگی­ های و خصایصِ شخصی­ شان واگذار می­کند.

یک.

«اعتماد» یک واقعیت سیستمیِ «جمهوری اسلامی» است: این اعتماد گاهی آگاهانه و از پیش تعریف ­شده و رسمی است، و گاه نیز به ­طور نانوشته و غیررسمی، ولی بسیار پرقدرت در عمل­ روزانه نمود پیدا می­کند.  به یک نمونة آگاهانه و رسمیِ آن توجه کنید. در دو دهة گذشته، منتقدین قانون اساسی «جمهوری اسلامی» به مسالة «دور» در آن اشاره کرده­اند. تقریر آنها چنین است: شورای نگهبان قانون اساسی، کاندیداهای مجلس خبرگان رهبری را تایید یا رد صلاحیت می­ کند؛ اعضای مجلس خبرگان، رهبر را تعیین می­ کنند؛ و رهبر، فقهای شورای نگهبان را انتخاب می­ کنند. به این نقد پاسخ­ های حقوقیِ متفاوتی داده شده است که در اینجا مجالِ شرح و تفسیر آن­ها نیست. در این پاسخ­ها، از جمله به صفتِ «عدالت» در فقهای شورای نگهبان اشاره شده است

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۹۲ ، ۱۱:۴۸

کم‌تر کسی در این‌که رابطه میان «ما» و علوم انسانی، رابطه‌ای مساله‌ساز و پرمشکل است، تردید دارد،‌ اما تشخیص و تبیین مصادیق و موارد این مساله‌سازی است که می‌تواند مسیر بحث را تصحیح یا روشن کند؛ این‌که چگونه این وابستگی به علوم انسانیِ غربی و وابستگی آن علوم، به زیست‌بوم‌شان، بلای جان ما شده... شاید اولین عرصه و زمینه‌ای که بتوان امروزه (برخلاف 2-3 قرن قبل)، مواجه با اندیشه غربی را به‌خوبی در آن‌جا نشان داد، دانش‌گاه‌ باشد و در همین‌جا، یکی از پربسامدترین کاربست‌های مغشوش علوم انسانی را دید.

گلارک و استارک

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۲ بهمن ۹۲ ، ۰۸:۴۴

تفکر و انقلاب اسلامی

مرتضی روحانی

1.     اگر بخواهیم تبیین کنیم که مسائل فکری از کجا نشأت می‌گیرند و چگونه سر بر می‌آورند شاید بتوانیم مواردی ظنّی و احتمالی را مطرح کنیم اما یک چیز را به صورت اصلی قطعی می‌دانیم که مساله‌های یک اندیشمند متاثّر از زمینه و زمانه‌‌ی وی است. به عبارتی دقیقتراندیشمند تنها زمانی اندیشمند می‌شود که به پرسش از زمانه خود بپردازد و سعی کند در افق زمانه خود بنگرد و از آن دریچه هم افق با مسائل هستی شود. حال می خواهد این مساله تجلی هستی در ساحت اجتماع باشد یا دین، اخلاق باشد یا تکنولوژی، عرفان باشد یا اقتصاد. و از همین روی است که بستر فکری اندیشمند در فهم آراء و اندیشه های وی نقشی اساسی ایفاء می کنند.

