طلوع

محفل جهاد فکری
سرآغاز

روزنوشت جمعی طلوع محفل جهاد فکری چند طلبه و دانشجوی متعهد به ارزش‌های اسلام ناب محمدی(ص) است. در این مجال، با سرمشق گرفتن از مکتب امام خمینی(ره) جهاد فکری خود را در رکاب حضرت آیت الله خامنه‌ای پیگیری خواهیم کرد.

طبقه بندی موضوعی

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «آرمان و واقعیت» ثبت شده است

نخبگان امروز، نخبگان فردا

محمد مهدی شاه آبادی

نخبه و خواص تعاریف شان تغییراتی می کند. امروز به کسانی که مدرکی دارند یا مقام علمی کسب کرده اند گفته می شود نخبه، اما آیا نخبگان همان خواص هستند؟ داستانی را رهبری از قبل از انقلاب نقل می کنند که مردی به ظاهر عامی در آن زمان فلسفه سه صلوات فرستادن برای امام خمینی را می دانست و رهبری او را جزء خواص دسته بندی می کنند. پس خواص بودن بی ربط به تحصیلات و طبقه و ... نیست اما همه مطلب هم این نیست.

همان طور که همه مردم، نخبه و خواص نیستند، همه خواص نیز در یک سطح نخواهند بود. اما آنچه در اینجا مد نظر نویسنده است یک نکته است:

برخی از نخبگان، قبل از اتمام عمرشان، تمام می شوند و سوخت شان تمام می شود. یعنی از نخبه بودن و نقش هدایتی داشتن خارج می شوند. یا حداقل از رتبه نخبه پیشتاز، به نخبگان معمولی تغییر وضع می دهند. روشن است که انتظار نیست که همه نخبه پیشتاز باشند و حتی نخبگی می تواند در حوزه های مختلف، تعریف شود. حتی بالاتر آنکه اگر همه نخبگان پیشتاز باشند، بسیاری از مسائل امروز جامعه معطل می ماند. اما در هر حال جایگاه و نقشی برای نخبگان پیشتاز وجود دارد و سخن در این است که:

چه الزاماتی برای نخبه پیشتاز بودن و کوتاه تر نبودن عمر نخبگی از عمر طبیعی وجود دارد؟

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ دی ۹۲ ، ۲۱:۳۹

گویا گرفتاری این روزها و ماه‌ها، بازخوانی برخی حرف‌ها و نکته‌هاست که از فرطِ گفته‌شدن تکراری می‌نمایند، اما «جا»نیفتاده و هم‌چنان مخاطره‌آمیز و مساله‌سازند. بحث و فحص بسیار در این‌‌گونه موارد، ناشی از ایجاد تقابل‌های دوتایی وظیفه‌گرا-مصلحت‌گرا یا حتی فراتر از آن، اشتباه‌کار  و مصلحت‌اندیش است که با پوشش بررسی عقل‌گرایانه آرای فلسفی، در حال تبیین و ترویج است.

به همین عبارت تازه نقل‌شده «کارهای خدایی، در گرو اسباب مادی نیست» بنگرید؛ این‌که چگونه می‌شود کاری مربوط به آدمیان را که از جنس ماده‌اند تصور کرد که به اسباب و ادوات مادی، بستگی و وابستگی نداشته باشد، مساله غامض و پیچیده‌ای است. اگر «کار خدایی» ترجمان تکلیف باشد، معنای دیگر این عبارت آن می‌شود که تکلیف‌گرا بودن ربطی به اسباب مادی و نتایج عینی و قهریِ آن ندارد و به‌گونه‌ای دیگر، در کارِ خدایی لازم نیست، مراقب و متوجه ابزار و امکانات مادی بود.

