«مسائل جمهوری اسلامی» (2): فساد و ماهیت دوگانة متن های آشناساز
مقدمه
پیشتر در «مسائل جمهوری اسلامی (1): فساد و متن های آشناساز» توضیح داده شد که یکی از واقعیت های «جمهوری اسلامی»، وجود متن های آشناسازی است که بهواسطة آنها، «نظارت درونی» جایگزین «نظارت بیرونی» در سیستم میشود. به عبارتی، به دلیل «اعتماد»ی که سیستم به این «متن»ها دارد، افرادی که در آنها قرار میگیرند را از شمول نظارت بیرونی سازمان خارج میکند، و ارزیابیِ عملکردِ آنها را به ویژگی های و خصایصِ شخصی شان واگذار میکند.
یک.
«اعتماد» یک واقعیت سیستمیِ «جمهوری اسلامی» است: این اعتماد گاهی آگاهانه و از پیش تعریف شده و رسمی است، و گاه نیز به طور نانوشته و غیررسمی، ولی بسیار پرقدرت در عمل روزانه نمود پیدا میکند. به یک نمونة آگاهانه و رسمیِ آن توجه کنید. در دو دهة گذشته، منتقدین قانون اساسی «جمهوری اسلامی» به مسالة «دور» در آن اشاره کردهاند. تقریر آنها چنین است: شورای نگهبان قانون اساسی، کاندیداهای مجلس خبرگان رهبری را تایید یا رد صلاحیت می کند؛ اعضای مجلس خبرگان، رهبر را تعیین می کنند؛ و رهبر، فقهای شورای نگهبان را انتخاب می کنند. به این نقد پاسخ های حقوقیِ متفاوتی داده شده است که در اینجا مجالِ شرح و تفسیر آنها نیست. در این پاسخها، از جمله به صفتِ «عدالت» در فقهای شورای نگهبان اشاره شده است: فقیه، دارای ملکة عدالت هستند، و کسی که واجد چنین صفتی است، فرقی نمیکند که رهبر او را منصوب کرده باشد یا نه؛ عدالتش ایجاب نمی کند که خارج از عدالت عمل کرده، و فی المثل علائق شخصی اش را در انجام وظایف اش دخالت دهد. درواقع، فقیه به واسطة عدالتی که در او ملکه شده، «اعتماد» شده است.
دو.
اما جز این شکلِ تعریف شده و مصرّح در قانون اساسی، صورت های فراگیرتر و غیررسمی و نانوشته ای از «اعتماد» در «جمهوری اسلامی» وجود دارد که تنها در عمل روزانه می توان آنها را دریافت، و خصیصة جامعهشناختی آن نیز همین جاست. درواقع، در موقعیت های مختلفی، به افراد، به واسطة قرار داشتن در یک «متن» خاصّ، «اعتماد» شده، و «آشنا» قلمداد شده اند. و مع الاسف، همین تعلق متنی و همین اعتماد، بعضاً زمینه ساز بروز فساد میشود. صورت های قدیمی تری از این متن ها در زندگی ایرانی ها وجود داشته و دارد: «همشهری» یکی از این متنهاست. همشهری به «همشهری» اعتماد میکند، و بخشی از نظارت و ارزیابی عملکردِ او را به وجود «ویژگیهای کلیّتیافته»ای که در همشهری ها وجود دارد، وامینهد. همچنین است، متنِ «خویشاوندی». این دو از جمله پرقدرت ترین و دیرپاترین متن های آشناساز در جهانِ ایرانی و راهِ در رویِِ مفاسد بسیار بوده و هست. این دو متن و متن های مشابه آن، حتی اگر «جمهوری اسلامی» وجود نداشته باشد، هم هستند؛ کمااین که وقتی «جمهوری اسلامی» نبود هم وجود داشتند. اینها مواردی است که هر محقق تاریخ اجتماعی ایران، فارغ از تعلق یا عدم تعلق خاطر به «جمهوری اسلامی»، می تواند متوجه آنها شود و بر اساس یک نگاه سیستمی، به اصلاح آنها بپردازد. اما در جمهوری اسلامی، از آنجا که «جمهوری اسلامی» است، متن های آشناسازِ تازهای پدید آمده، که هرچند عناوین آنها متفاوت است، اما همگی وجود یک «زمینه» را مبنایی برای کاهیدنِِ نظارت به نظارت درونی افراد قرار دادهاند. به متن های «انقلابی»، «هیاتی»، «بسیجی»، «حزب اللهی»، «دانشگاه امام صادقعـی» و نظایر آن توجه کنید. در زندگی روزانه با این متن های آشناساز مواجهیم: افراد متعلق به آنها، مورد «اعتماد»ند و بر همین اساس، می توان اِعمالِ برخی سازوکارهای نظارتی بر آنها را نادیده گرفت، کاست یا سرسری گرفت. اینها عبارات آشنایی هستند: امکان ندارد «بچه حزب اللهی» چنین کند و چنان نکند؛ قطعاً «بچههیاتی»ها این طوری هستند و آن طوری نیستند و نظایر آن.
