طلوع

محفل جهاد فکری
سرآغاز

روزنوشت جمعی طلوع محفل جهاد فکری چند طلبه و دانشجوی متعهد به ارزش‌های اسلام ناب محمدی(ص) است. در این مجال، با سرمشق گرفتن از مکتب امام خمینی(ره) جهاد فکری خود را در رکاب حضرت آیت الله خامنه‌ای پیگیری خواهیم کرد.

طبقه بندی موضوعی

تفکر و انقلاب اسلامی

مرتضی روحانی
چهارشنبه, ۲۵ دی ۱۳۹۲، ۰۹:۰۱ ق.ظ

1.     اگر بخواهیم تبیین کنیم که مسائل فکری از کجا نشأت می‌گیرند و چگونه سر بر می‌آورند شاید بتوانیم مواردی ظنّی و احتمالی را مطرح کنیم اما یک چیز را به صورت اصلی قطعی می‌دانیم که مساله‌های یک اندیشمند متاثّر از زمینه و زمانه‌‌ی وی است. به عبارتی دقیقتراندیشمند تنها زمانی اندیشمند می‌شود که به پرسش از زمانه خود بپردازد و سعی کند در افق زمانه خود بنگرد و از آن دریچه هم افق با مسائل هستی شود. حال می خواهد این مساله تجلی هستی در ساحت اجتماع باشد یا دین، اخلاق باشد یا تکنولوژی، عرفان باشد یا اقتصاد. و از همین روی است که بستر فکری اندیشمند در فهم آراء و اندیشه های وی نقشی اساسی ایفاء می کنند.

2.      اگر به تاریخ اندیشه نگاهی بیاندازیم و ببینیم که چه وقایعی بزرگترین تاثیرات را روی متفکران گذاشته است قطعا در بین آنها نام "انقلاب‌ها" می درخشد. در تحقق جوامع مدرن شاید چیزی بیش از انقلاب کبیر فرانسه اهمیت نداشته باشد. انقلابی که به معنایی مساله اصلی فیلسوف مدرنیته یعنی هگل است. هگل سعی می‌کند با نگاهی کلان مساله انقلاب کبیر را تبیین کند و برای دستیابی به این مقصود چه راه پر پیچ و خم و طولانی ای را طی می‌کند تا بتواند انقلاب کبیر را به عنوان یک ایده‌آل در اندیشه خود معرفی کند و آن را نماد یک جامعه هگلی بداند. کسی نیست که هگل خوانده باشد و نداند که او چقدر از ناپلئون تاثیر پذیرفته و شاید اغراق نباشد که بگوییم از نظر هگل ناپلئون نماد روح زمانه است.
از سوی دیگر انقلاب 1917روسیه که در آن اندیشه‌های کمونیستی  جای ویژه‌ای برای خود را باز کرد نیز نمونه دیگری است از تاثیر انقلاب‌ها در امور معرفتی و مسائل فکری.
3.      حال چه ما بپسندیم و چه نپسندیم انقلاب اسلامی ایران اگر نگوییم انقلابی بزرگتر از انقلاب کبیر فرانسه و انقلاب اکتبر روسیه بوده است، انقلابی است همطراز و در قد و قواره آنها. اما چرا در پیرامون آن به مسائل نظری و معرفتی فکر نکرده ایم و سعی در تبیین آن از دیدگاه خاص خودش نداشته ایم؟ چرا انقلاب اسلامی را در حصار واژگان مصطلح اندیشه سیاسی محبوس کردیم و سعی نکردیم برای آن تولید ادبیات بومی کنیم؟ اگر هگل انقلاب کبیر فرانسه را نقطه آرمانی تحقق فلسفه حق دیده و برای آن کتابی به قد و قواره فلسفه حق نوشته است اگرچه انقلاب کبیر را در تحقق بخشیدن به تقویم آزادی شکست خورده می‌بیند چرا ما نباید بتوانیم در راستای تببین انقلاب اسلامی ایران کتابی درخور داشته باشیم؟!
گمان نمی کنم که دلیل آن نبوغ کمتر مردمان این سرزمین از هگل یا دلایلی شبیه به این باشد. به نظر می‌رسد مساله از دو جا نشأت می گیرد:
اول: آنکه ما اصلا زمینه و زمانه ای برای خودمان جدای از غرب قائل نشده‌ایم تا در ظلّ آن بتوانیم به مسائل نگاه کنیم و برای حل شان از آن مدد بگیریم. عالم ما عالمی است غربی و به عبارت دقیقتر یونانی.
دوم:آنکه گهگاهی هم که به سراغ "مساله انقلاب اسلامی" می رویم آن را در حصار "زبان" دیگری محبوس می‌کنیم و به او اجازه نمی‌دهیم خود را با زبان خود برای ما واگویه کند. در واقع ما با زبان یونانیان می اندیشیم حتی اگر به زبان پارسی سره سخن بگوییم. از سوی دیگر حتی اگر در این میانه کسی نغمه‌ی دیگر هم سر دهد گوشی برای شنیدن آوای او نیست.
این بی‌جهان بودن و در نتیجه بی‌زبان بودن ماست که باعث شده است نتوانیم به مقوله "انقلاب اسلامی" بیاندیشیم و اگر هم گاهی تلاشی برای فهم و تبیین آن کرده‌ایم ، با حصار زبان آن را لال کرده ایم.
حال در این تارنما تلاش من آن است که در حد توان اندک و بضاعت مزجات خود به مساله انقلاب اسلامی توجه بدهم. مساله ای که اگر قرار باشد برای ما گشودگی ای صورت گیرد تنها و تنها از دریچه آن ممکن است. از سوی دیگر عمیقا بر این باور هستم که اگر کسی در این مرز بوم زندگی می کند و به مساله انقلاب اسلامی نمی اندیشد اصلا متفکری ایرانی نیست. تاکید می‌کنم که نقطه انکار ناظر به متفکر بودن وی نیست بلکه چنین شخصی "متفکری ایرانی" نیست  حتی اگر کتابهایش در سرتاسر دنیا خوانده شود و مشکلات دیگر مردمان را حل و فصل کند چراکه ما همگی به صورت عام و اندیشمندان‌مان به صورت خاص فرزندان زیست بوم جهانی‌اند که بالکل غربی است و عجیب نیست که بگوییم اندیشمندان ما بیش از آنکه ایرانی باشند جهانی اند و از آنجایی که جهانی برای ما جز غرب باقی نمانده است ، غربی اند.

