درسی از تاریخ اروپا برای اسلامگرایان شیعه و سنی
نهضت پروتستانتیسم یا اصلاح دینی در اواسط قرن شانزدهم میلادی اروپای مسیحی را به دو شقه تقسیم کرد. یکی از مهمترین تبعات انشقاق مذکور، آغاز دورهای از ستیزه و خشونت با رنگ و لعاب مذهبی بود که حدود صد سال به درازا کشید. صد سال محنتباری که نقاط مختلف اروپا به تناوب شاهد کشتار خونین کاتولیک از پروتستان یا پروتستان از کاتولیک بود. این ستیزه گاهی همچون ماجرای خونین کشتار سن بارتلمی (کشتار سی هزار پروتستان فرانسوی توسط کاتولیکها) به صورت نزاعهای داخلی و گاه همچون درگیری دائمی ایرلندیها با انگلستان در پیوند با مسألۀ ملی و نهایتاً در جنگ سی سالۀ میان اکثر دولتهای اروپایی موجود در اوایل قرن هفدهم ظاهر میگردید. دور باطل خشونت و کشتار در اواسط قرن هفدهم به پایان رسید، اما برندۀ نهایی آن نه مؤمنان کاتولیک بودند و نه مؤمنان پروتستان. برندۀ نهایی این نبرد تاریخی، سکولاریسم بود. نویسندگان سکولار نه تنها در قرن هفدهم، که هم اکنون پس از گذشت 4 قرن، یکی از اصلیترین مقدمات استدلال بر لزوم حکومت عرفی و بیرون راندن دین از عرصۀ عمومی را بر تجربۀ خشونت و کشتار متقابل کاتولیکها و پروتستانها مبتنی کرده اند.
در این مجال بنای آن را نداریم که به ماهیت استدلالات نویسندگان سکولار و مغالطات و رهزنیهای تئوریک آنان بپردازیم. آنچه فعلاً مد نظر است درسی است که تجربۀ اروپای مسیحی میتواند برای نیروهای اسلامگرا اعم از شیعه و سنّی داشته باشد.
در سالهای اخیر آتش جنگ مذهبی و طایفهای در جهان اسلام شعله ور شده است. بی اغراق روزی نیست که خبر از تخریب، کشتار، انفجار و ترور در این مسجد یا آن حسینیۀ سوریه، عراق، پاکستان، افغانستان، بحرین و حتی اخیراً مصر در سرخط خبرهای عالم اسلامی نباشد. این آتش خصوصاً با فتنۀ شام و نوع نگرشی که به ماهیت جنگ داخلی سوریه در میان اهل تسنن شکل گرفته، مشتعلتر از قبل شده است. اینک بیش از هر زمان دیگری خطر جنگ تمام عیار شیعه و سنی نزدیک احساس میشود.
در چنین موقعیتی نوع نگرش جریانات اسلامگرا به صحنه بسیار حائز اهمیت است. بدبختانه غبار فتنۀ سالهای اخیر موجب گردیده که برخی از جریانات اسلامی نیز بر آتش کینه و نفرت بدمند و حتی در مواردی حاصل نیم قرن مجاهدات تقریبی و وحدت گرایانه را با بی بصیرتی تحلیلی یا تعصب مذهبی به باد دهند. البته دربارۀ طرف شیعی ما با نوعی پیچیدگی مواجهیم. تأکید مکرر آیت الله خامنهای بر وحدت اسلامی و فتوای صریح در حرمت سب بر همسران و صحابۀ رسول الله و نیز تلاش مجدانۀ آیت الله سیستانی برای جلوگیری از خونریزی مذهبی و نیز اظهارات محبت آمیز ایشان که از اهل سنت نه به عنوان «برادران» ما، که به عنوان «خود» ما (انفسنا) یاد کردند، به روشنی گویای درک صحیح اصلیترین رهبران جامعۀ شیعه نسبت به شرایط کنونی است. اما فراموش نباید کرد که فضای رسانهای و تبلیغی شیعه، خصوصاً در جهان عرب، در اختیار کسانی است که نه تنها در این مسیر حرکت نمیکنند، بلکه مسیر عکس را میپیمایند و البته راست یا دروغ این مشی خود را به نظر برخی دیگر از مراجع مذهبی نسبت میدهند.
در طرف سنی متأسفانه وضع ناگوارتر است. به دلایل متعددی که از مهمترین آنها تزریق گستردۀ دلارهای نفتی سعودی است، وهابیت و سلفی گری تکفیری و شیعه ستیز در حال بدل شدن به صدای اصلی در میان اسلامگرایان سنی است و حتی فضای جریان ریشه داری چون اخوان المسلمین را نیز از خود متأثر ساخته است. همچنین برخی علمای پرسابقه در امر تقریب و وحدت به بیماری لاعلاج تکفیری گری مبتلا شده اند.
تجربۀ اروپای مسیحی پیش روی ماست. البته روشن است تفاوتهای بنیادین اسلام و مسیحیت هر نوع مشابهت سازی تام و مطلق را منتفی میسازد اما به این دلیل نمیتوان از تأمل در سرنوشت تجربۀ تاریخی جنگ مذهبی در اروپا صرف نظر کرد. آنچه از روز روشنتر است اینکه در جنگ شیعه و سنی برنده نهایتاً طرف سوم است. این طرف سوم میتواند در سطحی آمریکا، اسرائیل و به طور کلی استکبار جهانی باشد و در سطحی دیگر نیروهای سکولار داخل جهان اسلام. این نکتهای است که خصوصاً برادران اسلامگرای اهل سنت نباید از آن غفلت کنند.
در ماجرای کودتای ارتش آمریکایی مصر بر علیه دولت قانونی محمد مرسی که با همکاری اسرائیل و ارتجاع عرب و سکوت رضایت آمیز غرب صورت گرفت، شاهد بودیم که همزمانی تقریبی آن با قتل فجیع مرحوم شحاته باعث چه واکنشی در داخل ایران گردید. برخی از نیروهای مذهبی و حزب اللهی در کمال تعجب از وقوع کودتا اظهار خوشحالی کرده و حتی آن را به «غیرت امیر المؤمنین» نسبت میدادند! همچنانکه مشاهده شده برخی از اهل سنت (گرچه نادر و کم شمار) متأثر از القائات وهابیت خبیث، با حسرت از دوران حکومت دیکتاتور همپیمان آمریکا و اسرائیل یاد میکنند؛ چرا که ایران کاری به مسائل جهان اسلام یا اعراب نداشت!
این وضعیت که اسلامگرایان شیعه و سنی، هر کدام در عمل سکولارهای طرف مقابل را برای تعامل و همکاری ترجیح دهند، خطری جدی و گامی بزرگ در جهت پیشبرد پروژه سکولاریزاسیون در عالم اسلام است. اولین گام برای مقابله با این خطر، خروج سریع از فضای جنگ مذهبی و طایفهای و رعایت الزامات این خروج است.