در سویه مقابل، این سخن را بخوانید که همین امروز ابراز شده است: «نرمش قهرمانانه به معنای مانور هنرمندانه برای دست یافتن به مقصود است؛ هر گونه حرکتی چه حرکت به جلو و چه حرکت به عقب، مثل میدان رزم نظامی باید به‌دنبال رسیدن به اهداف از پیش تعیین شده باشد». جدای از شرح دقیق‌تری که در این گفتار در باب موضوع بحث‌برانگیز «نرمش قهرمانانه» آمده و در جای خود شایسته توجه و بررسی است، این‌که هدف، دست‌یافتن به مقصود بوده و راه‌های رسیدنِ به آن در دستور کار، نشان می‌دهد که تفاوتِ موجود، علی‌الظاهر بیش از یک اختلافِ ساده لغوی و عبارتی است.

این استدلال تداوم همان منطقی است که چندی پیش در این بیان آمده بود: «در دفاع مقدس و در همه‌ جنگ‌هایى که در صدر اسلام، زمان پیغمبر یا بعضى از ائمه (علیهم‌السّلام) بوده است، کسانى که وارد میدان جهاد می‌شدند، براى تکلیف حرکت می‌کردند... در دفاع مقدس هم همین جور بود؛... اما آیا این احساس تکلیف، معنایش این بود که به نتیجه نیندیشند؟ راه رسیدن به نتیجه را محاسبه نکنند؟ اتاق جنگ نداشته باشند؟ برنامه‌ریزى و تاکتیک و اتاق فرمان و لشکر و تشکیلات نظامى نداشته باشند؟ این‌جور نیست» (دیدار دانش‌جویان. شش مرداد 92).

پیوستار تکلیف و نتیجه، تداعی اتحاد عامل و عمل و معمول است و درک این نکته که «هر عملی در همان حال که عمل است، عامل است و هر عامل در همان حال که عامل است، معمول است» (ر.ک. شهید مرتضی مطهری. مجموعه آثار. ج 13. صص 661-662). با این تفاصیل «تکلیف‌گرائى هیچ منافاتى ندارد با دنبال نتیجه بودن، و انسان نگاه کند ببیند این نتیجه چگونه به دست مى‌آید، چگونه قابل تحقق است؛ براى رسیدن به آن نتیجه، بر طبق راه‌هاى مشروع و میسر، برنامه‌ریزى کند».

چرایی تاکید بر تکرار این بحث‌ها در شگفت‌آوری استمرار همان نگاه‌ها و عمل‌کردهایی است که وضع موجود را فراهم آورده و بیم و گمان قطعی آن است که با عنایات به گفته‌های مذکور، باز هم بخواهد در را بر همان پاشنه قبلی بچرخاند و اوضاعی نابه‌سامان‌تر را ایجاد کند؛ اگر این‌گونه از نظرها و دیدگاه‌ها، نقد نشوند، تشخیص درست و نادرست امکان‌پذیر نخواهد بود و با توجه به این‌که برای برخی، فهم سخنانِ‌ رهبری انقلاب از مجرای این جای‌گاه‌ها و دریچه‌ها امکان‌پذیر می‌شود، آن‌گاه می‌بایست منتظر تداوم خسارب‌بار پی‌آمدهای عملی این‌ طرز تفکر در حیات فرهنگی و سیاسی جامعه بود.

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۹ آبان ۹۲ ، ۱۳:۳۸

شخص‌پرستی- شاخص‌ستیزی

فرشاد مهدی‌پور

اقتضای طبیعت آدم‌ها این است که درباره هم‌دیگر حرف بزنند و نکات‌شان را بگویند و انتقاد کنند؛ این مساله به‌ویژه در سطح نخبگانی که دست‌رسی‌های رسانه‌ای دارند (چه از جهت آگاهی به اخبار و روی‌دادهای پنهان و آشکار و چه امکان نوشتن و انتشار و گفتن)، بیش‌تر است و مثل این‌که چاره و احترازی نیز از آن نیست.

