طلوع

محفل جهاد فکری
سرآغاز

روزنوشت جمعی طلوع محفل جهاد فکری چند طلبه و دانشجوی متعهد به ارزش‌های اسلام ناب محمدی(ص) است. در این مجال، با سرمشق گرفتن از مکتب امام خمینی(ره) جهاد فکری خود را در رکاب حضرت آیت الله خامنه‌ای پیگیری خواهیم کرد.

طبقه بندی موضوعی

۳۷ مطلب با موضوع «تدبیر و سیاست» ثبت شده است

عبرت 40 ساله

سیدفرید حاج‏‌سیدجوادی

از زمان پیدایش مرجعیت عامه در میان شیعیان که سابقه‌ای حدودا 200 ساله دارد، قله اعتبار بخشی به معارف و مناسک مذهبی نهاد مرجعیت بوده است. پیش از آن علمای بلاد کانون چنین اعتباربخشی بودند و هریک در قلمرو خود مرجعیت محلی داشتند. انقلاب اسلامی با ایده ولایت فقها بر تشکیل حکومت نهاد جدیدی را به جامعه شیعیان معرفی کرد که پیش از آن سابقه نداشت و به لحاظ نظری نیز مناسبات آن با نهادهای سابق تبیین نشده بود. با گذشت 4 دهه از استقرار نظام ولایت‌فقیه همچنان مناسبات آن با احکام اولیه شرعی، مراجع تقلید، قانون عرفی، دیوانسالاری دولتی محل بحث و اختلاف نظر باقی مانده است. آنچه در میدان جامعه و سیاست ایران از روابط مقام رهبری با نهادهای سنتی و مدرن تجربه شده، تابع تشخیص و اراده کنشگران اصلی بوده و هنوز الگوی مدون و تثبیت شده‌ای نیافته، و از همین رو است که گاه و بی‌گاه اصطکاک‌هایی میان آنها پیدا می‌شود.

مرجعیت و ولایت فقیه

در شرایطی که نظریه ولایت فقیه تبیینی مقبول نزد عالمان دینی از روابط رهبر نظام اسلامی با دیگر کانون‌های ذی‌نفوذ در جامعه نیافته است، برخی عوامل میدانی با اتکا به ابزارهای رسانه‌ای، اقتصادی، قضایی و امنیتی در پی آن‌اند تا دیگر کانون‌های قدرت اجتماعی را در چارچوب اراده حاکمیت مهار نمایند. از همان دهه اول انقلاب، این فعالیت‌ها دوسویه ایجابی و سلبی داشته است. در سویه ایجابی به دنبال چهره‌سازی از روحانیون همسو و ارائه آراء و اندیشه‌های موید نظریه ولایت فقیه برآمدند و در سویه سلبی نیز شاهد طیفی از اقدامات علیه علما و مراجع تقلیدی بوده‌ایم که در مقام عمل و نظر با رای ویا عملکرد نظام اختلاف نظر داشتند. شدیدترین برخوردها را در حصر خانگی برخی مراجع شاهد بودیم، که بعضا با زمینه‌ای از یورش و تسخیر بیوت از سوی معترضان انجام گرفت. خفیف‌ترین اقدامات سلبی نیز اعتراض و پرخاش‌هایی بوده که در مطبوعات و خطبه‌های نماز جمعه سرزده است.

آنچه در مورد اخیر اتفاق افتاد اگرچه جزو خفیف‌ترین اقدامات سلبی به شمار می‌رود ولی آماج آن یکی از محترم‌ترین و همراه‌‌ترین مراجع تقلید با نظام اسلامی بوده است. ادبیات و لحن نوشته نیز تناسبی با محتوای منتشر شده از دیدار آیت الله صافی با رییس مجلس نداشت. شاید نویسنده جوان و کم‌تجربه چنین پنداشته بود که باید با برخوردی صریح و قاطع از همه کسانی که همچنان ایده تنش‌زدایی در سیاست خارجی را پیگیری می‌کنند، زهر چشمی گرفته شود. اما ناآگاهی از مناسبات حوزه و توهم حقانیت، نتیجه معکوسی به بار آورد و «سرکنگبین صفرا فزود». همگرایی اغلب شخصیت‌ها و طیف‌های حوزوی در پشتیبانی از مرجعیت چنان بود که برای حامیان نیز چاره‌ای جز سکوت باقی نگذاشت و واکنش نهادهای رسمی و کانون‌های اقتدار حوزوی و حکومتی، نویسنده را به عذرخواهی واداشت و رسانه منتشر کننده را روانه دادگاه کرد.