2.      اگر به تاریخ اندیشه نگاهی بیاندازیم و ببینیم که چه وقایعی بزرگترین تاثیرات را روی متفکران گذاشته است قطعا در بین آنها نام "انقلاب‌ها" می درخشد. در تحقق جوامع مدرن شاید چیزی بیش از انقلاب کبیر فرانسه اهمیت نداشته باشد. انقلابی که به معنایی مساله اصلی فیلسوف مدرنیته یعنی هگل است. هگل سعی می‌کند با نگاهی کلان مساله انقلاب کبیر را تبیین کند و برای دستیابی به این مقصود چه راه پر پیچ و خم و طولانی ای را طی می‌کند تا بتواند انقلاب کبیر را به عنوان یک ایده‌آل در اندیشه خود معرفی کند و آن را نماد یک جامعه هگلی بداند. کسی نیست که هگل خوانده باشد و نداند که او چقدر از ناپلئون تاثیر پذیرفته و شاید اغراق نباشد که بگوییم از نظر هگل ناپلئون نماد روح زمانه است.
از سوی دیگر انقلاب 1917روسیه که در آن اندیشه‌های کمونیستی  جای ویژه‌ای برای خود را باز کرد نیز نمونه دیگری است از تاثیر انقلاب‌ها در امور معرفتی و مسائل فکری.
3.      حال چه ما بپسندیم و چه نپسندیم انقلاب اسلامی ایران اگر نگوییم انقلابی بزرگتر از انقلاب کبیر فرانسه و انقلاب اکتبر روسیه بوده است، انقلابی است همطراز و در قد و قواره آنها. اما چرا در پیرامون آن به مسائل نظری و معرفتی فکر نکرده ایم و سعی در تبیین آن از دیدگاه خاص خودش نداشته ایم؟ چرا انقلاب اسلامی را در حصار واژگان مصطلح اندیشه سیاسی محبوس کردیم و سعی نکردیم برای آن تولید ادبیات بومی کنیم؟ اگر هگل انقلاب کبیر فرانسه را نقطه آرمانی تحقق فلسفه حق دیده و برای آن کتابی به قد و قواره فلسفه حق نوشته است اگرچه انقلاب کبیر را در تحقق بخشیدن به تقویم آزادی شکست خورده می‌بیند چرا ما نباید بتوانیم در راستای تببین انقلاب اسلامی ایران کتابی درخور داشته باشیم؟!
گمان نمی کنم که دلیل آن نبوغ کمتر مردمان این سرزمین از هگل یا دلایلی شبیه به این باشد. به نظر می‌رسد مساله از دو جا نشأت می گیرد:
اول: آنکه ما اصلا زمینه و زمانه ای برای خودمان جدای از غرب قائل نشده‌ایم تا در ظلّ آن بتوانیم به مسائل نگاه کنیم و برای حل شان از آن مدد بگیریم. عالم ما عالمی است غربی و به عبارت دقیقتر یونانی.
دوم:آنکه گهگاهی هم که به سراغ "مساله انقلاب اسلامی" می رویم آن را در حصار "زبان" دیگری محبوس می‌کنیم و به او اجازه نمی‌دهیم خود را با زبان خود برای ما واگویه کند. در واقع ما با زبان یونانیان می اندیشیم حتی اگر به زبان پارسی سره سخن بگوییم. از سوی دیگر حتی اگر در این میانه کسی نغمه‌ی دیگر هم سر دهد گوشی برای شنیدن آوای او نیست.
این بی‌جهان بودن و در نتیجه بی‌زبان بودن ماست که باعث شده است نتوانیم به مقوله "انقلاب اسلامی" بیاندیشیم و اگر هم گاهی تلاشی برای فهم و تبیین آن کرده‌ایم ، با حصار زبان آن را لال کرده ایم.
حال در این تارنما تلاش من آن است که در حد توان اندک و بضاعت مزجات خود به مساله انقلاب اسلامی توجه بدهم. مساله ای که اگر قرار باشد برای ما گشودگی ای صورت گیرد تنها و تنها از دریچه آن ممکن است. از سوی دیگر عمیقا بر این باور هستم که اگر کسی در این مرز بوم زندگی می کند و به مساله انقلاب اسلامی نمی اندیشد اصلا متفکری ایرانی نیست. تاکید می‌کنم که نقطه انکار ناظر به متفکر بودن وی نیست بلکه چنین شخصی "متفکری ایرانی" نیست  حتی اگر کتابهایش در سرتاسر دنیا خوانده شود و مشکلات دیگر مردمان را حل و فصل کند چراکه ما همگی به صورت عام و اندیشمندان‌مان به صورت خاص فرزندان زیست بوم جهانی‌اند که بالکل غربی است و عجیب نیست که بگوییم اندیشمندان ما بیش از آنکه ایرانی باشند جهانی اند و از آنجایی که جهانی برای ما جز غرب باقی نمانده است ، غربی اند.

