طلوع

محفل جهاد فکری
سرآغاز

روزنوشت جمعی طلوع محفل جهاد فکری چند طلبه و دانشجوی متعهد به ارزش‌های اسلام ناب محمدی(ص) است. در این مجال، با سرمشق گرفتن از مکتب امام خمینی(ره) جهاد فکری خود را در رکاب حضرت آیت الله خامنه‌ای پیگیری خواهیم کرد.

طبقه بندی موضوعی

صیرورت اخلاق

احمد مخبری
سه شنبه, ۷ آبان ۱۳۹۲، ۰۸:۲۶ ق.ظ

استاد در حالی که بغض کرده است، بدون هیچ مقدمه‌ای، خطاب به انبوه شاگردانش، می‌گوید:

"بینی و بین الله من  خودم را خاک پای شما می دانم در درگاه خدای متعال ، شما سربازان حضرت بقیة‌الله ارواحنا فداه هستید، و من خودم روسیاهم و نمی دانم در درگاه آن بزرگوار اصلا به چیزی حساب می شوم، قبول هست یا نیست"

جمعیت مات و مبهوت مانده‌ است، این زبان قال و حال استادی‌است که پس از سال‌‌ها درس و بحث و تحقیق، حالا  بار مسؤولیتی سنگین نیز بر دوش او نهاده شده، مسؤولیتی که به گفته‌ی خود او" [هم] بسیار بسیار شاق است، هم خودِ کار که علی شفیر جهنم است، مثل قضاوت می ماند که انسان خدای نکرده درست  دقت نکند ، رایش درست نباشد[گرفتار می شود] خیلی برای من مشکل است"

خیلی برای او مشکل است، این را به راحتی، از لرزش صدای او می‌توان فهمید. او خود را یک طلبه‌ای می خواند که وظیفه‌ای اسلامی ، به صلاح‌دید رهبر به او محول شده است. حالا ، استادی که بدون هیچ تشریفاتی رفت و آمد می‌کرد، محافظ پیدا کرده‌است و این برای او مطلوب نیست و بدتر این‌که محافظان، علاوه بر امر و نهی به شاگردان او، اینک، دوسه روزی‌است که از نشستن در هلالی پشت استاد منعشان می‌کنند و طبیعی است که طلبه‌‌ها دلخورشوند.

استاد ناراحت است: "این دوستان و برادران عزیز[محافظ] هم من بارها خدمتشان گفتم، ولی آن ها هم عذرشان این است که بالاخره ما وظایفی داریم"

و از این می‌گوید که خود ، شاگردانی را که در هلالی پشت سرش می‌نشینند ، می‌شناسد و به آن‌‌ها اعتماد دارد " ولی آن ها می گویند ممکن است یک وقتی،  روزی ...،  نمی دانم! حالا اینها یک جهات  امنیتی است که ما بلد نیستیم در آن فازها نبودیم"

استاد که از اشاره به سوء قصد احتمالی، لبخندی بر لبش نشسته بود، دوباره جدی می‌شود و می‌گوید" من واقعا عرض کردم من طلب مرگ کردم از خدای متعال که اگر  برای دین من یک ذره ضرر داشته باشد خدایا مرگ مرا برسان"

حالا دوباره، فضا سنگین می‌شود، استاد بغض کرده‌است و با شناختی که شاگردان از او دارند، می‌دانند این سخن او تعارف نیست، عین حقیقت است.

همین یک ماه پیش که جلسات درس‌ آغاز شد، وقتی که طلاب از تراکم انبوه شاگردان و کمبود و ضیق مکان به استاد شکایت بردند و خواستار تعویض مکان تدریس شدند، او بدون استقبال و توجه به کثرت شاگردان، خیلی محکم گفت: "خب نیایند"، و ارجاع داد به درس دیگر اساتید. تعارف هم نکرده بود، واقعا می خواست درسش خلوت باشد در حالی‌که تعداد شاگردان او رشک برانگیز و قابل توجه است.

حالا هم او واقعا طلب مرگ کرده و این برای طلابی که شاگرد او هستند سنگین است!

استاد به امر رهبری و وتوصیه‌ی دستورمانند والد خود اشاره می کند "فرمودند که برای نظام و برای [انجام] وظیفه‌ [و برای این]که الان احکام اسلام باید عمل بشود، بالاخره کسانی باید در آن جا باشند"

آن‌جا یعنی «شورای نگهبان» و استاد مدتی است به حکم رهبر، عضو فقهای آن شورا شده‌است و توضیح می‌دهد که کار شورای نگهبان "همین کار طلبگی است،  قانون هایی که می آید ببینیم شرعی هست شرعی نیست طبق یک ضوابطی که البته آن جا وجود دارد و در محضر بزرگانی که آن جا هستد؛ دیدیم شانه نمی توانیم خالی کنیم، هیچ، جواب خدا را چه بدهیم که حالا بگوییم مثلا نه" و از مشقت و سختی کار می‌گوید و ادامه می‌دهد"ولی خب چه بکنم، از آن طرف همین جهاتی را که دوستان[محافظ] لازم می دانند،[درحالی که] ذاتا من آدم تشریفاتی‌ای که [بگویم] این جوری باشد و آنجوری باشد، نیستم و خیلی برایم سخت است. ولی خب حالا وقتی که این جور تشخیص می دهند چاره ای نداریم. بنابراین تلقی به جسارت یک وقت نشود تلقی به این که کار سیاسی است[نشود، این‌ها سیاسی کاری] نیست من همان کوچک آقایان که بودم هستم و خدای متعال توفیق دهد که تا آخر همین جور انشاء‌الله باشیم"

 

آیت الله شب زنده دار

امروز [1]طلبه‌های درس آیـت‌الله مهدی شب‌زنده‌دار، درسی بالاتر و والاتر از مباحث طهارت‌فقه را آموختند. آن‌ها که این روزها درباره‌ی "طهارت ظاهری حاصل از اسلام " بحث می‌کنند، اکنون با درجات عالی‌تری از طهارت باطنی مواجه‌شدند که از مراتب عالی ایمان و اسلام سرچشمه می‌گیرد.