این واقعه می تواند فرصتی باشد برای نسل جوان طلاب انقلابی تا با بازخوانی تاریخچه مواجهه نسل‌های پیشین با نهادهای سنتی و ذی‌نفوذ روحانیت از آن‌ها درس و عبرت بگیرند. این وقایع از ماجراهای کتاب شهید جاوید در دهه 50 آغاز شده و در دهه 60 بیشترین تواتر رخداد را داشته است. سرانجام افرادی که به خیال تقویت قدرت ولایت فقیه و نظام با مراجع تقلید درافتاده‌اند، پیش‌روی ماست و تکرار تجربه آنها جز پشیمانی ثمره‌ای نخواهد داشت؛ «من جرب المجرب حلت بها الندامة».

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آبان ۰۰ ، ۱۳:۱۰

نظام سترون

سیدفرید حاج‏‌سیدجوادی

انتخابات 1400 با رخدادهایی به‌خاطر ماندنی به سرانجام رسید و برای نخستین بار نامزدی با سابقه ناکامی در ادوار گذشته، با رایی در همان تراز پیشین سرآمد رقبا شد. انصراف 3 نامزد انتخاباتی و حمایت دو نفر از ایشان از نامزد برتر نیز از امتیازات این دوره بود. چراغ اخبار هیجان انگیز این انتخابات با ابلاغیه شورای نگهبان درباره شرایط ثبت‌نام کنندگان روشن شد. با مقاومت دولت و وزارت کشور در برابر این ابلاغیه، ثبت نام گسترده داوطلبانی از گرایش‌‌های سیاسی متنوع نظام رقم خورد؛ از احمدی‌نژاد تا تاج‌زاده، از ضرغامی تا پزشکیان، از لاریجانی تا دهقان، و از رستم قاسمی تا محمد شریعتمداری. کمتر سیاست‌پیشه‌ای بود که حتی در اذهان معدودی به عنوان داوطلب ریاست جمهوری مطرح باشد و ثبت‌نام نکرده باشد. شاید تنها سیاست‌پیشه‌ی مطرح ولی غایب، قالیباف بود که با تجربه چند نوبت شرکت و ناکامی از ورود به میدان رقابت اجتناب کرد.

با چنان ثبت‌نام فراگیر و متکثری انتظار می‌رفت پیشخوان متنوعی فراروی رای‌دهندگان فراهم شود و عموم مردم بتوانند در انتخابات به گزینه‌‌ی مطلوب‌شان رای دهند. اما شگفتی دوم اجازه نداد این انتظار برآورده شود. حاصل روند بررسی صلاحیت‌ها به «عدم احراز» آن درباره اغلب سیاست‌مداران به‌نام انجامید. در این میان احراز نشدن صلاحیت لاریجانی آن چنان دور از باور بود که رسانه‌های مرتبط با نهادهای پرونده‌ساز دست به انتشار اخبار غیررسمی درباره حاشیه‌های وی و خانواده‌اش زدند، تا به زعم خود این «عدم احراز» را موجه سازند. برخلاف انتظار این اخبار بیش از پیش به وجاهت و اعتبار شورای نگهبان آسیب رساند و انگ سیاست‌زدگی و بی‌انصافی را بدان الصاق کرد. تقلّاهای سخنگوی شورا و اظهارات رسمی و غیررسمی دیگر اعضا نیز بر بر غلظت و شدت این بدبینی افزود. با گذشت ده روز از اعلام اسامی نامزدهای احراز صلاحیت شده، رهبری درباره ظلمی که در روند «عدم احراز صلاحیت‌ها» بر برخی نامزدها رفته تذکر دادند و شورا با پاسخی که بدان داد تلویحا مسئولیت آن ظلم را پذیرفت. در هفته پایانی نیز داستان‌سرایی وزیر پیشین اطلاعات درباره نقش خود در رد صلاحیت هاشمی، تیر خلاصی بود به جسم نیمه‌جان شورای نگهبان.

در این آوردگاه سیاسی شورای نگهبان ذبح عظیم بود و هیچ‌ مقام و نهادی درباره هزینه‌ گزافی که شورای نگهبان می‌پردازد، ابراز نگرانی و از حیثیت آن دفاع نکرد. همین سکوت و بی‌تفاوتی نشان می‌دهد جلب شدن توجه‌ها به سوی شورا و غافل شدن از دیگر عوامل تاثیرگذار بر انتخابات برای کانون‌های قدرت پیدا و پنهان قابل قبول بوده است. مساله‌ای که در این نوشتار بدان توجه می‌شود، یکی از عواملی است که انتخابات را از رمق انداخته اما کمتر پیش چشم می‌آید و درباره آن گفت‌وگویی شکل نمی‌گیرد.