نظرات  (۴)

۲۹ دی ۹۲ ، ۰۹:۵۷ غلامعلی یوسفی
شما دوستان مکتبی ابتدا دنیا را کوچک فرض می کنید، وقتی دنیا کوچک شد سپس شرایط برای بروز اشتباهات دلخواه تان فراهم می شود.
بعنوان مثال:
وقتی تمام کشورها در سازمان ملل برعلیه ما رای میدهند، شما می گویید، تمام کشورهای دنیا با مخالف نیستند بلکه فقط امریکا و چند کشور قدرتمند با ما مخالفند و سایر کشورها از ترس امریکا یا بعلت وابستگی به امریکا این رای را داده اند.
بدیهی است اگر باور کنید که همه دنیا با این کار مخالف است، آنگاه اشتباه بودن آنرا خواهید پذیرفت. اما وقتی تصور می کنید که فقط چند کشور با ما مخالفند آنگاه به اشتباه بودن آن پی نمی برید.

و اما بحث اصلی
آنچه در غرب می بیند حاصل تمام تجربه و علم بشریت است نه مردمان غرب.
پنج هزار سال علم و تجربه بشر در غرب مجتمع شده و شما آنرا کوچک فرض کرده اید به این صورت که می گویید اینها غربی است!!
بدیهی است شما قبول دارید که نمی توانید چیزی برخلاف و یا بالاتر از دست آوردهای بشر، ایجاد کنید.
اما وقتی آنها را مختص غرب فرض می کنید آنگاه چنین احساس می کنید حالا که غرب اینها را بوجود آورده پس ما هم می توانیم چیزهایی خاص خودمان ایجاد کنیم.

شما مطمئن هستید که خودروهایی متفاوت با غرب نمی توانید بسازید.
شما مطمئن هستید که پزشکی اسلامی که متفاوت با مبانی غرب باشد نمی توانید بسازید.
حال چرا احساس می کنید که اقتصاد یا علوم انسانی متفاوت با غرب قابل ساخت است!؟

