طلوع

محفل جهاد فکری
سرآغاز

روزنوشت جمعی طلوع محفل جهاد فکری چند طلبه و دانشجوی متعهد به ارزش‌های اسلام ناب محمدی(ص) است. در این مجال، با سرمشق گرفتن از مکتب امام خمینی(ره) جهاد فکری خود را در رکاب حضرت آیت الله خامنه‌ای پیگیری خواهیم کرد.

طبقه بندی موضوعی

ما و علوم انسانی

فرشاد مهدی‌پور
چهارشنبه, ۱۸ دی ۱۳۹۲، ۰۹:۱۲ ق.ظ

بنجامین فرانکلین، از بنیان‌گذاران آمریکای جدید، جمله‌ای دارد به سال 1789 که گفته است: «در این جهان، هیچ چیزی را نمی‌توان قطعی دانست، جز مرگ و مالیات». این گزاره را می‌توان از دو بعد هستی‌شناختی و معرفت‌شناختی مورد بحث و بررسی قرار داد و راه‌هایی در آن جُست برای فهم مساله «ما».

او در جهانی می‌زید که عدم قطعیت‌ها در آن دائمی است؛ بدون هیچ شک و شبهه‌ای، کم‌ترین ثبات (و رفته‌رفته تعادلی) در میان نیست و نمی‌شود پا را روی هیچ سنگی گذاشت و وجودش را قطعی گرفت و عالم را از آن‌جا فهمید. عالمی که او در آن است، از آن‌جایی‌که فاقد قطعیت است دارای اصلی‌ترین ویژگی مدرنیته به‌شمار می‌رود؛ ورای این بُعد، روی‌کرد معرفت‌شناختی نهفته در این سخن هم قابل توجه است، آن بخشی که «مالیات» را هم‌سان و هم‌اندازه «مرگ»، دارای وجود و عینیت و حقیقت می‌داند و رهایی از آن‌را ناممکن. به دیگر سخن، زیستن در عالمِ جدید، بدون درک جای‌گاه مرگ و مالیات شدنی نیست و همین کردار و رویه گفتمانی است که امکان انقیاد سوژه‌ها را فراهم آورده و آن‌را عملی ساخته است.

فرانکلین و فوکو

جهانی که فرانکلین در آن زیسته، از زمین تا آسمان با دیروز و امروز ما، متفاوت است و یک نمونه‌اش در همین قطعیت‌ها و فقدان آن‌هاست؛ مثلا اگر در ایران، شما پولی در حساب بانکی‌تان داشته باشید، می‌توانید همه یا بخشی از آن‌را یک‌جا بردارید و هر چه خواستید بخرید و به هر جا خواستید بروید، کسی نه می‌تواند و نه به خود اجازه می‌دهد که از شما بپرسد: «از کجا آورده‌ای؟»، یعنی یک سوی آن، آزادی از مالیات و برساخته‌های بشری دیگر است (اما در کانادا و استرالیا و آلمان و... از این‌گونه خبرها نیست؛ همه‌چیز حساب و کتاب و البته مالیاتی دارد) و بخش دومش، تعدد قطعیت‌هایی است که در زیست‌بوم ایرانی‌ها (هر جای دنیا که باشند)، قابل شناسایی و دیده شدن است؛ دین اصلی‌ترین کارکرد را در این میانه دارد و علاوه بر آن عرف و سنت نیز، هوادار همین‌گونه مفاهیم تثبیت‌ شده‌اند.

این مقدمه نسبتا طولانی برای آن آمد تا نشان دهد که در همین یک نمونه، چه تفاوت‌های ماهوی‌ای میان «این»جا و «آن»جا وجود دارد و لاجرم متن چگونه از زمینه خود متاثر می‌شود و پیروی می‌کند؛ هنگامی‌که فوکو، ایده زندان بنتنامی را به‌کار می‌بندد و قدرت انضباطی و مراقبتی را شرح می‌دهد و «ما» را از گستردگی مویرگانه چنین مفهومی در همه اجزای زندگی و زبان و کار، شگفت‌زده می‌کند، آن‌چه ما می‌فهمیم با آن‌چه یک غربی می‌فهمد، از زمین تا آسمان متفاوت است، چرا که او گرفتار نظامات پنهان و نیمه‌پنهان اقتصادی و سیاسی‌ای است که برای ما در این‌جا، در حُکم افسانه‌ها و خیالات کتاب‌های نظری دانش‌گاهی است. او کار می‌کند تا مالیات بپردازد و چرخه سرمایه‌داری را تداوم بخشد و همه‌چیزش در چنبره ساختارها و سازمان‌ها، تشکل یافته است.