اگر نامزدهای انتخابات در سالهای 1376، 1384، 1392 و 1400 را مقایسه کنیم، متوجه می‌شویم، روند عمومی سن نامزدها رو به افزایش است. به طور مثال در سال 1384 چند نامزد در بازه سنی 40 تا 50 سال داریم، اما در سالیان بعد همان‌ها مجددا داوطلب شده‌اند و نشانی از حضور نامزدهای نسل بعدی نیست. در انتخابات اخیر جوان‌ترین نامزد قاضی‌زاده بود که با سن 50 سال در رقابت حضور داشت، اما با استقبال مردم و نسل جوان مواجه نشد. وضعیت داوطلبان جوان شورای شهر نیز تفاوت چندانی ندارد و اقبال مردمی به آنها تابع فهرست‌هایی است که گروه‌های ذی‌نفوذ سیاسی تنظیم می‌کنند. می‌توان گفت نامزدهای نسبتا جوان این دوران بیش از آنکه برآمده و بالیده از میان هم‌نسلان خود باشند، برکشیده از سوی سیاست‌گردانان نسل‌های قبلی اند.

نسل اول و دوم انقلاب فرصت داشتند در میدان خلوت سیاست پس از انقلاب ببالند و برآیند. نسل اول غالبا از میدان سیاست شروع کردند و نسل دوم بیشتر در میدان مبارزه نظامی و امنیتی فرصت رشد یافتند. همین امنیتی و نظامی بودن خاستگاه نسل دوم موجب شکل‌گیری جریان‌های ناپیدای قدرت در بدنه نظام جمهوری اسلامی شد. محافل پدید آمده از کانون‌های امنیتی دهه 60 در طراحی سناریوهای سیاسی براساس رخدادهای متوالی در فضای امنیتی، رسانه‌ای، اقتصادی و سیاسی مهارت دارند. برخی از سناریوهای اجرا شده این کانون‌ها در دهه 60 تاثیرات عمیقی بر روند سیاسی جمهوری اسلامی برجای نهاده که از حوصله این نوشتار خارج است، اما از سالهای دهه 70 به بعد این محافل که در قبضه مدیران نسل دوم بودند، با ایجاد جمعیت‌ها، احزاب و گروه‌های رسمی و نیز شبکه‌‌های ناپیدای قدرت، آوردگاه سیاست رسمی را نیز از دستان رجال سنتی نسل اول درآوردند.

دهه 70 و 80 دوران سیطره مستقیم این محافل بر سیاست بود، اما برای حفظ و تداوم آن لازم بود در میان نسل بعد نیز افرادی را به خدمت گرفته و در مدارج قدرت برکشند تا جانشین خود سازند. متاسفانه ذهنیت تهدید‌محوری که بر مدیران امنیتی غالب است، به جای عطف توجه به توانایی‌های حل مساله و خلاقیت در گزینه‌های جانشینی، بر مولفه حرف‌‌شنوی و وفاداری به خود تمرکز کردند. نتیجه این رویکرد پیدا شدن نسلی است که متهم به «کیف‌کشی» و «جاسوییچی» بودن است. این افراد معتَمد محافل قدرت اند، اما مقبول مردم و حتی هم‌نسلان انقلابی خود نیستند، زیرا رشد آنان را نه بر اساس شایستگی بلکه به جهت سرسپردگی ‌می‌دانند.

سرانجام این چرخه معیوب جانشینی، خالی ماندن دست نظام از مدیران لایق و توانمندی است که با ظرفیت جذب آراء ملی، در آوردگاه انتخابات حضور موثری داشته باشند. حالا بازگردیم به آنچه در ابتدا بدان اشاره شد، شورای نگهبان قربانی شد تا این آسیب ساختاری پنهان بماند. رفتار غیرقابل‌قبول شورای نگهبان در عدم احراز صلاحیت‌ها برجسته‌سازی شد، تا فقدان نامزدهای نسل سوم انقلاب پنهان ماند. این برجسته‌سازی و پنهان‌سازی مطابق اراده و مطلوب مشترک محافل پنهان قدرت جمهوری اسلامی است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ خرداد ۰۰ ، ۰۷:۱۵

رجوع عالم به عوام

سیدفرید حاج‏‌سیدجوادی

روز گذشته علی کریمی فراخوانی را در فضای مجازی آغاز کرد و از مردم خواست کالاهایی را که گران شده‌اند، تا یک ماه خریداری نکنند تا «دست دلالان و دزدان» از مملکت کوتاه شود. مفروض نه چندان پنهان این فراخوان، همان مدعای رییس جمهور است که گرانی‌های اخیر ریشه اقتصادی ندارد و عوامل روانی باعث تغییر رفتار مردم شده است. لذا با تغییر شرایط روانی می‌توان از این وضعیت آشفته خارج شد. صاحب‌نظران اقتصادی این مدعا را تایید نکرده‌اند و عوامل ساختاری مانند افزایش چندبرابری نقدینگی و رکود اقتصادی را در بروز تورم بی‌مهار چند ماه اخیر تاثیرگذار می‌دانند. لذا فراخوان علی کریمی پشتوانه نظری درستی ندارد. حامیان این کارزار مجازی نیز غالبا مشاهیر هنری و ورزشی بوده‌اند، که در مقطع انتخابات ۱۳۹۶ به حمایت از رییس جمهور فعلی برخاسته بودند. شاید این فراخوان برخاسته از ناخودآگاه این جماعت برای فرافکنی مشکلات از رییس دولت مورد حمایت‌شان باشد.