معمولا در این‌گونه از تحلیل‌ها، مواجهه‌ها، برداشت‌ها و دریافت‌های شخصی، محوری‌ترین لایه مورد توجه است و در واقع آن‌چه باعث شکل‌گیری حب و بغض‌ها می‌شود، عمدتا به شخصیت افراد و مراودات انفرادی‌شان بازگشت پیدا می‌کند؛‌ مشهورترین و مهم‌ترین نمونه در دست‌رس هم، ماجراهای بعد از انتخابات 88 است که طیف وسیعی از معترضان (چه در سطوح پایین و چه بالا)، اولین ظهور و بروز مشکل‌شان در نحوه یک برخوردِ خیابانی با خود یا نزدیکان‌شان بود و بس. همین موضوع، به انبوهی از داده‌های قبلی رنگ و جهت می‌داد و نتیجه آن شد که شده! و در این میان فرقی هم میان هنرمندان و شعرا با سیاست‌مداران حرفه‌ای نبوده و نیست. دامنه این تعمیم‌های فردی (که باز هم تاکید می‌شود علی‌الظاهر از آن گزیری نیست)، رفته‌رفته از سطح یک نمودِ عینی و بیرونی، عمیق‌تر شده و در هنجارها و عقاید و باورها متجلی می‌شود و کار بدان‌جا می‌رسد که مثلا یک حزب‌اللهیِ دو آتشه، طی یکی دوسال به جرگه طرف‌داران بهاییان در می‌آید و کم نیست از این‌گونه نمونه‌ها[1].

محور اصلی در این رفت و برگشت‌ها، شخص‌گرایی و شخص‌پرستی است، به‌جای شاخص‌یابی و شاخص‌گزینی؛ هنگامی که شخصْ ملاک و حجت عمل شده و به مسیرها و راه‌ها توجه نمی‌شود، فرد «چون کشتی بی‌لنگر، کژ و مژ» می‌شود و «تا یار که را خواهد...» پیش نیاید، بی‌راهه فهمیده نمی‌شود.

البته حتما و در اقلی از موارد شخص و شاخص بر یک‌دیگر تطبیق می‌کنند که نمونه تام و تمامِ آن را می‌توان در اهل بیت عصمت (علیهما سلام) دید و برخی برگزیدگان و اولیاءالله، اما در سایر موارد که چنین پیوندی میان شخص و شاخص، برقرار نیست، باید کدام را حجت قرار داد و بدان تمسک جست؟ اگر اولی باشد، مثلا چه بسا بسیاری که به حضرت روح‌الله باور داشتند اما ولایت فقیه را نمی‌خواستند و بعدها دچار تزلزل شدند، اما اگر دومی باشد (در این‌جا باور به مفهوم و معنای ولایت‌فقیه)، هم پذیرش تعین بیرونی‌ امکان‌پذیر خواهد شد و هم شناسایی ملاک و معیار نهایی انتخاب.

همین بحث را می‌شود به دیگرِ حوزه‌ها نیز امتداد داد و مرتبط با آن در جست‌وجوی شاخص‌هایی گشت که چارچوب و مقدمه‌ای را بر شناخت فراهم آورد و چه فراوان گرفتاری‌های این روزگار که منبعث از همین شخص‌پرستی شاخص‌ستیزانه است؛ بسیاری از دشواری‌های موجود در فرهنگ و سیاست و جامعه، متکی بر همان فهم نارس واقعیات، آرمان‌سنجی براساس این واقعیاتِ نادرست و ذبح‌کردن نتیجه در تصور دانستن تکلیف، ناظر به همین حب اشخاص است و نه تشخیص شاخص‌ها...