متن و زمینه در هم تنیده‌اند و حتی آنانی که ایده‌های واسازانه و ساختارشکنانه هم دارند، می‌پذیرند که در لحظاتی خاص و موقتی، با توفق یک گفتمان یا گفتار، نوعی فهم لحظه‌ای قابل رویت است (ر.ک. آرای ژاک دریدا درباره واسازی)؛ بدین اعتبار نمی‌شود چشم و گوش بسته و خام‌دستانه، مثلا همین قدرت و اجزا و تعاریفِ ناظر به بی‌زمانی آن‌را گرفت و در زیست‌بوم دیگری به کار برد. فرانکلین اگر زنده بود، حتما توضیح می‌داد که تعداد این قطعیت‌های انقیادآور و تحقیرکننده، چه اندازه افزون‌شده و جز مرگ، راه رها‌شدن دیگری هم از آن‌ها وجود ندارد و از همین‌روست که تمایل متفکرانِ آن‌جا، به‌طور مداوم کوبیدن بر طبل بی‌معنایی زمان و مکان است و این یافته،‌ چندان دخلی به حال و احوال ما ندارد؛ مگر آن‌که بنا بر تیشه برداشتن و به ریشه زدن باشد.

نظرات  (۶)

۱۸ دی ۹۲ ، ۰۹:۳۱ ندای قلم
با سلام
وبلاگ زیبا و مفید شما در وب سایت ندای قلم با نام "طلوع" ثبت گردید.
حق نگهدارتان.
سلام ممنون/
مطلب جالب توجهی بود،
بنظرم اگه بیشتر توضیح میدادید ،با تاکید روی مصادیقش تو فضای علمی ایران، بهتر بود.
پاسخ:
با تشکر از شما...
کوتاه‌نویسی بنا و رویه طلوع است (و ان‌شاالله از آن عدول نخواهد شد) و همین رویه، اجازه شرح و بسط بیش‌تر مصادیق را نداده است.
سلام و تشکر
استفاده کردم
توجه و تاکید به زمینه های اجتماعی در حوزه علوم انسانی درست و به جاست. و روشن است که همین مطلب زیبا و وزین شما با افزودن ابعاد هستی شناسانه و انسان شناسانه و نیز معرفت شناسانه وزین تر و تکمیل تر خواهد شد.
پاسخ:
با تشکر از شما...
ان‌شاالله با قلم و قدم شما، بشود این جهات شناختی موضوع را گسترش داد.
۲۲ دی ۹۲ ، ۲۰:۳۱ مسعود معینی پور
سلام نکته قابل توجهی را اشاره کردید
تشکر
۲۳ دی ۹۲ ، ۰۷:۴۱ مصطفی رضوانی
[پاتوق حکمت]
گفت و گوی مدافعان و مخالفان فلسفه
حواشی حکمت متعالیه
قرآن و برهان و عرفان از هم جدایی ندارند
http://hikmatroom.blog.ir/
۲۴ دی ۹۲ ، ۲۳:۲۸ سید احسان رئیس الساداتی
سلام
۱. مقدمه به نظرم طولانی نبود و البته از متن هم آموزنده تر بود. شما چون روی مقدمه خیلی تأمل کردید هنگام تقریر تصورتان این بوده که مقدمه طولانی شده.
۲. نباید این تصور ایجاد بشه که مالیات برای چرخاندن چرخ سرمایه داریست. به نظرم این حرف ها دیگر امروزه جایی ندارند و فقط باید در کتاب های خاک خرده ضد امپریالیستی به دنبالشان گشت. مالیات یک حق برای دولت است که فعلا هم ما دولت به معنای غربی ان را پذیرفته ایم و باید بپردازیم. ما این قاعده را پذیرفته ایم. به قانون دولت مدرن تن داده ایم پس مالیات هم باید بپردازیم. البته اینجا مالیات را نمی پردازند نه به این خاطر. به خاطر اینکه نظام مالیاتی ما سراسر اشکال است.
۳. این هم قابل اشاره است که ما تا زمانی که مدل خودمان را انتخاب نکنیم مدل های دیگر بر ما تحمیل می شود و چاره ای نیست. هست؟
پاسخ:
سلام و ممنون از نظر شما.
بحث درباره مالیات نیست و این‌که مالیات، پدیده مطلوبی هست یا نه و یا چون اکنون چنین نظام دولتی‌ای را پذیرفته‌ایم، مالیات‌دادن کار درستی هست یا نیست.
موضوع این‌جاست که در غربِ‌ 200-300 سال پیش، مالیات چنان قیمومیت و قدرتی داشته و فضا، بسیار برای شهروند غربی سخت و سنگین بوده و اگر حرف‌هایی درباره رهایی و شالوده‌شکنی و تبارشناسی به میان‌آمده، مربوط به همین فشارها و دشواری‌هاست؛ پس الزاما با این جعبه‌ابزارِ‌ نظری و فکری، نمی‌شود برای ایران یا هر کشور دیگری، نسخه پیچید و مسائل آن‌را حل کرد.
گام اول شناختن همین تفاوت‌هاست که بیش‌تر درباره‌اش باید نوشت...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

سایر مطالب