من نمیخرم

در این میان یکی از مدرسان محترم و سنتی حوزه که به تربیت طلاب و صیانت از شئون روحانیت  اهتمام دارند و از سابقه قابل توجهی در فضای مجازی برخوردارند، از این فراخوان حمایت کرده‌اند. این پند را نیز از ایشان خطاب به طلاب و مبلغان به خاطر داریم که، «هرگاه بدون حجت شرعی براساس احساسات و یا برای خوشایند این و آن کلمه‌ای بر زبان آوریم، علاوه بر فنا دادن اعتبار روحانیت، موجب آن خواهیم شد که مردم دیگر به سخنان درست‌مان نیز توجه نکنند ». اکنون در حالی که به یاد نداریم از دعوت‌های رهبر فرزانه انقلاب و مراجع معظم تقلید برای تغییر رفتار اقتصادی مردم، حمایت کرده‌ باشند، نشانه‌شناسی دنباله‌روی و تبعیت از سلبریتی‌های فضای مجازی، درس‌آموز است.

  • سرمایه اجتماعی مشاهیر ورزشی و هنری به ویژه در فضای مجازی، روحانیون سنتی را نیز به دنباله‌روی از خود کشانده است. این دنباله‌روی نیازی به اعتبار علمی در موضوع فراخوان ندارد و مقبولیت آن نزد عامه‌ی کاربران فضای مجازی برای حمایت کافی است.
  • مشارکت در فضای مجازی رفتار سنتی‌ترین لایه‌های روحانیت را تغییر می‌دهد و از دنباله‌روی سلبریتی‌ها ابایی ندارند. این در حالی است که به واسطه تقید به سنت‌ها و احکام شرعی ، ارتباط میان روحانیون با مشاهیر هنری و ورزشی در میدان اجتماعی برقرار نیست. لذا همین روحانیون سنتی، حضور طلاب جوان در محیط‌‌های هنری و ورزشی را برنمی‌تابند و آن را خلاف شئونات طلبگی می‌شمارند.

نمی‌توان انکار کرد که، جابجایی در الگوهای فراگیر زیست اجتماعی، به تغییر در ارزش‌ها و جابجایی گروه‌های مرجع جامعه منجر شده و در نتیجه تنظیم‌گری و راهبری کنش‌های جمعی از اقشار سنتی به گروه‌های متجدد منتقل شده است.

با این همراهی‌ها آیا می‌توان انتظار داشت ارزش‌ها و الگوهای مورد پسند روحانیت سرآغاز یک کارزار مجازی شوند؟

دستاورد پیروی روحانیت از فراخوان مشاهیر ورزشی و هنری برای تبلیغ ارزش‌های اخلاقی و معنوی چه خواهد بود؟

آیا بدنه سنتی روحانیت از این همراهی و پیروی استقبال می‌کنند؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ خرداد ۹۷ ، ۱۷:۰۰

عدالت یا شریعت

سیدفرید حاج‏‌سیدجوادی

با اطمینان می‌توان گفت آرمان عدالت‌خواهیِ جوانان، مهمترین انگیزه هسته‌های مبارزه بر علیه رژیم پهلوی بوده است. ایدئولوژی نظام سلطنتی گزیری از پذیرش خاندان‌سالاری و سلطه اشراف ندارد و اقتضای این ساختار نهادینه شدن تبعیض در جامعه است. غالب مردم درکی از ساختارها و مناسبات بنیادین قدرت در جامعه ندارند و برای سنجش حقانیت و بطلان یک نظم سیاسی، نمی‌توانند ایدئولوژی قدرت را نقد و بررسی کنند. اما ناتوانی یک نظام سیاسی را در برآورده کردن نیازها و انجام مسئولیت‌هایش درباره جامعه درک می‌کنند و پس از آنکه اصلاح آن را در یک ساختار سیاسی میسر نبینند، به اساس آن نظام سیاسی اعتراض می‌کنند.

