طلوع

محفل جهاد فکری
سرآغاز

روزنوشت جمعی طلوع محفل جهاد فکری چند طلبه و دانشجوی متعهد به ارزش‌های اسلام ناب محمدی(ص) است. در این مجال، با سرمشق گرفتن از مکتب امام خمینی(ره) جهاد فکری خود را در رکاب حضرت آیت الله خامنه‌ای پیگیری خواهیم کرد.

طبقه بندی موضوعی

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تکلیف و نتیجه» ثبت شده است

تکلیف‌مداریِ نتیجه‌گرا

سیدفرید حاج‏‌سیدجوادی

 بخشی از بدنه جوان هوادار انقلاب اسلامی در سالیان اخیر با عَلَم تکلیف گرایی ، گونه‌ای از عقلانیت سیاسی را به نمایش می‌گذارد. جلوه آشکار این رویکرد در ایام انتخابات و اقبال ایشان به نامزدهای منادی ارزش‌های انقلاب نمایان می‌شود. شاه بیت این جماعت در دفاع از عملکرد‌شان، اصالت تکلیف مداری در برابر نتیجه گرایی است. اِسناد این تفکر به اندیشه سیاسی امام خمینی(ره) نیز با بیان مشهور ایشان خطاب به روحانیون سکه رایج تکلیف گرایان است:

تاخیر در رسیدن به همه اهداف دلیل نمی شود که ما از اصول خود عدول کنیم . همه ما مامور به ادای تکلیف و وظیفه ایم نه مامور به نتیجه .[i]

تکلیف و نتیجه

برای بررسی عالمانه این تقابل و اتخاذ مبنا میان دوگانه تکلیف و نتیجه، ادبیات فقهی مناسبی فراهم است. در اصطلاح فقه برخی از اوامر را «امر به سبب» و برخی دیگر را از قبیل «امر به مسبَّب» می‌شمارند. به طور مثال وقتی به نمازگزار خطاب می‌شود که به شستشوی صورت و دست و مسح بر سر و پا اقدام نماید، امر به سبب شده است. مجموعه شستشوها و مسح‌ها سببی برای دست‌یابی به شرط طهارت در نماز است. در چنین مواردی اگرچه امر به سبب تعلق گرفته اما مصلحت واقعی در نتیجه، یعنی طهارت است. در صورتی که مصلحتی مهم‌تر از طهارت در میان باشد، وجوب طهارت و به تبع آن افعال وضوء منتفی می‌شود. 

از سوی دیگر متعلق برخی اوامر نتایج و مسبَّبات اند، به گونه ای که تحقق آن نتیجه به واسطه اسباب اختیاری میسر می‌شود. این نتایج اگرچه مستقیم و بدون واسطه اسباب قابل تحصیل نیست، اما به جهت امکان تمهید و تحصیل آن به واسطه اسباب اختیاری، در دایره مقدورات قرار دارد و امر به آن ممکن می‌شود. به عنوان نمونه در امر به ایمان و باور به معارف حقه، لازم است از طریق تکاپوی علمی معارف حقه را بشناسیم و با روش‌های برهانی به آنها یقین پیدا کنیم یا بنابر توصیه قرآن با بندگی به یقین دست یابیم.[ii] اگرچه یقین از افعال اختیاری انسان نیست، ولی به واسطه اسباب اختیاری قابل تحصیل است. در چنین مواردی اگر چه مصلحت در نتیجه است ولی آنچه در مستقیم در حیطه قدرت مکلف قرار دارد، اسباب و مقدمات اختیاری آن است

یا چنانچه شخصی در حال غرق شدن باشد وظیفه ما نجات جان وی است و اگر بدانیم یا احتمال عقلایی بدهیم که این امر نیازمند کمک و یاری دیگران است، اقدام فردی برای نجات غریق واجب نیست. حتی می‌توان گفت اگر با اقدام فردی برای نجات غریق، از همکاری با دیگران غفلت ورزیم، در برابر غرق شدن و مرگ وی مسئول و معاقب خواهیم بود. در چنین مواردی واجب است برای تحصیل نتیجه‌ی مطلوب شارع و تحقق آن به واسطه اسباب، برنامه ریزی کنیم و با درخواست از دیگران و استفاده از ابزار مناسب، برای دست‌یابی به نتیجه تلاش نماییم.

