دستور کار جدید فرهنگ
فرهنگ دقیقا درباره چه چیزی گفتوگو میکند که «فر» (بهمعنای جلو و بالا و پیشآمده) را با «هنگ» (در معنای کشیدن و سنگینی)، گردهمآورده است و آنگونه که مرحوم استاد «محمود روحالامینی» مینویسد، عام و خاصبودن، متغیر و ثابتبودن و اجباری و اختیاری بودن را با هم در خود دارد[1]. اینها میتواند به بحث و فحص گذارده شود و حتما در جای خود شنیدنی و خواندنی است.
اما فرهنگ هر چه که بوده، هست یا خواهد بود، در ایرانِ امروز، دارای یک مرکز رصد و نظارت و برنامهریزی و سیاستگذاریِ ارشد و کلان است که بدان شورای عالی انقلاب فرهنگی میگویند؛ مرکزی که در دهه شصت، عمدتا مسوول برنامهریزی مرتبط با نظام آموزش عالی بود، از اوایل دهه هفتاد صاحب نقش گستردهتری در عرصه فرهنگ (اعم آموزش و غیرِ آن) شد و دیروز (یعنی 19 آذر 92)، به شکلی صریح و کاملا معنادار، حل و فصل مسائل ریز و درشت فرهنگی نیز در دستور کار آن قرار گرفت[2].
این دستورِ کار تازه، اگر چه به «ریشهیابی و بررسی راهحلهای مسائلی همچون طلاق، موادّ مخدّر، فسادهاى مالى و جنایت» اختصاص داشت و نحوه اجراییشدن آن (با توجه به سوابق این شورا که بعضا انتقادهایی را در زمینه پیگیری مسائل خاص و مشخص برانگیخته) روشن نیست، نمودارکننده اندیشهها و افکاری است که بهدنبال رفع فرهنگیِ دشواریهای عرصه عمومی در ایران است؛ براساس این نگرش، تحول فرهنگی یک مسیر تو در تو و چند لایه است که میتواند از مبانی تا پدیدارها را دربربگیرد و یک قرارگاه عالی متولی حوزه فرهنگ، نمیتواند و نمیبایست خود را در سطح مبانی متوقف کند و به دیگر سطوح و حوزهها توجه نکند. این هدف نهفته در تعیین حوزه کاری مذکور که «ضرورت توجه به آسیبهای اجتماعی و علل فرهنگی» را مدنظر قرار داده است، یعنی کمترکردن فاصله شورای عالی از «مساله» و تمرکزدهی آن از حرکت در جهت تحققبخشیِ اهداف، به سمت گرهگشایی از اوضاع و احوال جاریِ کشور.
معمولا محافل دانشی سطح بالا در ایران (چه در حوزه و چه در دانشگاه)، مایل نیستند که خود را درگیر گرفتارهای روزمرهای کنند که راهحلیابیشان، در گروه صدها پژوهش استقرایی و قیاسی توامان و آغشتهشدن با مجریان خرد و دغدغههای ناچیز معیشتی است؛ آنها بههر دلیل ترجیح میدهند که از عرش مفاهیم نظری خود به فرش منازعات عملی نیایند و لاجرم مساله، در رفت و برگشتهای ناتمامی، حلنشده یا بدون راهحل باقی میماند.
اینکه شورای عالی انقلاب فرهنگی، بهعنوان قرارگاه مرکزی فرهنگی ایران، در منازعه بیپایان با غرب، موظف شده در کنار توجه به مسائل نظریِ اساسی، نظیر «تدوین مبانی علمی و فلسفی تحول علوم انسانی»، «آسیبهای اجتماعی و علل فرهنگی آن را» نیز بررسی کند، یک گام بسیار مهم در تحول نظام سیاستگذاری فرهنگی در ایران است و باید آنرا به فال نیک گرفت و چشم انتظار تحقق یافتنش بود.
به نظرم اینکه چرا تو مسأله فرهنگ مسله محور نیستیم ظرفیت یک مطلب دیگه داره که بنویسی با نگاه آسیب شناسی