حتما بارها به معضل و مشکلی در یک نظریه مطرح و مشهور برخوردهاید؛ نوعی بیربطی، بیمنطقی یا نامفهومی که نتایج و پیآمدهای نظریه و شالوده فکری نظریهپردازش را در پیش چشم شما، سُست کرده و اسنجام اندیشه او را به زیر سوال برده است.
بخش زیادی از این خردهگیری به نظریهها، ناشی از کژفهمی، ترجمه نادرست و شتابزدگی در انتقال آرا و ایدههاست؛ این عمدتا محصول دورهای از حیات فکری جامعه ایرانی است که ترجمههای ناصواب بسیار بودند و مدرسانِ شیفته نظریهپردازان غربی، میداندار. با کمرنگ شدن این اشتیاق و قوتگرفتن ترجمهها، رفتهرفته بخش اول مشکل در حال فروکاهیدن است و حالا اساتیدی میاندار بحثاند که خود را به ساحت تفسیر و تامل نزدیک کردهاند.