دانش فقه مبتنی بر چارچوب نظری عبد و مولی سامان یافته است. در این رابطه مولی از حق اطاعت برخوردار است و خروج از رسم بندگی، بنده را سزاوار عقاب و عتاب مولی میسازد. درک همین معنا بندگان را وادار میسازد برای آنکه حق مولویت مولی را رعایت نمایند، و رفتار خود را چنان به انجام رسانند که از عهده پاسخگویی برآیند. هرجا که دستوری از مولی برایشان آشکار شود، با اتیان آن بار تکلیف را از دوش خود بر زمین میگذارند. در برابر هر جا که رخصت مولی در انجام و ترک عملی را دریابند، خود را در وسعت و فراخی مییابند. اما در بسیاری موارد علم به تکالیف حاصل نمیشود و در برخی موارد آنچه از خطابات شارع به ما رسیده حکم واقعی شارع را تبیین نمیکند. در این شرایط نیز شارع ما را سرگردان و حیران رها نساخته و با اعتباربخشی به روشهای عمدتا عقلایی، راهی برای سامان دهی رابطه مولی و عبد فراهم ساخته است.در اصطلاح فقهی روشهای غیرعلمی که تکلیف و وظیفه ما را در چنین شرایطی تعیین مینماید، «اماره» نامیده میشود و در تعبیر دیگری به آنها «حجت» میگویند. و مفاد اماره را آنجا که مطابق حکم واقعی نیست، «حکم ظاهری» مینامند.
رفتار اجتماعی و سیاسی ما نیز از این قاعده مستثنی نیست، و برای آنکه بتوانیم در پیشگاه الهی پاسخگوی کنش اجتماعی و سیاسی مان باشیم، لازم است مطابق «حجت» عمل نماییم. نتیجه عمل به حجت اگر مطابق حکم واقعی خداوند متعال باشد، که بیتردید عقاب و عتابی متوجه ما نیست. اما چنانچه مفاد حجت از سنخ حکم ظاهری باشد و با حکم واقعی مطابقت نداشته باشد، به واسطه آنکه عمل به حجت براساس تایید و تجویز شارع مقدس بوده، از عهده پاسخگویی به آن بر میآییم. مفهوم «حجت» از بنیادی ترین مفاهیم دانش فقه است. درک صحیح جایگاه حجت میتواند برطرف گننده بسیاری از شبهات و مناقشاتی باشد که در فضای برون حوزوی به کارآیی و اعتبار این دانش وارد میسازند.