طلوع

محفل جهاد فکری
سرآغاز

روزنوشت جمعی طلوع محفل جهاد فکری چند طلبه و دانشجوی متعهد به ارزش‌های اسلام ناب محمدی(ص) است. در این مجال، با سرمشق گرفتن از مکتب امام خمینی(ره) جهاد فکری خود را در رکاب حضرت آیت الله خامنه‌ای پیگیری خواهیم کرد.

طبقه بندی موضوعی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اخلاق» ثبت شده است

«بسیج، یعنى مجموعه‌ى انسان‌هایى که نیروى خودشان را به میدان مى‌آورند تا در جهاد عمومى کشور و ملت‌شان، در جهت رسیدن به قله‌ها، فعال باشند و با آنها هم‌کارى کنند و در کارشان سهیم باشند».  بسیج با این معنا، «یک سازمان دولتى»[1] و یا جزئی از «سازمان‌هاى نظامى به معناى خاص آن به حساب نمى‌آید»[2] و در «یک مجموعه‌ى نظامى و مُلبس به لباس نظامى و آموزش‌هاى نظامى» محدود و محصور نمی‌شود..[3]

بسیج «پیش‌گام و پیش‌قراول در همه‌ى میدان‌هاى مورد نیاز کشور و نظام اسلامى» است و «هرجا حضور شجاعانه و فداکارانه و مخلصانه ضرورت پیدا مى‌کند، بسیج در خط مقدّم قرار مى‌گیرد» و با گذشت از حقوق شخصی و اغماض از استراحت و آسایش، با اخلاص در اقدام و عمل، پیش‌قدم می‌شود [4].

در سال‌های آغازین پس از پیروزی انقلاب، «بسیج، در جنگ پیش‌قدم بود» تا در برابر هجمه‌ی نظامی دشمنان، از اسلام، انقلاب، کشور و ملت، دفاع کند. اما

«عرصه‌ى حضور بسیج خیلى وسیع‌تر از عرصه‌ى نظامى است ... بسیج عرصه‌ى جهاد است، نه قتال. قتال یک گوشه‌اى از جهاد است. جهاد یعنى حضور در میدان با مجاهدت، با تلاش، با هدف و با ایمان؛ این می‌شود جهاد. لذا «جاهدوا بأموالکم و أنفسکم فى سبیل اللَّه»؛ جهاد با نفس، جهاد با مال. جهاد با نفس کجاست؟ فقط به این است که توى میدان جنگ برویم و جانمان را کف دست بگیریم؛ نه، یکى از انواع جهاد با نفس هم این است که شما شب تا صبح را روى یک پروژه‌ى تحقیقاتى صرف کنید و گذر ساعات را نفهمید. جهاد با نفس این است که از تفریحتان بزنید، از آسایش جسمانیتان بزنید، از فلان کار پرپول و پردرآمد - به قول فرنگى‌ها پول‌ساز - بزنید و تو این محیط علمى و تحقیقى و پژوهشى صرف وقت کنید تا یک حقیقت زنده‌ى علمى را به دست بیاورید و مثل دسته‌ى گل به جامعه‌تان تقدیم کنید؛ جهاد با نفس این است»[5].

حالا سال‌هاست که جهاد علمی و اقتصادی، مسأله‌ی نخست کشور و مهم‌ترین اولویت این جهاد، حضور نخبگان و نوآوران برای گشایش و پیش‌روی در جبهه‌های نو و عرصه‌های جدید است. این حضور، با کَرّ و فَرّ دستور و پیچ‌و تاب سلسله مراتب، حاصل نمی‌شود.

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۲ آذر ۹۲ ، ۰۹:۳۱

صیرورت اخلاق

احمد مخبری

استاد در حالی که بغض کرده است، بدون هیچ مقدمه‌ای، خطاب به انبوه شاگردانش، می‌گوید:

"بینی و بین الله من  خودم را خاک پای شما می دانم در درگاه خدای متعال ، شما سربازان حضرت بقیة‌الله ارواحنا فداه هستید، و من خودم روسیاهم و نمی دانم در درگاه آن بزرگوار اصلا به چیزی حساب می شوم، قبول هست یا نیست"

جمعیت مات و مبهوت مانده‌ است، این زبان قال و حال استادی‌است که پس از سال‌‌ها درس و بحث و تحقیق، حالا  بار مسؤولیتی سنگین نیز بر دوش او نهاده شده، مسؤولیتی که به گفته‌ی خود او" [هم] بسیار بسیار شاق است، هم خودِ کار که علی شفیر جهنم است، مثل قضاوت می ماند که انسان خدای نکرده درست  دقت نکند ، رایش درست نباشد[گرفتار می شود] خیلی برای من مشکل است"

خیلی برای او مشکل است، این را به راحتی، از لرزش صدای او می‌توان فهمید. او خود را یک طلبه‌ای می خواند که وظیفه‌ای اسلامی ، به صلاح‌دید رهبر به او محول شده است. حالا ، استادی که بدون هیچ تشریفاتی رفت و آمد می‌کرد، محافظ پیدا کرده‌است و این برای او مطلوب نیست و بدتر این‌که محافظان، علاوه بر امر و نهی به شاگردان او، اینک، دوسه روزی‌است که از نشستن در هلالی پشت استاد منعشان می‌کنند و طبیعی است که طلبه‌‌ها دلخورشوند.

استاد ناراحت است: "این دوستان و برادران عزیز[محافظ] هم من بارها خدمتشان گفتم، ولی آن ها هم عذرشان این است که بالاخره ما وظایفی داریم"

و از این می‌گوید که خود ، شاگردانی را که در هلالی پشت سرش می‌نشینند ، می‌شناسد و به آن‌‌ها اعتماد دارد " ولی آن ها می گویند ممکن است یک وقتی،  روزی ...،  نمی دانم! حالا اینها یک جهات  امنیتی است که ما بلد نیستیم در آن فازها نبودیم"

استاد که از اشاره به سوء قصد احتمالی، لبخندی بر لبش نشسته بود، دوباره جدی می‌شود و می‌گوید" من واقعا عرض کردم من طلب مرگ کردم از خدای متعال که اگر  برای دین من یک ذره ضرر داشته باشد خدایا مرگ مرا برسان"

حالا دوباره، فضا سنگین می‌شود، استاد بغض کرده‌است و با شناختی که شاگردان از او دارند، می‌دانند این سخن او تعارف نیست، عین حقیقت است.

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ آبان ۹۲ ، ۰۸:۲۶

سایر مطالب