اینکه افکار عمومی چیست و کجاست و به چه میاندیشد، از غامضترین پرسشهایی است که همه نظریههای سیاسی و جامعهشناختی و ارتباطی را درگیر خود کرده است و معمولا برای آن پاسخ روشنی هم در میان نیست؛ اما نظرخواهیها یکی از مهمترین نمودها، برای ارزیابی خواست و اراده و طرز تلقیِ فضای عمومی است، صرفنظر از ایراداتی که همواره به تعمیمپذیریِ آنها وارد شده و میشود. در ایرانِ امروز نیز تقریبا نظرسنجیها کارساز و بسیار قابل تامل شدهاند و محمل مناسبی برای اخذ تصمیمهای سترگ و اساسی بهشمار میروند و اگر در حوزه سیاست و ایامی نظیر انتخابات و برگزاری راهپیماییهای مهم، پیامهای آنها علنی و صریح است، در فرهنگ و جامعه، این گرایشها، پیچیدهتر و دیریابتر به نظر میرسد.
نمونه جالبتوجه اخیر در این زمینه، فیلمهای برتر سی و دومین جشنواره فیلم فجر است که به انتخاب تماشاگران تهرانی، برگزیده شدهاند؛ در اینجا چهار ویژگی را میشود مشاهده کرد: اول آنکه این دوره از جشنواره فیلم فجر، یکی از سیاسیترین ادوار آن بود، هم به اعتبار دولتِ تازه که میخواست مداوما تغییرات را به رُخ همگان بکشاند و این مساله در افتتاحیه و اختتامیه بسیار به چشم میآمد؛ دوم اظهارنظرهای آشکارا سیاسی کارگردانان و بازیگران مطرح که ابایی از بیان عقاید خود در مراسم مختلف مرتبط با جشنواره و میزگردهای خبری آن نداشتند؛ سوم فیلمهای مختلفی که یا در متنِ اصلی روایتگر رویدادهای سیاسی بودند و یا پُر از نیش و کنایههای سیاسی؛ و چهارم آنکه سیمرغ نگاه مردمی که از سوی «تهرانی»ها برگزیده شد و گرداننده آن نیز «خانه سینما» بود، معرف میل و رغبت و گرایش همان طبقه متوسط تهرانیِ سینمارویی است که برخی تصورات خاصی دربارهاش داشته و دارند.