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ دی ۹۲ ، ۰۹:۰۱

اعلام مخالفت با الزام حکومتی حجاب و دفاع از آنچه «حجاب اختیاری» نامیده می­شود، در سالهای اخیر منحصر به مخالفان اصل حجاب و جریانات سکولار غیر دینی نبوده است. در مواردی برخی از کسانی که برای خود هویت دینی قائل اند و در حوزۀ شخصی به احکام دین التزام دارند نیز در سلک همراهان چنین ایده­هایی دیده می­شوند. طبعاً چنین افرادی در جهت توجیه و تقویت این موضع خود رو به توجیهات و شبه استدلالات درون دینی می­آورند و تلاش می­کنند که محملی دینی برای چیزی که بدان تمایل دارند بیابند. چنین چیزی خواه صادقانه و به تصور رها ساختن دین و دینداری از موضع اتهام «محدود کردن آزادی­های فردی» باشد و خواه ابزارگرایانه در جهت تقویت موضعی غیر دینی با شبه استدلالات دینی، اقتضائات خاص خود را دارد و نمی­توان به همان صورت که با استدلالات برون دینی در مقابل حجاب تعامل می­شود، با این گونه دلیل تراشی­ها نیز مواجه شد.

البته چنین توجیهاتی خود انواع گوناگون دارند و از مباحث تاریخی و شبه فقهی گرفته تا دلیل­تراشی­های ظاهراً مبتنی بر "عقل سلیم"  را در بر می­گیرند. در این مجال ما در حاشیه چند شیوۀ استدلال عمومی و نسبتاً رایج برای توجیه به اصطلاح- «حجاب اختیاری» به ملاحظاتی انتقادی بسنده می­کنیم و ورود به همۀ موارد طبعاً نیازمند بضاعت و مجالی فراتر از این است.

۱۹ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ دی ۹۲ ، ۱۰:۵۵

ما و علوم انسانی

فرشاد مهدی‌پور

بنجامین فرانکلین، از بنیان‌گذاران آمریکای جدید، جمله‌ای دارد به سال 1789 که گفته است: «در این جهان، هیچ چیزی را نمی‌توان قطعی دانست، جز مرگ و مالیات». این گزاره را می‌توان از دو بعد هستی‌شناختی و معرفت‌شناختی مورد بحث و بررسی قرار داد و راه‌هایی در آن جُست برای فهم مساله «ما».

او در جهانی می‌زید که عدم قطعیت‌ها در آن دائمی است؛ بدون هیچ شک و شبهه‌ای، کم‌ترین ثبات (و رفته‌رفته تعادلی) در میان نیست و نمی‌شود پا را روی هیچ سنگی گذاشت و وجودش را قطعی گرفت و عالم را از آن‌جا فهمید. عالمی که او در آن است، از آن‌جایی‌که فاقد قطعیت است دارای اصلی‌ترین ویژگی مدرنیته به‌شمار می‌رود؛ ورای این بُعد، روی‌کرد معرفت‌شناختی نهفته در این سخن هم قابل توجه است، آن بخشی که «مالیات» را هم‌سان و هم‌اندازه «مرگ»، دارای وجود و عینیت و حقیقت می‌داند و رهایی از آن‌را ناممکن. به دیگر سخن، زیستن در عالمِ جدید، بدون درک جای‌گاه مرگ و مالیات شدنی نیست و همین کردار و رویه گفتمانی است که امکان انقیاد سوژه‌ها را فراهم آورده و آن‌را عملی ساخته است.

فرانکلین و فوکو

۶ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ دی ۹۲ ، ۰۹:۱۲

نخبگان امروز، نخبگان فردا

محمد مهدی شاه آبادی

نخبه و خواص تعاریف شان تغییراتی می کند. امروز به کسانی که مدرکی دارند یا مقام علمی کسب کرده اند گفته می شود نخبه، اما آیا نخبگان همان خواص هستند؟ داستانی را رهبری از قبل از انقلاب نقل می کنند که مردی به ظاهر عامی در آن زمان فلسفه سه صلوات فرستادن برای امام خمینی را می دانست و رهبری او را جزء خواص دسته بندی می کنند. پس خواص بودن بی ربط به تحصیلات و طبقه و ... نیست اما همه مطلب هم این نیست.

