مساله «حافظه» و بازگشت به گذشته
آنچه در صحنه کشور رخ میدهد بیشباهت به تکرار یک مستند سیاسی-تاریخی نیست؛ همهچیز در حال بازگشت یافتن به بیست و چند سال قبل است. دستهبندیها، شعارها، برنامهها و مهمتر از همه آدمها که اصلیترین نماد این بازگشت تاریخیاند و البته تحلیلپذیرترین بخش ماجرا.
آدمهایی که حالا سن و سالی ازشان گذشته، ژستها و لباسها و رنگ موهایشان دگرگون شده، حرفهایشان هم عوض شده و گاهی تا صد و هشتاد درجه مخالف آن چیزهایی است که در قدیم میگفتند. آدمهایی که یادشان رفته در دوره آنها صدا و سیما درش را روی هر انتقادی میبست، روزنامهها هم اگر جلوی دهانشان را نمیگرفتند، یا بسته میشدند یا سردبیرانشان بازداشت و احضار و جالبتر از همه دانشگاهها، که انجمنهای «سابقا» اسلامی در آنها اجازه فعالیت آزادانه نداشتند، چون از دولت انتقاد میکردند.
در این گذشتهگرایی غیرمترقبه (که برخی اصولگراها عامدانه و دیگرانی جاهلانه آنرا زمینهسازی کردند)، داشتن یا نداشتن «حافظه»، مسالهساز شده است و این مساله را از دو وجه میتوان بررسی کرد: اول آنکه ناقلان و شاهدان و سیاستورزان، روز و ماه و سال و افزون بر آن، محتوای محوری وقایع را بعضا فراموش کرده یا آنرا از موضع و منظر پایگاه امروزیشان روایت میکنند و دوم هم مخاطبان و شهروندانیاند که بسیاری از اتفاقات و واقعهها از یادشان رفته است. درباره دومی در جایی دیگر باید سخن گفت، اما اولی؛ غیر از اینکه ممکن است «خاطره»گویانِ امروز، اصل رویدادِ دیروز را از یاد برده باشند یا حتی از افقِ فهم امروزیشان به بازخوانی مجدد آن پرداخته باشند، یک احتمال سوم و کمتر تاملشدهای هم قابل رویت است و آنهم اینکه ریشه و اصل تفکرِ آنها، همواره چنین بوده و در بخشهایی از سی و چند سالِ پیروزی انقلاب، به ضرورت نداشتن فرصت و امکان و ابزار، آنرا نادیده گرفته یا سعی در سرپوش گذاشتن بر آن داشتهاند.
شرح سادهتر این نکته آخر را در یک مثال میتوان نشان داد: مذاکرهکردن یا رابطهداشتن با آمریکا و آمریکاییها، برای عدهای از روزِ ازلِ اول هم یک باور قلبی و اندیشه اساسی بوده است؛ 13 آبان 58، این آرزو را بر باد داد و پس از آن موضوع طبس، قرارداد الجزایر، حمایت آمریکا از عراق و... پیگیری آن آرزوی نهفته را میشود در ماجرای مکفارلین دید که ناگهان سطح مجوز کسبشده برای مذاکرهکردن به دایره رابطهداشتن ارتقا یافت و واکنش حضرت روحالله را برانگیخت. غیر از نامه بیجوابمانده مربوط به برقراری رابطه با آمریکا در اواخر عمر امام، دهها نمونه دیگر را نیز در دو دهه اخیر میشود مثال زد که در پسِ همه آنها، یک جریان در پیِ تحققبخشی به باور قدیمیاش بوده است.
حافظه را «قُوهای که ضبط و نگهداری مطالب را به عهده دارد» تعریف کردهاند، این معنای از حافظه، الزاما ربط مستقیمی به خاطرهگویی ندارد و در اصل ناظر به «ضبط و نگهداری» مطلبی است که گواهیدهنده ایده مورد نظر باشند؛ آندسته مطالبی که موید مرکزپنداریِ غرب است و تا تحقق این همپیوندی جهانی، از پا نمیایستد.
میخواستم عرض کنمداگر از قصه مک فارلین حساب کنیم، میشود حدود سی سال پیش!
یک یادآوری هم بد نیست و آن سرمقاله عطا مهاجرانی در اطلاعات با عنوان مذاکره مستقیم است. سال 1369. که بعد از حملات زیادی که بهش شد در محافل خصوصی گفت که من چیزی جز جمع بندی مباحث داخل دولت را نگفتم!