با این مقدمه به مسئله اصلی این نوشتار باز‌می‌گردیم، در کنش‌ اجتماعی و سیاسی، نسبت تکلیف و نتیجه چیست؟ آیا برای تحصیل نتیجه می‌توانیم از تکلیف صرف‌نظر کنیم؟ یا آنکه تکلیف سیاسی معطوف به نتیجه است؟

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ آذر ۹۲ ، ۲۳:۵۰

گویا گرفتاری این روزها و ماه‌ها، بازخوانی برخی حرف‌ها و نکته‌هاست که از فرطِ گفته‌شدن تکراری می‌نمایند، اما «جا»نیفتاده و هم‌چنان مخاطره‌آمیز و مساله‌سازند. بحث و فحص بسیار در این‌‌گونه موارد، ناشی از ایجاد تقابل‌های دوتایی وظیفه‌گرا-مصلحت‌گرا یا حتی فراتر از آن، اشتباه‌کار  و مصلحت‌اندیش است که با پوشش بررسی عقل‌گرایانه آرای فلسفی، در حال تبیین و ترویج است.

به همین عبارت تازه نقل‌شده «کارهای خدایی، در گرو اسباب مادی نیست» بنگرید؛ این‌که چگونه می‌شود کاری مربوط به آدمیان را که از جنس ماده‌اند تصور کرد که به اسباب و ادوات مادی، بستگی و وابستگی نداشته باشد، مساله غامض و پیچیده‌ای است. اگر «کار خدایی» ترجمان تکلیف باشد، معنای دیگر این عبارت آن می‌شود که تکلیف‌گرا بودن ربطی به اسباب مادی و نتایج عینی و قهریِ آن ندارد و به‌گونه‌ای دیگر، در کارِ خدایی لازم نیست، مراقب و متوجه ابزار و امکانات مادی بود.

در سویه مقابل، این سخن را بخوانید که همین امروز ابراز شده است: «نرمش قهرمانانه به معنای مانور هنرمندانه برای دست یافتن به مقصود است؛ هر گونه حرکتی چه حرکت به جلو و چه حرکت به عقب، مثل میدان رزم نظامی باید به‌دنبال رسیدن به اهداف از پیش تعیین شده باشد». جدای از شرح دقیق‌تری که در این گفتار در باب موضوع بحث‌برانگیز «نرمش قهرمانانه» آمده و در جای خود شایسته توجه و بررسی است، این‌که هدف، دست‌یافتن به مقصود بوده و راه‌های رسیدنِ به آن در دستور کار، نشان می‌دهد که تفاوتِ موجود، علی‌الظاهر بیش از یک اختلافِ ساده لغوی و عبارتی است.

این استدلال تداوم همان منطقی است که چندی پیش در این بیان آمده بود: «در دفاع مقدس و در همه‌ جنگ‌هایى که در صدر اسلام، زمان پیغمبر یا بعضى از ائمه (علیهم‌السّلام) بوده است، کسانى که وارد میدان جهاد می‌شدند، براى تکلیف حرکت می‌کردند... در دفاع مقدس هم همین جور بود؛... اما آیا این احساس تکلیف، معنایش این بود که به نتیجه نیندیشند؟ راه رسیدن به نتیجه را محاسبه نکنند؟ اتاق جنگ نداشته باشند؟ برنامه‌ریزى و تاکتیک و اتاق فرمان و لشکر و تشکیلات نظامى نداشته باشند؟ این‌جور نیست» (دیدار دانش‌جویان. شش مرداد 92).

پیوستار تکلیف و نتیجه، تداعی اتحاد عامل و عمل و معمول است و درک این نکته که «هر عملی در همان حال که عمل است، عامل است و هر عامل در همان حال که عامل است، معمول است» (ر.ک. شهید مرتضی مطهری. مجموعه آثار. ج 13. صص 661-662). با این تفاصیل «تکلیف‌گرائى هیچ منافاتى ندارد با دنبال نتیجه بودن، و انسان نگاه کند ببیند این نتیجه چگونه به دست مى‌آید، چگونه قابل تحقق است؛ براى رسیدن به آن نتیجه، بر طبق راه‌هاى مشروع و میسر، برنامه‌ریزى کند».