عدالت و آزادی

در دوران قاجار چند شکست پیاپی نظامی و واگذاری امتیازاتی مانند خرید و فروش تنباکو به بیگانگان، اعتماد مردم به سلطنت قاجار را تضعیف کرد. در چنین فضای بی‌اعتمادی، چند رخداد معمولی مانند تنبیه ظالمانه یک تاجر شکر و اعطای مجوز احداث بانک شاهنشاهی به اتباع روسیه، موجب یک خیزش اجتماعی و مطالبه تاسیس عدالت‌خانه برای محدود کردن قدرت والیان شد. در این زمان اندیشه‌های نوینی که در پی آشنایی ایرانیان با تحولات صنعتی و علمی اروپا در بخش بسیاری کوچکی از جامعه پیدا شده بود، زمینه‌ساز آن شد که این مطالبه به سوی اصلاحات ساختارهای بنیادین سوق داده شود و شعار عدالت‌خانه به مشروطیت تبدیل شود. سرنوشت مشروطیت البته به استبداد رضاخانی و همراهی غالب آزادیخواهان مشروطیت با دیوان‌سالاری مدرن رضاخانی انجامید. عاقبت مشروطیت نشان داد که روشنفکران ایرانی بیش از آنکه دغدغه آزادی و کرامت انسانی داشته باشند، گرفتار خود‌کم‌بینی در برابر پیشرفت‌های بیگانگان‌اند و با دستیابی به صورتی از آن پیشرفت‌ها، راضی می‍‌شوند؛ بدون آنکه سیرت آزادی به دست آمده باشد.

در دوران نهضت اسلامی نیز عواملی مانند مهاجرت گسترده روستاییان به شهر و مواجهه‌شان با نابرابریها، تکثیر طبقه جوانان تحصیل‌کرده و توزیع ناعادلانه درآمدهای بادآوره نفتی در جامعه، زمینه‌ساز مطالبات عدالت‌جویانه‌ی مردمی شد. در آن مقطع با وجود روشنفکرانی که داعیه‌ی رهبری فکری این مطالبات را داشتند، نهایتا مرجیعت فکری روحانیت به رهبری حضرت امام خمینی(ره) تثبیت شد. مردم برای دست‌یابی به عدالت و رفع تبعیض به عدالت علوی روی آوردند و در این مسیر به روحانیت مجاهد و انقلابی اقتدا کردند.

دهه اول انقلاب دوران تداوم این سرمایه اجتماعی برای روحانیت بود و در اختلاف‌های سیاسی داخلی میان روحانیت و روحانیون، اکثریت مردم با جناح منادی مساوات و حامی مستضعفان همراه بودند. در پایان جنگ و استیلای گفتمان سازندگی، مطالبه و تقاضای مردم از عدالت به رفاه منصرف شد. در این دوران چرخش گفتمانی برخی کارگزاران اقتصادی نظام و هم‌نوایی جناح سنتی روحانیت با گفتمان سازندگی، استقبال نسبی مردم را برای آنها به ارمغان آورد. در سالهای دولت دوم سازندگی بحران بدهی‌های خارجی، تنگناهای معیشتی را بر جامعه تحمیل کرد و از سوی دیگر ثروت‌های بادآورده‌ای را برای نوکیسگان و نورچشمی‌ها فراهم ساخت. این ناهم‌ترازی معیشتی که در برابر چشمان مردم آشکار بود، نارضایتی مردم از این وضعیت، دامنگیر بخشی از روحانیت شد که در آن سالها از سیاست‌های توسعه و رفاه کارگزاران اقتصادی دولت سازندگی حمایت کرده بودند.

عدالت در کنار آزادی دو مولفه تاثیرگذار اصلی در رفت و برگشت اقبال مردم به جناح‌های سیاسی بوده‌اند و به تناسب اقتضائات و مسائل زمان یکی از آنها بر دیگر غلبه داشته است. به نظر می‌رسد، دولت فعلی علاقمند است با تاکید بر مولفه آزادی ضعف خود را در تحقق عدالت بپوشاند. در این میان بخش اعظم روحانیت در همین چارچوب دولت‌پسند موضع می‌گیرد. حساسیت زیاد روحانیت به نقض احکام فقهی در زمینه موسیقی، حجاب، ورزش بانوان و ... به دولت اجازه می‌دهد تا مطالبه آزادی را در جامعه فعال نگه دارد و از آن برای ممانعت از شکل‌گیری گفتمان عدالت‌خواهی استفاده کند.

در چنین وضعیتی بصیرت آن است که روحانیت انقلابی با موضع‌گیری هوشمندانه و درست، هدایت مطالبات اجتماعی را به سوی نیازهای برآورده نشده‌ی اقتصادی و معیشتی برعهده گیرد. این رسالت نیازمند آن است که به جای پرداختن بیش از حد به فروعات فقهی و مسائل فرعی، بر مطالباتی از قبیل رفع تبعیض، مبارزه با فساد، شفافیت مالی و پاسخگویی در عرصه اقتصادی پافشاری نماید. اصرار بر اِعمال قوه قهریه برای اصلاح رفتار مردم در حوزه عمومی براساس ضوابط شرعی، کمک به تکمیل جورچین جریان غیرانقلابی است، که می‌خواهد روحانیت را مانع و مخالف آزادی مردم بنمایاند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ فروردين ۹۷ ، ۱۵:۴۲