[1] استاد شهید مرتضی مطهری در ذیل بحثی با عنوان اتحاد عمل، عامل و معمول و هنگام ذکر مثالی در این باب، نکته خیره‌کننده‌ای در توضیح این‌گونه چرخش‌ها بیان داشته‌اند که خواندنی و درس‌گرفتنی است:

یک آدم باتقوا مادام که باتقواست و مادام که با اصول تقوا فکر مى‏کند، عملى که از او سر مى‏زند متناسب با اوست. حالا این شخص باتقوا در یک شرایطى قرار مى‏گیرد که فکر گناه در او پیدا مى‏شود، بعد گناهى مرتکب مى‏شود برخلاف مقتضاى تقوایش. این گناه، او را به همان حالت اول باقى نمى‏گذارد و او دیگر آن آدم اول نیست؛ چون وقتى انسان عملى را مرتکب مى‏شود، اندیشه آن عمل در روحش پیدا مى‏شود، تصور آن عمل و غایت آن عمل براى او پیدا مى‏شود؛ یعنى روحش با عمل نوعى اتحاد پیدا مى‏کند. این است که بعد از آنکه عمل پایان یافت، اثرى از آن در روح انسان باقى مى‏ماند. اگر همین عمل تکرار شود، درست مثل صورت ضعیفى که از یک شیء گذاشته شده، بار دوم این اثر روى اثر اول مى‏آید و آن را عمیق تر مى‏کند. اگر این عمل بارها تکرار شود، کم‏کم به گونه‏اى مى‏شود که اثر اینها تدریجاً غلبه مى‏کند بر وضع سابق، یعنى تا یک مدتى در روح انسان دو کیفیت متضاد هست و به قول امروز انسان داراى دو شخصیت است، نیمى از وجودش وجود تقوایى است واقعاً، و نیمه دیگر از وجودش وجود یک فاسق است واقعاً، گاهى این نیمه غلبه مى‏کند و گاهى آن نیمه. بعد کم کم به صورتى مى‏شود که آن نیمه غلبه پیدا مى‏کند؛ یعنى تدریجاً صورت روحش، صورت این عمل فاسقانه و فاجرانه مى‏شود. آن وقت است که در نهایت سهولت این عمل فسق و فجور از او صادر مى‏شود و دیگر وقتى مى‏خواهد عمل تقوایى انجام دهد، برایش یک امر غیر طبیعى است (مطهری، مرتضی (1387). مجموع آثار. ج 13. ص 662).

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۲ آبان ۹۲ ، ۰۸:۵۲

 

 

 قدما گفته‌اند که تیتر نقطه ندارد، اما چون نکته بیان‌شده در این عنوان، مدعی قطعیت و جامعیت است و دقیقا نشان‌گر بسیاری از اختلاف‌ها و تفاوت برداشت‌ها، به‌ناگزیر باید در انتهای آن ].[ قرار داد تا حکم تزلزل‌ناپذیرِ بحث را بیش از پیش نشان دهد...

نقلِ قول‌ها، سخنان، ره‌نمودها و هر آن‌چه که از ناحیه رهبری نظام، صادر و بیان و ابلاغ می‌شود، در یک شبکه مفهومیِ روشن و شناخته‌شده، قابل شناسایی و ره‌گیری است و اگر نشود این‌کار را کرد و یا بر سرِ‌ نوع فهم آن‌ها، اختلافی به‌وجود آید، باید به این اندیشید که گیر و گرفتِ قضیه در کجاست.


این‌که رهبر انقلاب در یک سخن‌رانی مهم دانش‌جویی (ششم مرداد 92)،‌ به بیان دو موضوع ظاهرا مشابه اما در باطن متفاوت در حیطه آرمان-واقعیت و تکلیف-نتیجه می‌پردازند، حتما دارای منطقِ انگیزه‌مندانه‌ای است و جز با ارجاع به متن، لحن، شنوندگان، زمان و... نمی‌شود از آن رمزگشایی کرد. روشن است که انتخابات و حوادث قبل از آن و نتایج‌اش، اصلی‌ترین علت بیان آن سخنان بوده است، اما چرا مخاطبانِ واقعی این حرف‌ها، آن‌را ناشنیده می‌گیرند یا خودشان را به نشنیدن می‌زنند و یا در تفسیر و تحلیل این بیانات، به شارحانی دارای سوگیری‌های خاص مراجعه می‌کنند.