چرایی تاکید بر تکرار این بحث‌ها در شگفت‌آوری استمرار همان نگاه‌ها و عمل‌کردهایی است که وضع موجود را فراهم آورده و بیم و گمان قطعی آن است که با عنایات به گفته‌های مذکور، باز هم بخواهد در را بر همان پاشنه قبلی بچرخاند و اوضاعی نابه‌سامان‌تر را ایجاد کند؛ اگر این‌گونه از نظرها و دیدگاه‌ها، نقد نشوند، تشخیص درست و نادرست امکان‌پذیر نخواهد بود و با توجه به این‌که برای برخی، فهم سخنانِ‌ رهبری انقلاب از مجرای این جای‌گاه‌ها و دریچه‌ها امکان‌پذیر می‌شود، آن‌گاه می‌بایست منتظر تداوم خسارب‌بار پی‌آمدهای عملی این‌ طرز تفکر در حیات فرهنگی و سیاسی جامعه بود.

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۹ آبان ۹۲ ، ۱۳:۳۸

شخص‌پرستی- شاخص‌ستیزی

فرشاد مهدی‌پور

اقتضای طبیعت آدم‌ها این است که درباره هم‌دیگر حرف بزنند و نکات‌شان را بگویند و انتقاد کنند؛ این مساله به‌ویژه در سطح نخبگانی که دست‌رسی‌های رسانه‌ای دارند (چه از جهت آگاهی به اخبار و روی‌دادهای پنهان و آشکار و چه امکان نوشتن و انتشار و گفتن)، بیش‌تر است و مثل این‌که چاره و احترازی نیز از آن نیست.

معمولا در این‌گونه از تحلیل‌ها، مواجهه‌ها، برداشت‌ها و دریافت‌های شخصی، محوری‌ترین لایه مورد توجه است و در واقع آن‌چه باعث شکل‌گیری حب و بغض‌ها می‌شود، عمدتا به شخصیت افراد و مراودات انفرادی‌شان بازگشت پیدا می‌کند؛‌ مشهورترین و مهم‌ترین نمونه در دست‌رس هم، ماجراهای بعد از انتخابات 88 است که طیف وسیعی از معترضان (چه در سطوح پایین و چه بالا)، اولین ظهور و بروز مشکل‌شان در نحوه یک برخوردِ خیابانی با خود یا نزدیکان‌شان بود و بس. همین موضوع، به انبوهی از داده‌های قبلی رنگ و جهت می‌داد و نتیجه آن شد که شده! و در این میان فرقی هم میان هنرمندان و شعرا با سیاست‌مداران حرفه‌ای نبوده و نیست. دامنه این تعمیم‌های فردی (که باز هم تاکید می‌شود علی‌الظاهر از آن گزیری نیست)، رفته‌رفته از سطح یک نمودِ عینی و بیرونی، عمیق‌تر شده و در هنجارها و عقاید و باورها متجلی می‌شود و کار بدان‌جا می‌رسد که مثلا یک حزب‌اللهیِ دو آتشه، طی یکی دوسال به جرگه طرف‌داران بهاییان در می‌آید و کم نیست از این‌گونه نمونه‌ها[1].

محور اصلی در این رفت و برگشت‌ها، شخص‌گرایی و شخص‌پرستی است، به‌جای شاخص‌یابی و شاخص‌گزینی؛ هنگامی که شخصْ ملاک و حجت عمل شده و به مسیرها و راه‌ها توجه نمی‌شود، فرد «چون کشتی بی‌لنگر، کژ و مژ» می‌شود و «تا یار که را خواهد...» پیش نیاید، بی‌راهه فهمیده نمی‌شود.