سه.
اما این پایانِ بحث نیست. متن های آشناسازی که در جمهوری اسلامی شکل گرفته اند، ماهیت دوگانه ای دارند: از یکسو و بنا بر آن چه گفته شد، این متن ها می توانند گریزگاهی برای خروج از «نظارت» و پیدایی فساد باشند؛ و از سوی دیگر چه در جریان وقوع انقلاب اسلامی» و چه در سال های استقرار و استمرار «جمهوری اسلامی»، از قضا این متن ها بهعنوان نقطة اصلی قوّت و قدرت نیروهای اجتماعی و «سیستم»، عمل کرده اند. فی المثل، دورة پیش از وقوع «انقلاب اسلامی» و زمانة عسرت مبارزین انقلابی را در نظر بگیرید: وقتی هنوز خبری از یک سازمان متمرکز و منسجم حکومتی برای بسیج فعالیت های انقلابیون و کنترل و هدایت عملکرد آنها وجود ندارد، و از قضا دستگاه حکومتیِ ناظرِ قدرتمندِ پهلوی هم برای کنترل و حذف نیروهای انقلابی وجود دارد، تنها همین متن های آشناساز «هیاتی» و «مسجدی» است که در واقعِ امر، عمل میکند (تجربة «هیاتهای موتلفة اسلامی» نمونة برجسته ای از کارکرد متنِِ آشناسازِ «هیاتی» است). در دورة مابعد انقلاب اسلامی، و استقرار «جمهوری اسلامی»، فیالمثل در «جنگ» نیز همین متن آشناسازِ «حزب اللهی» است که عمل می کند. و شواهدی از این قسم تا زمان حاضر بسیار است. بر این اساس، مسالة خاصّ محقق وفادار به «جمهوری اسلامی» نیز دقیقاً همین جاست: ماهیت دوگانة متن های آشناساز. چگونه جمهوری اسلامی می تواند استمرار خود را با با اتکا به همین متن های آشناساز تداوم بخشد، و از سوی دیگر مانع از بروز فساد از لابلای همین متن ها شود؟
چهار.
با این حال، یک مسالة دیگر هم چنان وجود دارد: چرا باید این متن های آشناساز را نگه داشت، و همچنان به آنها اتکا کرد؟ در وهلة اول به نظر میرسد که «جمهوری اسلامی» بهعنوان یک سیستم، می تواند سازوکارهای «نظارت بیرونی» خود را آنقدر قدرتمند کرده و قوت بخشد که هیچ نیازی به هیچ قسمی از «نظارت درونی» نداشته باشد. در حضور چنین سیستم نظارت و ارزیابی قدرتمندی، همة متن ها آشناساز بلاموضوع میشوند، و از حیث فساد، مزاحمتی نیز برای سیستم ایجاد نخواهند کرد. علاوه بر برخی ملاحظات عملی، دست کم یک واقعیت در حیطة نظریه های نظارت و ارزیابی ما را به تداوم حضور چنین متن های آشناسازی ترغیب میکند و آن، حرکتِ نظریه های نظارت و ارزیابی، از «نظارت بیرونی» به سمت تکیة بیشتر بر «نظارت درونی» است. سازمانهای بزرگ اقتصادی یا اقتصادهای پیشرفته هم پس از یک دورة طولانی غلبة و سیطرة کامل نظریه های متکی به «نظارت بیرونی»، به سمت اِقبال دوباره به «نظارت درونی» و اتکا به خصائص و صفات درونی افراد برای کنترل عملکرد آنها پیش می روند. از این رو مسالة محقق وفادار به جمهوری اسلامی، ذیل دوگانگی پیشین، ارائة ترکیبی از «نظارت بیرونی» و «نظارت درونی برآمده از متن های آشناساز» است. «جمهوری اسلامی» در «جنگ»، متنِ آشناساز دیرپایِ «همشهری» و نظارت درونیِ برآمده از آن را برای پیشبرد اهداف متعالیِ خود به کار گرفت: «لشکر 41 ثارالله کرمان»، «لشکر 27 محمدرسولالله تهران»، «لشکر 5 نصر خراسان»، «لشکر 31 عاشورای تبریز»، «لشکر 14 اما حسین اصفهان»و نظایر آن. اینها مصادیقی از «نظارت درونی» است که بهخوبی و بهطور موفقیتآمیزی ذیلِ «نظارت بیرونی» به کار گرفته شدند.