دور تند

احمد مخبری

دولت اصلاحات در سال‌های میانی دهه‌ی هفتاد از دل دولت کارگزاران سازندگی بیرون آمد و فضای سیاسی کشور را دگرگون کرد. پیش از آن، تفکر حاکم بر اکثر دولت‌مردان، لزوم «تعریف و تمجید عمومی» به جای هرگونه «نقد و اشکال» بود. این دیدگاه، فضای سیاسی و به تبع آن فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی کشور را دچار فروبستگی و تنگ‌نظری کرده‌بود. البته در گوشه و کنار کشور ، کار و تلاش و سازندگی در جریان بود. نیروگاه‌ها، سدها و کارخانه‌های گوناگون در این‌جا و آن‌جا شکل می‌گرفت و رئیس دولت در تریبون جمعه گزارش قدم به قدم این سازندگی‌ را به مردم ارائه می‌کرد اما آن‌چه بیشتر به چشم مردم می‌آمد، فشارهای اقتصادی، برخی فسادها، تبعیض‌ها و ویژه‌خواری‌ها بود. نقدهای منطقی در پستوها و نامه‌نگاری‌های محرمانه جریان داشت اما در فضای عمومی کشور مهر خاموشی بر لبان افکار عمومی نقش بسته‌بود. گروهی از روی حجب و حیا و دلسوزی ، مطالب خود را اظهار نمی‌کردند و گروهی نیز از خوف برخورد دولت‌مردان؛ برخوردهایی از جنس آن‌چه که با «جهان اسلام» رخ داد.

هویت انقلابی و متدین جامعه‌ی اسلامی ایران، در ذات خود با چنین ایستایی و مانایی در عرصه‌ی اجتماع و سیاست هم‌خوانی نداشت. بنابراین، شعارهای نو و حرف‌هایی که گشایش این بستگی را نوید می‌داد،  در دوم خرداد 1376، مورد اقبال عمومی‌ قرار گرفت و دولت اصلاحات با پرچم آزادی و چندصدایی، جانشین دولت سازندگی و رفتارهای فروبستی آن شد. به جز گروه‌های معدودی از اهل فرهنگ و سیاست که عقبه‌ی جریان اصلاحات را می‌شناختند، جامعه از کیستی و چیستی این جریان اطلاعی نداشت و لبخند و شعار مدعیان اصلاحات‌ را بر استمرار رفتارهای دولت سازندگی در پوشش شعارهای ارزشی ‌، ترجیح داد. دولت دوم خرداد هم با توهم دائمی بودن این اقبال عمومی، اجرای سیاست‌های خاص فرهنگی و سیاسی خود را پی‌گیرشد. حالا جامعه احساس می‌کرد از فضای بسته‌ی دوران سازندگی عبور کرده‌است و می‌تواند نقد خود به دولت‌مردان را آزادانه بیان کند.

۹ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ اسفند ۹۲ ، ۱۰:۲۹

قیاس و ارتجاع

احمد مخبری

مقایسه‌ی حکومت امریکا با فرعون، آن‌گونه که این روزها در افواه سیاسی کشور شنیده می‌شود،  قیاسی درست و به‌جاست.تمامی ویژ‌ه‌گی‌های حکمرانی به سبک فرعون و اطرافیانش، در هیأت حاکمه‌ی رژیم امریکا دیده می‌شود.

فرعونیان، سیاهه‌ای از رفتارهای ظالمانه[1] در سابقه‌ی حکومت خود داشتند و به انحاء مختلف، مردمانی بی‌گناه را به استضعاف[2] می‌کشاندند و گروهی فاسق را به نعمت و مکنت می‌رساندند و مستضعان را مورد آزار و عذاب قرار می‌دادند[3]. استفاده از بدترین و زجرآورترین انواع شکنجه‌ها مانند به چارمیخ کشیدن انسان‌ها در حکومت فرعون، زبان‌زد و ضرب المثل شده‌بود[4]. اسراف[5] و افساد[6] و ارتکاب انواع جرم[7] وفسق و فجور[8] در میان فرعونیان، متداول بود و هیچ پرهیز و تقوایی[9] از آن‌‌ها دیده نمی‌شد.

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۹ بهمن ۹۲ ، ۱۵:۳۴

"شک نباید کرد که انقلاب اسلامی ایران از همه انقلابها جدا است، هم در پیدایش و هم در کیفیت مبارزه و هم درانگیزه انقلاب و قیام..."