البته حتما و در اقلی از موارد شخص و شاخص بر یک‌دیگر تطبیق می‌کنند که نمونه تام و تمامِ آن را می‌توان در اهل بیت عصمت (علیهما سلام) دید و برخی برگزیدگان و اولیاءالله، اما در سایر موارد که چنین پیوندی میان شخص و شاخص، برقرار نیست، باید کدام را حجت قرار داد و بدان تمسک جست؟ اگر اولی باشد، مثلا چه بسا بسیاری که به حضرت روح‌الله باور داشتند اما ولایت فقیه را نمی‌خواستند و بعدها دچار تزلزل شدند، اما اگر دومی باشد (در این‌جا باور به مفهوم و معنای ولایت‌فقیه)، هم پذیرش تعین بیرونی‌ امکان‌پذیر خواهد شد و هم شناسایی ملاک و معیار نهایی انتخاب.

همین بحث را می‌شود به دیگرِ حوزه‌ها نیز امتداد داد و مرتبط با آن در جست‌وجوی شاخص‌هایی گشت که چارچوب و مقدمه‌ای را بر شناخت فراهم آورد و چه فراوان گرفتاری‌های این روزگار که منبعث از همین شخص‌پرستی شاخص‌ستیزانه است؛ بسیاری از دشواری‌های موجود در فرهنگ و سیاست و جامعه، متکی بر همان فهم نارس واقعیات، آرمان‌سنجی براساس این واقعیاتِ نادرست و ذبح‌کردن نتیجه در تصور دانستن تکلیف، ناظر به همین حب اشخاص است و نه تشخیص شاخص‌ها...



[1] استاد شهید مرتضی مطهری در ذیل بحثی با عنوان اتحاد عمل، عامل و معمول و هنگام ذکر مثالی در این باب، نکته خیره‌کننده‌ای در توضیح این‌گونه چرخش‌ها بیان داشته‌اند که خواندنی و درس‌گرفتنی است:

یک آدم باتقوا مادام که باتقواست و مادام که با اصول تقوا فکر مى‏کند، عملى که از او سر مى‏زند متناسب با اوست. حالا این شخص باتقوا در یک شرایطى قرار مى‏گیرد که فکر گناه در او پیدا مى‏شود، بعد گناهى مرتکب مى‏شود برخلاف مقتضاى تقوایش. این گناه، او را به همان حالت اول باقى نمى‏گذارد و او دیگر آن آدم اول نیست؛ چون وقتى انسان عملى را مرتکب مى‏شود، اندیشه آن عمل در روحش پیدا مى‏شود، تصور آن عمل و غایت آن عمل براى او پیدا مى‏شود؛ یعنى روحش با عمل نوعى اتحاد پیدا مى‏کند. این است که بعد از آنکه عمل پایان یافت، اثرى از آن در روح انسان باقى مى‏ماند. اگر همین عمل تکرار شود، درست مثل صورت ضعیفى که از یک شیء گذاشته شده، بار دوم این اثر روى اثر اول مى‏آید و آن را عمیق تر مى‏کند. اگر این عمل بارها تکرار شود، کم‏کم به گونه‏اى مى‏شود که اثر اینها تدریجاً غلبه مى‏کند بر وضع سابق، یعنى تا یک مدتى در روح انسان دو کیفیت متضاد هست و به قول امروز انسان داراى دو شخصیت است، نیمى از وجودش وجود تقوایى است واقعاً، و نیمه دیگر از وجودش وجود یک فاسق است واقعاً، گاهى این نیمه غلبه مى‏کند و گاهى آن نیمه. بعد کم کم به صورتى مى‏شود که آن نیمه غلبه پیدا مى‏کند؛ یعنى تدریجاً صورت روحش، صورت این عمل فاسقانه و فاجرانه مى‏شود. آن وقت است که در نهایت سهولت این عمل فسق و فجور از او صادر مى‏شود و دیگر وقتى مى‏خواهد عمل تقوایى انجام دهد، برایش یک امر غیر طبیعى است (مطهری، مرتضی (1387). مجموع آثار. ج 13. ص 662).

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۲ آبان ۹۲ ، ۰۸:۵۲

سیر دشوار به سوی حق

محمد مهدی شاه آبادی

اگر انسان ها به اطاعت امام گردن نهند، امام آنها را با سیری آرام و ملایم به مراتب کمال می رساند و نعمت مادی و معنوی را برای آنها جمع می کند. آن طور که به بیان قرآن، «لاکلوا من فوقهم و من تحت ارجلهم (سوره مائذه، 66)». اما سیر ملایم ولی الهی، دنیا را بهشت نمی کند. حد دنیا را باید خوب شناخت تا مسیر حرکت فردی و اجتماعی روشن شود.