همان طور که همه مردم، نخبه و خواص نیستند، همه خواص نیز در یک سطح نخواهند بود. اما آنچه در اینجا مد نظر نویسنده است یک نکته است:

برخی از نخبگان، قبل از اتمام عمرشان، تمام می شوند و سوخت شان تمام می شود. یعنی از نخبه بودن و نقش هدایتی داشتن خارج می شوند. یا حداقل از رتبه نخبه پیشتاز، به نخبگان معمولی تغییر وضع می دهند. روشن است که انتظار نیست که همه نخبه پیشتاز باشند و حتی نخبگی می تواند در حوزه های مختلف، تعریف شود. حتی بالاتر آنکه اگر همه نخبگان پیشتاز باشند، بسیاری از مسائل امروز جامعه معطل می ماند. اما در هر حال جایگاه و نقشی برای نخبگان پیشتاز وجود دارد و سخن در این است که:

چه الزاماتی برای نخبه پیشتاز بودن و کوتاه تر نبودن عمر نخبگی از عمر طبیعی وجود دارد؟

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ دی ۹۲ ، ۲۱:۳۹

روز خدا

سجاد صفار هرندی

این فقط جمعیت عظیم و به تعبیری بی­سابقه (پس از اجتماعات تاسوعا و عاشورای سال 57) نیست که راهپیمایی نُه دی را از اجتماعات مشابه آن مثل راهپیمایی­های سالگرد 22 بهمن یا روز قدس جدا می­کند. حتی خودجوشی و خلاقیتی که حاضران در ساخت شعارها و نشانه­های آن روز به کار برده بودند، نیز اصلی­ترین تمایز نیست. این خود نشانه و ظهور تمایز مهم دیگری است که در این نوشته کوتاه سعی دارم به آن بپردازم. خلاصه کلام را می­توان اینگونه فشرده ساخت: راهپیمایی­هایی از قبیل 22 بهمن و روز قدس چیزی از جنس مناسک هستند، ولی نه دی چیزی از جنسی متفاوت است. نه دی حضور/دیدار است.

جامعه شناسی خوانده­ها شاید زود بو ببرند که چنین تفکیکی تبار دورکیمی دارد. دورکیم در «صور بنیادین حیات دینی» از این صحبت می­کند که افراد در فعالیت­هایمشترک و گردهمایی­های جمعی و فعل و انفعالات هیجانی و روحی آن، به تجربۀ جدیدی نائل می­شوند. در این تجربه، حضور چیزی یا هستی­ای که فراتر از افراد و مسلط و قاهر بر آنهاست، درک یا به تعبیر بهتر وجدان می­شود. اما این هستی برتر و متمایز جز آنکه قاهر و مسلط است، شوق انگیز هم هست. افراد از خلال دیدار آن به تجربه­ای دست می­یابند که کیفیتی یکسر متفاوت از همه آن چیزهایی دارد که به ساحت حیات روزمره مرتبط است. با این حال چیزی است که خود را در بالاترین سطح هستی­شان متعلق به آن می­بینند. چنین دیدار و تجربۀ شوق انگیز و بهجت افزایی شایستۀ آن است که تداوم یابد. به همین رو، مناسک به وجود می­آید تا آن را تداوم بخشد. امّا ناگزیر است که در مناسک فقط رشحه­ای از آن تجربۀ حضور و دیدار بهجت آفرین تداوم یابد و بخش قابل اعتنایی از آن از دست برود. چرا که مناسک هم ناگزیر مماس با زندگی روزمره است. این البته چیزی از اهمیت مناسک کم نمی­کند و شأن آن را تخفیف نمی­دهد. چرا که در هر حال امتداد هویت جمعی منوط به مناسک است و مناسک بازتولید خفیف شده­ای از آن تجربۀ اولیه در امتداد زندگی روزمره است. 

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۸ دی ۹۲ ، ۱۹:۲۹

سایر مطالب