سالی که نکوست از بهارش پیداست.
فرض کنیم تصور شما درست است.
چرا تاکنون یک خط درباره آن نوشته نشده است!؟ چرا تاکنون یک جمله یا یک روش ابداع نشده!؟
تنها چیزی که تاکنون ابداع کرده ایم سفرهای استانی بوده!!
اصلأ تعریف ناممکن چیست؟ ناممکن چه نشانه هایی دارد؟
شما از کجا مطمئن هستید که این کار ناممکن نیست؟
پاسخ:
من متوجه نشدم از کجای متن کوچک کردن دنیا را استخراج کردید در حالیکه اذعان دارم عالم ما کشورهای شرقی هم غربی رقم خورده است. و تاکید کردم از آنجایی که عالم ما عالمی غرببی و یونانی شده است متفکران ، اندیشمندان ، صنعتگران و... هر کاری کنند آبی به آسیاب غرب ریخته شده است.
اینکه چه اتفاقی افتاده است که غرب بر همه عالم سیطره پیدا کرده است بحثی است دیگر که باید جداگانه به آن پرداخت و اینکه آیا امکان خروج از عالم غربی وجود دارد یا خیر نیز نکته ای است که این نوشتار در باب آن ساکت است .
سلام و عرض ادب
تامل پیرامون انقلاب اسلامی، نکته شریفی است که به ان اشاره کردید اما کمی در متن و کلیت مسئله برایم ابهام وجود دارد. این که می فرمایید عالم ما یونانی است تا چه حد فلسفه اسلامی را دچار مخاطره می کند؟
به نظر می رسد هنگامی که از قضایای حقیقی سخن می گوییم که با عقل (چه تجریدی، چه نیمه تجریدی، چه تجربی و ...) ثابت شده اند و خصوصیت این ثابت شدگی ضرورت در صدق می باشد، دیگر نمی توانیم از نوع دیگر آن قضایا (اسلامی یا هر تعبیر دیگری) سخن بگوییم . بنا بر همین نمی توان از فیزیک، شیمی و ... اسلامی که علومی هستند که ساخته شده از قضایای حقیقی هستند، سخن گفت.
اما اگر آن قضایا اعتباری باشند، صدق آن ها تابعی از اعتبار اعتبار کننده مقدمات است و حتی اگر ثابت شده به وسیله عقل باشند؛ آن گاه ضرورت در صدق به معنای اول که مطلق است ندارند بلکه این ضرورت مشروط به اعتبار است.
اعتبار هم چون ثابت نیست، می توان با اعتبار دیگر سخن از قضیه اعتباری دیگری به میان آورد.
بنابراین می توان از اقتصاد اسلامی فقط در حیطه ای سخن گفت که مرتبط با قضایای اعتباری و نه حقیقی آن علم است.
حال بفرمایید آیا با این بیان یونانی بودن و ... معنای محصلی دارد؟ در قضایای حقیقی یا اعتباری؟
۰۵ بهمن ۹۲ ، ۱۹:۵۶ جیغ و جار حروف
به نظرم دلیلش اینه که متفکر نداشتیم و نداریم. کسایی هم که دور و اطرافمون هستند و خودمون اسمشون رو فیلسوف می ذاریم، یا مترجم اند یا مفسر و حاشیه نویس. اعم از اسلامی یا غربی.

لینک مطالب اینجا رو، اونجا هم بذارید تا استفاده کنیم. وگرنه سال به دوازده ماه گذارمون به اینجا نمی افته که.
سلام و رحمت الله!
1. به جناب غلامعلی : اقای یوسفی! تنها جاییکه میشه باب اندیشه رو باز کرد، جاییست که بدون برچسب زدن، خلط مباحث یک دیدگاه و نقد یک سخن جای یک سخن دیگر و نتیجه دلبخواه را گرفتن و... ، محفلی پیدا بشه که با ازاد اندیشی تک تک افراد رو کنار هم بنشونه و کاری کنه اینها با هم در یک فضای مسالمت امیز بتونن حرف بزنن. اقای روحانی صرفا دیدگاه خودشون رو مطرح کردن (جدای درست یا نادرستی)، شما هم بگو فلان جای حرفت به این دلیل اشکال داشت.
در ضمن در کدام نقطه ی دنیا شما شنیدید که اگر در طول 35 سال نشد یک انقلاب را فلسفید پس دیگر ناممکن است که در مورد مبانی ان انقلاب اندیشید؟
به نظر حقیر شما در فهم مفهوم غرب دچار اشتباه شده اید که "غرب" نه یک گستره ی جغرافیایی ، نه یک بازه ی تاریخی و نه حتی تکنولوژی و علم مدرن، بلکه به قول استاد داوری، "غرب" یک نسبت است بین انسان و پیرامونش.
راستی برای روشنفکری چون شما پسندیده نیست که فرق پزشکی و صنعت را با علوم انسانی و اقتصاد نادیده بگیرید.
2. به آقا سعید : دوست عزیز! بنده نسبت فرمایشات شما و متن را متوجه نشدم. اما خدای بنده، ابراهیم را حنیفی مسلمان خواند، در برابر غیرحق گرایان نامسلمان. فکر کنم یک حق گرا بداند که دینی که عند الله باشد مساوی حقیقت است. پس اگر مفهوم دین را درست بفهمیم (حقیقتی که گزاره هایش مابازاء کل وجود است)، دیگر این دعوا ها بی معنی می شود .
3. به اقای روحانی : نمیدانم این سکون از کجا نشئت میگیرد اما یک رابطه ای بین این موضوع و اینکه چرا فلسفه ی صدرایی را نتوانسته ایم در عرصه های گوناگون(منظورم مضاف ها هستند) باز تولید یا تولید کنیم، احساس میکنم. اصولا ما چه سطح از فلسفه را میتوانیم وارد دانش ها یا بینش ها کنیم؟ چرا فلسفه ی صدرایی مکتب هنری ندارد اما فلسفه های انگلیسیِ سطحی -به اعتراف خود اروپایی ها- هنر و ادبیات و حقوق و... تولید میکند ؟
یا علی.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

سایر مطالب