حد نهایی دنیا: دنیا از یک سو در بهترین حالت، جایگاه تجارت اولیای خدا است و جایی است که راه کمال انسانی از آن می گذرد. اگر همه خواست الهی در جامعه انسانی برآورده شود و ارکان سه گانه امام، خواص و عامه مردم هریک به درستی در مسیر خود حرکت کنند، مواهب دنیوی و اخروی بر انسان ها و جامعه انسانی بارش می گیرد اما باز هم دنیا از دنیا بودن خود خارج نمی شود یعنی همچنان دنیا سجن مومن است و متاع دنیا قلیل. دنیا اگر پر از عدالت نیز بشود باز هم دار غرور و فریب است و فانی و منزلگاه دائمی نیست. دنیا در بهترین وضعیت خود نیز دار ابتلاء و امتحان برای همه انسان ها است و و بلای مقربان در هر حال از سایر انسان ها بیشتر است.

پس سیر ملایم ولی الهی، هر چند انسان ها را به کمال خود سوق می دهد و جامعه را انسانی و الهی هدایت می کند اما دنیا را به آخرت و به بهشت تبدیل نمی کند.

حد پست دنیا: آنگاه که سه جزء جامعه (امام، خواص و عوام) یا برخی از آنها به وظایف خود عمل نکنند و یا در جایگاه خود قرار نگیرند. در این صورت دنیا جهره پست و شیطانی به خود می گیرد و سیطره طاغوت و ظلمت در آن فراگیر می شود. اگر انسان ها نعمت الهی ولایت را انکار کنند، به دیار بایر و بدون ثمر وارد می شوند: «الم تر الی الذین بدلوا نعمه الله کفرا و احلوا قومهم دار البوار (سوره ابراهیم، 28)».

نظام اختیار انسان ها، که خداوند هدایت خود را بر پایه آن استوار کرده است، از سنن لایتغیر الهی است. اگر دین حق و امام حق، به عنوان محور سعادت بشر، یاری نشود بی تردید به انحراف و التقاط و ... دچار می شود. هر زمان که بندگان الهی به عهد الهی خود بازگردند دین خداوند نصرت می شود و حق برقرار می گردد. حد پست دنیا آن است که امام حق، از مدار زندگی مردمان کنار زده شود، دین حق به تحریف دچار شود و خواص اهل حق میدان را برای اهل باطل خالی کنند و عامه مردم به دانسته های فطری و دینی خود عمل نکنند.

اما نظام اختیار جهان، بر پایه حکمت هدایت انسان ها است. اگر دهر آن چنان بر مدار سفلگان بچرخد که دین خدا به عنوان راه هدایت انسان ها، آن چنان دچار اضمحلال و انحراف گردد که راه هدایت بر آیندگان بسته شود، آنگاه خداوند با بالاترین هزینه ها از دین خود حفاظت می کند و این محافظت الهی از طریق خلیفه خدا بر زمین، امام معصوم روی می دهد.

کربلا، آن نقطه ای بود که صبر و نرمش ولی الهی که آینه تمام نمای صبر خداوند است، لبریز شد و نجات انسان ها و نجات دین خدا جز به فداکاری امام ممکن نبود. آن هم فداکاری که تنها به شهادت امام منتهی نشد بلکه اهل بیت او و یارانش به شدیدترین اوضاع شهید و اسیر شدند.

آن نجات بخشی حرکت حسینی، سیطره دستگاه ابلیسی و نظام ظلمانی و طاغوتی را شکست و برای همیشه تاریخ و همه انسان ها راه هدایت و نور را بازکرد. راهی که دیگر به هیچ عنوان بسته نخواهد شد و این به برکت عظمت فداکاری است که به امامت معصوم روی داد. کربلایی که اگر به دست عزیزترین انسان ها غیر از امام معصوم رخ می داد، چنین اثری نداشت حتی اگر به رهبری بزرگ پرچمدار کربلا حضرت ابالفضل یا حضرت علی اکبر علیهما السلام انجام می شد.