هر ارتباط حداقل دارای یک الگوی سه‌ بخشی است: فرستنده (منبع پیام‌ساز)، کانال (مجرای ارتباطی) و گیرنده (دریافت‌کننده پیام)؛ با نظر به هر کدام از وجوه تمایز این الگوی خطی، می‌توان درباره پیام‌ها و پی‌آمدهای آن‌ها گفت ‌و شنود کرد. اما برخی معتقدند که امروزه دیگر معنای ثابتی وجود ندارد و گوینده‌‌، گرانی‌گاه تفسیر نیست و فقط رابطه میان متنِ‌ حاوی پیام برجاست و خواننده‌ (هرگونه‌ای می‌خواهد)، می‌تواند آن‌را تفسیر کند.

در حالاتی این‌گونه به نظر می‌رسد، برخی از آنانی که در چارچوبِ گفتمانی انقلاب اسلامی جای می‌گیرند، نمی‌خواهند یا نمی‌توانند عمق هشدارآلود و تنبه‌آمیز چنین ره‌نمودهایی را درک کنند و برای آن‌که خود را از عقوبت یا فشارِ روانی رفتار نادرست‌شان برهانند، تلاش می‌کنند تا با تفسیرهای معوج یا محدود، از دامنه طرح بحث بکاهند.

مخاطب تذکر مربوط به آرمان-واقعیت تا حدود بسیاری روشن شده است و آن گروهی‌اند که با نشان‌دادن تصویری مغشوش از واقعیات، تمایلات خود را بر آرمان‌ها تحمیل کنند؛ این نکته در دیدار رئیس و اعضای مجلس خبرگان رهبری (14 شهریور 92) کاملا واضح شد، به‌ویژه آن‌جایی‌که در مطلع گفتار ذکر شده بود: «با چشم باز، با بصیرت، با بینش، با ملاحظه‌ همه‌ جوانب، ببینیم که هدف چیست و راه [رسیدن‌] به این هدف چیست و واقعیاتى که در سر راه ما وجود دارد، اینها چیست؟ با توجه به این‌ها تصمیم‌گیرى کنیم و حرکت بکنیم».

مخاطب بحث تکلیف و نتیجه و این‌که نباید نتیجه را نادیده گرفت و همه‌چیز را به پای تصور تکلیف‌گرایی ذبح کرد، نیز روشن است؛ موضوع دقیقا همین شناسایی موضعِ درونی است، وگرنه ظاهرگرایی و بسنده کردن به صورت لغات و کلمات و فلسفه‌بافی‌های بیهوده، نه گِرهی را باز می‌کند و نه راهی را می‌گشاید. این‌که برخی به راه بیفتند، از تجربه «رای کیفی» بگویند و دیگران را تخطئه کنند و مقصر بدانند، دقیقا هویداکننده همین نپذیرفتن عمق اشتباه و مسیر نادرستی است که پیموده شده.

موضوعات در عالم بسیار و پراکنده‌اند، اما «مواضع» نادر و محدودند و درک و فهم و شناخت آن‌هاست که مساله اصلی است و این مساله اصلی را نمی‌توان به کلیاتی مبهم و محال واگذار کرد و با خوانش آزادانه متن‌ها، جلوی تعریف حق و ناحق را گرفت. متونْ زبانِ سخن‌گویی دارند و هنگامی‌که با افق فکری اندیشمند هم‌راهی حاصل می‌شود، می‌توان معنای آن‌را دریافت؛ این افقِ فکری، نه در 100 سال و 10 قرن پیش که در همین حوالی و نزدیکی است و هنگامی‌که برخی نمی‌خواهند بر سر این موضوع، مفاهمه‌ای حاصل شود، چه باید کرد...

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱ ۰۸ آبان ۹۲ ، ۰۸:۱۹

سایر مطالب