انقلابهای بزرگ دنیا ماننند انقلاب کبیر فرانسه و روسیه اساسا برای جایگزینی حاکمیت انسان به جای خدا رخ داد اما انقلاب کبیر اسلامی ایران در اصل برای بازگرداندن انسان ذیل ولایت الهی شکل گرفت

و امام حکیم از این روی بود که "به ملتهای شریف ستمدیده و به ملت عزیز ایران توصیه می کرد که از این راه مستقیم الهی که نه به شرق ملحد و نه به غرب ستمگر کافر وابسته است ، بلکه به صراطی که خداوند به آنها نصیب فرموده است محکم و استوار ومتعهد و پایدار پایبند بماند ، و لحظه ای از شکر این نعمت غفلت نکرده ودستهای ناپاک عمال ابرقدرتها، چه عمال خارجی و چه عمال داخلی بدتر ازخارجی ، تزلزلی در نیت پاک و اراده آهنین آنان رخنه نکند؛ و بدانند که هرچه رسانه های گروهی عالم و قدرتهای شیطانی غرب و شرق اشتلم می زنند دلیل برقدرت الهی ملت ایران است و خداوند بزرگ سزای آنان را هم در این عالم و هم درعوالم دیگر خواهد داد. انه ولی النعم و بیده ملکوت کل شی ء"

هدف انقلاب ایران در مواجهه با نظام بر آمده از تفکر غرب مدرن جایگزینی عقلانیت خدا بنیاد در برابر عقلانیت خود بنیاد بود و در این مسیر البته خودکفایی ،خود باوری، استقلال و آزادی ابزارهایی در مسیر دستیابی به اهداف عالی انقلاب اسلامی.

غفلتی که در مواجهه با انقلاب اسلامی واهداف آن رخ داده جابه جایی برخی از ابزارها با اهداف است و این نکته ای است که امام به شدت از آن هشدار داده است که هدف غایی ما در انقلاب اسلامی نیل به سعادت حقیقی و غایت قصوای عالم که همانا تحقق مکتب توحید است باید باشد و جمهوری اسلامی و استقلال و دستیابی به پیشرفتهای مادی اگر در این مسیر نباشد از مسیر انقلاب اسلامی خارج شده است و فریاد او در تاریخ نقش بسته که:

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۴ بهمن ۹۲ ، ۱۱:۴۵

چالش های نخبگان فردا

محمد مهدی شاه آبادی

جامعه سنتی ایران پیش از ورود مدرنیته، ساختار متفاوتی از گروه های اجتماعی را در خود داشت که آن چینش سنتی از زمان ورود تفکرات و دستاوردهای تکنولوژیکی مدرن دچار تغییرات اساسی شده و می شود. گروه های نخبگانی جامعه سنتی ایران، یعنی گروه های موثر بر جهت گیری فکری و عملی عموم افراد جامعه، در گروه های محدودی خلاصه می شد که از مهمترین آنها می توان به سیاستمداران (شاه و خاندان سلطنتی و وابستگانِ معمولاً خانوادگی آنها)، زمین داران (خان ها و ثروتمندان) و علما اشاره کرد.

اگر نخواهیم وارد مباخث دقیق جامعه شناختی و سیاسی بشویم که طبعاً از تخصص نویسنده نیز بیرون است و به مقوله تأثیر متقابل قدرت و دانش نپردازیم، باید به این نکته اذعان نمود که منبع تولید علم و فکر و به اصطلاح امروز، «نرم افزار اداره عامه مردم»، بیشتر از هر جایی از گروه علما تأمین می شده است.

اما با ورود مدرنیته و به ویژه با تأسیس دانشگاه و مرجعیت علوم جدید در کنار علوم قدیمه، طبقه ای از نخبگان فکری با تحصیلات دانشگاه ایجاد شد که پس از انقلاب نیز با رشد بیش از 20 برابری تعداد دانشجویان، از جهت عده نیز فزونی قابل ملاحظه را در جامعه ایجاد کرد. دانشگاه، در جهان و به ویژه در ایران، فارغ از انتقال دانش، احساس نخبگی و فهم را نیز به دانشجو منتقل می کند و هر چند این موضوع به نسبت دانشگاه های متفاوت و رشته های علمی مختلف، تفاوت هایی دارد ولی امری فراگیر است. می توان این موضوع را به بنای دانشگاه مدرن نسبت داد که بر پایه اندیشه روشنگری قرن 18، ابتنا بر عقل در برابر سنت و وحی شکل گرفته است.

مسأله دیگری نیز به این موضوع اضافه می شود و آن هم رشد حیرت انگیز فناوری اطلاعات و ارتباطات در دو دهه اخیر است که سرعت آن شاید از محاسبه متصدیان نظری و تجاری آن نیز خارج شده باشد. امکان دسترسی به انبوهه ای بی پایان از اطلاعات و حتی دانش در علوم مختلف، دسترسی به صاحب نظران گوناگون، به اشتراک گذاشتن بی واسطه و بی درنگ اندیشه ها و ایده ها در شبکه های اجتماعی، سایت های گوناگون خبری و علمی و ...، اساساً مسأله دانش، انتقال دانش، مرجعیت علمی و طبقه نخبگان فکری را دچار چالش ها و تغییرات بنیادی کرده است. سخن گفتن از انحصار علمی و اطلاعاتی، انحصار تخصص و تحلیل و صاحب نظری به ویژه در علوم انسانی بسیار دشوار شده است.