آن روزنه نورانی که اباعبدالله به کمک اهل بیت و یاراتش برای همه بشریت گشود می رود که بر ابرهای ظلم و ظلمت غلبه کند و این غلبه نهایی با قیام امام زمان (عج) رخ خواهد داد.

اما چه شد که کار به چنین نقطه دردناکی منتهی شد؟

انحراف اول در سقیفه روی داد که محور هدایت از جای خود منحرف شد و امام به حاشیه رفت و کفر به نعمت ولایت اتفاق افتاد.

اما این به تنهایی برای روی دادن کربلا کافی نبود. انحراف خواص و نشناختن وظیفه و عمل نکردن به تکلیف رویه دیگر ماجرا بود. عوام مسلمانان نیز اگر به فهم فطری و علم اندک خود نسبت به دین عمل می کردند کار به اینجا نمی کشید.

و لقد سمعت جدی رسول الله (ص) یقول: الخلافه محرمه علی آل ابی سفیان فاذا رأیتم معاویه علی منبری فابقروا بطنه و قد رآه اهل المدینه علی المنبر فلم یبقروا فابتلاهم الله بیزید الفاسق. (لهوف، 20)

امام حسین علیه السلام فرمودند:

من از جد خود رسول خدا (ص) شنیدم که فرمود: خلافت بر آل ابی سفیان حرام است. پس هنگامی که معاویه را بر منبر من دیدید شکمش را بدرید (او را با خواری بکشید)، اما اهل مدینه او را بر منبر پیامبر دیدند و او را نکشتند پس خداوند آنها را به یزید فاسق مبتلا کرد.

اما اگر خود را از خواص می دانیم، بیشتر از عوام باید بر وظیفه خواص دقت کنیم. باز هم سوال مهمی را بازخوانی می کنم:

ما تکلیف سیاسی اجتماعی خود را در یاری امام زمان (عج) چگونه می یابیم؟ از کجا می فهمیم که فلان کار تکلیف است؟ آیا احساس تکلیف کاذب وجود دارد؟ با این احساس چه کنیم؟ چگونه تکلیف کاذب و صادق را تشخیص دهیم؟ آیا تکالیف مختلف برای افراد مختلف نیست؟

از چه راهی تکلیف خود را بشناسیم که امام حق و دین حق به غربت نیافتد؟ گاه اقدامات تکلیف نشناسانه ما، به جای یاری حق، به انزوای حق می انجامد!

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۰ آبان ۹۲ ، ۱۷:۵۰

 

 

 قدما گفته‌اند که تیتر نقطه ندارد، اما چون نکته بیان‌شده در این عنوان، مدعی قطعیت و جامعیت است و دقیقا نشان‌گر بسیاری از اختلاف‌ها و تفاوت برداشت‌ها، به‌ناگزیر باید در انتهای آن ].[ قرار داد تا حکم تزلزل‌ناپذیرِ بحث را بیش از پیش نشان دهد...

نقلِ قول‌ها، سخنان، ره‌نمودها و هر آن‌چه که از ناحیه رهبری نظام، صادر و بیان و ابلاغ می‌شود، در یک شبکه مفهومیِ روشن و شناخته‌شده، قابل شناسایی و ره‌گیری است و اگر نشود این‌کار را کرد و یا بر سرِ‌ نوع فهم آن‌ها، اختلافی به‌وجود آید، باید به این اندیشید که گیر و گرفتِ قضیه در کجاست.


این‌که رهبر انقلاب در یک سخن‌رانی مهم دانش‌جویی (ششم مرداد 92)،‌ به بیان دو موضوع ظاهرا مشابه اما در باطن متفاوت در حیطه آرمان-واقعیت و تکلیف-نتیجه می‌پردازند، حتما دارای منطقِ انگیزه‌مندانه‌ای است و جز با ارجاع به متن، لحن، شنوندگان، زمان و... نمی‌شود از آن رمزگشایی کرد. روشن است که انتخابات و حوادث قبل از آن و نتایج‌اش، اصلی‌ترین علت بیان آن سخنان بوده است، اما چرا مخاطبانِ واقعی این حرف‌ها، آن‌را ناشنیده می‌گیرند یا خودشان را به نشنیدن می‌زنند و یا در تفسیر و تحلیل این بیانات، به شارحانی دارای سوگیری‌های خاص مراجعه می‌کنند.

