قدما گفتهاند که تیتر نقطه ندارد، اما چون نکته بیانشده در این عنوان، مدعی قطعیت و جامعیت است و دقیقا نشانگر بسیاری از اختلافها و تفاوت برداشتها، بهناگزیر باید در انتهای آن ].[ قرار داد تا حکم تزلزلناپذیرِ بحث را بیش از پیش نشان دهد...
نقلِ قولها، سخنان، رهنمودها و هر آنچه که از ناحیه رهبری نظام، صادر و بیان و ابلاغ میشود، در یک شبکه مفهومیِ روشن و شناختهشده، قابل شناسایی و رهگیری است و اگر نشود اینکار را کرد و یا بر سرِ نوع فهم آنها، اختلافی بهوجود آید، باید به این اندیشید که گیر و گرفتِ قضیه در کجاست.
اینکه رهبر انقلاب در یک سخنرانی مهم دانشجویی (ششم مرداد 92)، به بیان دو موضوع ظاهرا مشابه اما در باطن متفاوت در حیطه آرمان-واقعیت و تکلیف-نتیجه میپردازند، حتما دارای منطقِ انگیزهمندانهای است و جز با ارجاع به متن، لحن، شنوندگان، زمان و... نمیشود از آن رمزگشایی کرد. روشن است که انتخابات و حوادث قبل از آن و نتایجاش، اصلیترین علت بیان آن سخنان بوده است، اما چرا مخاطبانِ واقعی این حرفها، آنرا ناشنیده میگیرند یا خودشان را به نشنیدن میزنند و یا در تفسیر و تحلیل این بیانات، به شارحانی دارای سوگیریهای خاص مراجعه میکنند.
هر ارتباط حداقل دارای یک الگوی سه بخشی است: فرستنده (منبع پیامساز)، کانال (مجرای ارتباطی) و گیرنده (دریافتکننده پیام)؛ با نظر به هر کدام از وجوه تمایز این الگوی خطی، میتوان درباره پیامها و پیآمدهای آنها گفت و شنود کرد. اما برخی معتقدند که امروزه دیگر معنای ثابتی وجود ندارد و گوینده، گرانیگاه تفسیر نیست و فقط رابطه میان متنِ حاوی پیام برجاست و خواننده (هرگونهای میخواهد)، میتواند آنرا تفسیر کند.
در حالاتی اینگونه به نظر میرسد، برخی از آنانی که در چارچوبِ گفتمانی انقلاب اسلامی جای میگیرند، نمیخواهند یا نمیتوانند عمق هشدارآلود و تنبهآمیز چنین رهنمودهایی را درک کنند و برای آنکه خود را از عقوبت یا فشارِ روانی رفتار نادرستشان برهانند، تلاش میکنند تا با تفسیرهای معوج یا محدود، از دامنه طرح بحث بکاهند.
مخاطب تذکر مربوط به آرمان-واقعیت تا حدود بسیاری روشن شده است و آن گروهیاند که با نشاندادن تصویری مغشوش از واقعیات، تمایلات خود را بر آرمانها تحمیل کنند؛ این نکته در دیدار رئیس و اعضای مجلس خبرگان رهبری (14 شهریور 92) کاملا واضح شد، بهویژه آنجاییکه در مطلع گفتار ذکر شده بود: «با چشم باز، با بصیرت، با بینش، با ملاحظه همه جوانب، ببینیم که هدف چیست و راه [رسیدن] به این هدف چیست و واقعیاتى که در سر راه ما وجود دارد، اینها چیست؟ با توجه به اینها تصمیمگیرى کنیم و حرکت بکنیم».
مخاطب بحث تکلیف و نتیجه و اینکه نباید نتیجه را نادیده گرفت و همهچیز را به پای تصور تکلیفگرایی ذبح کرد، نیز روشن است؛ موضوع دقیقا همین شناسایی موضعِ درونی است، وگرنه ظاهرگرایی و بسنده کردن به صورت لغات و کلمات و فلسفهبافیهای بیهوده، نه گِرهی را باز میکند و نه راهی را میگشاید. اینکه برخی به راه بیفتند، از تجربه «رای کیفی» بگویند و دیگران را تخطئه کنند و مقصر بدانند، دقیقا هویداکننده همین نپذیرفتن عمق اشتباه و مسیر نادرستی است که پیموده شده.
موضوعات در عالم بسیار و پراکندهاند، اما «مواضع» نادر و محدودند و درک و فهم و شناخت آنهاست که مساله اصلی است و این مساله اصلی را نمیتوان به کلیاتی مبهم و محال واگذار کرد و با خوانش آزادانه متنها، جلوی تعریف حق و ناحق را گرفت. متونْ زبانِ سخنگویی دارند و هنگامیکه با افق فکری اندیشمند همراهی حاصل میشود، میتوان معنای آنرا دریافت؛ این افقِ فکری، نه در 100 سال و 10 قرن پیش که در همین حوالی و نزدیکی است و هنگامیکه برخی نمیخواهند بر سر این موضوع، مفاهمهای حاصل شود، چه باید کرد...