نخبگان فردا، خود را برای نقش آفرینی در فردای جامعه آماده می  کنند. فردای جامعه ما با این روندها، چگونه خواهد بود؟ و مهم تر اینکه:

اگر خود را جزء نخبگان حزب اللهی می دانیم، آیا برای فائق آمدن بر این چالش اساسی فکری کرده ایم؟

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۲ ، ۲۱:۰۸

نسل ویرانگر

مسعود معینی پور

ابن‌خلدون در مقدمه ، تأسیس یک نهاد اجتماعی و همچنین مراحل استقرار آن را در یک منحنی صعودی ـ نزولی رسم می‌کند و چهار نسل تاثیر گذار را در  فرآیند صعودی –نزولی حرکت این نهاد اجتماعی به تصویر میکشد.  او بر این باور است که جایگاه ارجمند نسل مؤسس، در یک روند تدریجی به اعقاب او منتقل می‌شود، بی‌آنکه جانشینان رنج پیشگامان خود را احساس کنند. آن‌ها از رنج‌های پدران خود سخن‌ها شنیده‌اند، بی‌آنکه بتوانند سختی‌های وارده بر آن‌ها را لمس کنند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۲ ، ۱۲:۲۲

اغلب ما در کلاس تاریخ دبیرستان از معلم خود شنیده یا کمی بعدتر یا قبلترش در کتابهای تاریخی خوانده ایم که وقتی نخستین کمپانی­های استعماری برای انعقاد قرارداد مربوط به استخراج نفت به ایران می­آمدند، شاه قاجار و بادمجان دور قابچین­های اطرافش می­­گفتند: «به چه درد می­خورد این مایع سیاه بدبوی بی خاصیت؟ بدهیمش به اینها برود پی کارش ...»! اغلب ما با خواندن چنین حکایتی لبخندی تلخ بر لب مان نشسته،  از سویی به این بلاهت بی پایان خندیده ایم و از سوی دیگر بر تاریخ تلخ جهل و عقب ماندگی اسلاف خود تأسف خورده ایم. هر دانش آموز دبیرستانی که چنین حکایتی را می­خواند، بعید است که در این اندیشه فرو نرود که این همه بلاهت آن هم از سوی زمامداران و تصمیم­گیران یک کشور چطور ممکن است؟ چطور یک لحظه به ذهنشان خطور نکرده که این مایع سیاه بدبو لابد خیلی هم بی خاصیت نیست که این جنتلمن­های موبور چشم آبی از آن سوی دنیا به طمعش سر از اینجا در آورده اند و می­خواهند با خرج خودشان استخراجش کنند و شرش را از سر ما کم ... لابد کاسه­ای زیر نیم­کاسه هست؟ چطور ممکن است کسی مطلب بدین روشنی را نفهمد؟

***

آدم وقتی مطالب و نوشته­هایی از قبیل این نامه را می­خواند، به نظرش می­رسد که اصلاً لازم نیست برای دیدن و شنیدن عجایب و غرایبی از آن دست که در بالا ذکر شد، به سراغ تاریخ شاهان قاجار برویم. این نامه حقیقتاً در نوع خود متنی ارزنده و تاریخی و دارای وجه نمادین خیلی چشمگیری است. هر چند نویسندۀ نامه (که به اعتبار پیشۀ دانشگاهی خود آکادمیسین محسوب می­شود) در فضای رسمی و تخصصی علوم انسانی از وزانت اندکی برخوردار است و هر محصل جدی و اهل تحقیق این دانش­ها با هر مشرب و سلیقه­ای می­داند که نباید او را جدی گرفت، اما شهرت رسانه­ای و تبلیغی او و موضع نمادینش ما را وا می­دارد که از آن سرسری نگذریم. این صرفاً یک موضع شخصی از یک دانشگاهی، نویسنده یا شومن خوش مجلس و بانمک نیست، بلکه روایتی نمادین و سرحدی از تلقی بخشی از –به اصطلاح- نخبگان فضای آکادمیک و روشنفکری ماست که توسط او بی پرده بیان شده است. راه دور نرویم: نظرات بینندگان –علی القاعده- تحصیلکرده و نخبۀ سایت انتخاب، ذیل نامه ایشان در لینک فوق گویای مطالب مهمی است.

۱۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۹۲ ، ۱۸:۳۷

سایر مطالب