هر ارتباط حداقل دارای یک الگوی سه‌ بخشی است: فرستنده (منبع پیام‌ساز)، کانال (مجرای ارتباطی) و گیرنده (دریافت‌کننده پیام)؛ با نظر به هر کدام از وجوه تمایز این الگوی خطی، می‌توان درباره پیام‌ها و پی‌آمدهای آن‌ها گفت ‌و شنود کرد. اما برخی معتقدند که امروزه دیگر معنای ثابتی وجود ندارد و گوینده‌‌، گرانی‌گاه تفسیر نیست و فقط رابطه میان متنِ‌ حاوی پیام برجاست و خواننده‌ (هرگونه‌ای می‌خواهد)، می‌تواند آن‌را تفسیر کند.

در حالاتی این‌گونه به نظر می‌رسد، برخی از آنانی که در چارچوبِ گفتمانی انقلاب اسلامی جای می‌گیرند، نمی‌خواهند یا نمی‌توانند عمق هشدارآلود و تنبه‌آمیز چنین ره‌نمودهایی را درک کنند و برای آن‌که خود را از عقوبت یا فشارِ روانی رفتار نادرست‌شان برهانند، تلاش می‌کنند تا با تفسیرهای معوج یا محدود، از دامنه طرح بحث بکاهند.

مخاطب تذکر مربوط به آرمان-واقعیت تا حدود بسیاری روشن شده است و آن گروهی‌اند که با نشان‌دادن تصویری مغشوش از واقعیات، تمایلات خود را بر آرمان‌ها تحمیل کنند؛ این نکته در دیدار رئیس و اعضای مجلس خبرگان رهبری (14 شهریور 92) کاملا واضح شد، به‌ویژه آن‌جایی‌که در مطلع گفتار ذکر شده بود: «با چشم باز، با بصیرت، با بینش، با ملاحظه‌ همه‌ جوانب، ببینیم که هدف چیست و راه [رسیدن‌] به این هدف چیست و واقعیاتى که در سر راه ما وجود دارد، اینها چیست؟ با توجه به این‌ها تصمیم‌گیرى کنیم و حرکت بکنیم».

مخاطب بحث تکلیف و نتیجه و این‌که نباید نتیجه را نادیده گرفت و همه‌چیز را به پای تصور تکلیف‌گرایی ذبح کرد، نیز روشن است؛ موضوع دقیقا همین شناسایی موضعِ درونی است، وگرنه ظاهرگرایی و بسنده کردن به صورت لغات و کلمات و فلسفه‌بافی‌های بیهوده، نه گِرهی را باز می‌کند و نه راهی را می‌گشاید. این‌که برخی به راه بیفتند، از تجربه «رای کیفی» بگویند و دیگران را تخطئه کنند و مقصر بدانند، دقیقا هویداکننده همین نپذیرفتن عمق اشتباه و مسیر نادرستی است که پیموده شده.

موضوعات در عالم بسیار و پراکنده‌اند، اما «مواضع» نادر و محدودند و درک و فهم و شناخت آن‌هاست که مساله اصلی است و این مساله اصلی را نمی‌توان به کلیاتی مبهم و محال واگذار کرد و با خوانش آزادانه متن‌ها، جلوی تعریف حق و ناحق را گرفت. متونْ زبانِ سخن‌گویی دارند و هنگامی‌که با افق فکری اندیشمند هم‌راهی حاصل می‌شود، می‌توان معنای آن‌را دریافت؛ این افقِ فکری، نه در 100 سال و 10 قرن پیش که در همین حوالی و نزدیکی است و هنگامی‌که برخی نمی‌خواهند بر سر این موضوع، مفاهمه‌ای حاصل شود، چه باید کرد...

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱ ۰۸ آبان ۹۲ ، ۰۸:۱۹

سایر مطالب