استاد شب‎زنده‎دار که در محضر بزرگان علم و عمل، سال‌ها شاگردی کرده‌، حالا خود، عالمی عامل است که علاوه برطی مدارج عالیه‌ی علمی، مراتب اعلای تعبد و اخلاق و خودسازی را نیز درک کرده‌ و اینک در کنار درس و بحث رسمی و لسانی ، سلوک اخلاقی و ایمانی را نیز به شاگردانش می‌آموزد.

این سلوک اخلاقی استاد، همان دُرّ کم‌یابی است که سه سال پیش در همین روزها، رهبر معظم انقلاب در سفر قم، پس از شنیدن آراء و پیشنهادات نخبگان حوزه، به آن اشاره‌کردند و فرمودند:

" اگر بخواهیم این خواسته‏ها و این آرزوها ... تحقق پیدا کند، جز با اخلاص، با تلاش براى خدا، با کار براى خدا، با رها کردن مشکلاتى که ناشى از هوى‏پرستى ما و دنیاطلبى ماست، ممکن نخواهد شد؛ والّا ما بر سر چیزهاى کوچک یقه‏ى هم را بگیریم و دسته‏بندى‏هاى گوناگون تشکیل دهیم و براى هیچ، هیاهوها کنیم، معلوم است که به اینجاها نخواهیم رسید؛ وقتى باقى نمی‌ماند براى اینکه بخواهیم این همه کار بزرگ را انجام دهیم. ثانیاً اگر این خواسته‏ها تحقق هم پیدا کند، روح ندارد. ما چطور می‌خواهیم دل بشر معاصر را در مقابل اسلام خاشع کنیم، در حالى که دل خود ما خاشع نباشد؟ پس خشوع لازم است. گفت:

 تکیه بر تقوا و دانش در طریقت گمرهى است‏

راهـــــــــــرو گر صد هنـــــــــر دارد توکل بایدش‏

 جز به کمک خدا نمی‌شود. علم، فکر خوب، ذهن خوب، استعداد بالا، تلاش فراوان، اگر با کمک الهى همراه نباشد - که از راه توکل باللَّه و تفویض الى‏اللَّه حاصل میشود - راه به جائى نخواهد برد. "[2]

 

و این همان راهی است که ایشان برای حصول تهذیب و اخلاق و تقوا در حوزه و طلاب توصیه کردند: "درس حرفه‏اى اخلاق هیچ فایده‏اى ندارد. گفتن اخلاق اصلاً درس نیست؛ اخلاق یک صیرورت است. باید استاد کارى کند که شاگرد صیرورت اخلاقى پیدا کند."[3]

 

 

[1]  شنبه ، 4 / 8 / 1392

[2] بیانات رهبر انقلاب در دیدار جمعى از اساتید، فضلا و طلاب نخبه‏ى حوزه‏ى علمیه‏ى قم 2  /8 / 1389

[3] بیانات رهبر انقلاب در دیدار اعضاى شوراى عالى حوزه‏ى علمیه‏ى قم‏    4 / 8 / 1389

نظرات  (۳)

۰۷ آبان ۹۲ ، ۱۴:۴۳ حسِّنْ یا ربُّ لنا الخُلق ،فالعبد بأخلاق سبقَا
پیرمرد سرما خورده بود .سر صبحی گوشش کمی سنگین شده بود .اشکال که می کردن اونم از انتهای کلاس مجبور بود کمی به جلو خم بشه . ی بار هم دستشو برد پشت گوشش مگر بهتر بشنوه . کریمیان خندید :
- حاج آقا از علائم مرجعیته هاا
خندید و نخندید
چن خط پایین تر آروم زیر لب گفت :
- پناه می برم به خدا
...
تا انتهای درس سه بار گفت
- پناه می برم به خدا
....................................................

*.درس خارج استاد شب زنده دار
۰۸ آبان ۹۲ ، ۰۷:۵۳ محمد کاظم احمدی حاجی
سلام بر حلقه دوستان در طلوع
از چند سال پیش که به مناسبت مراسم عقد یکی از دوستان والد گرامی استاد رو دیدم و دقایقی باهاشون محشور بودم و همچنین خود استاد رو در منزل یکی از دوستان دیدم واقعا شیفته ایشون شدم.
الحق و الانصاف پدر و پسر استاد اخلاقند. مخصوصا با عملشون
حفظهما الله و کثرالله امثالهما
پاسخ:
و علیکم السلام
من چند ساله مشرف به حضور در کلاس ایشون هستم
وقتی فکر می کنم کلاس دیگه ای بروم
واقعا وحشت می کنم
یعنی دیگه در کلاسی بروم که استادش دیگری باشه و صدای استاد را نشنوم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

سایر مطالب