در جستوجوی راه
رفتن، رسیدن است و این شاید تنها کاری باشد که میشود انجام داد.
بدین اعتبار، تامل و تعمق دائمی در مفاهیم است که نظامنامه و چارچوب نظری آنها را رمزگشایی میکند و رازها را آشکار میسازد؛ همانند آنچه در چندماهه اخیر بر جامعه ایرانی گذشته است و دربارهاش گفتوگو شده.
نسبت «آرمان- واقعیت» یا «تکلیف- نتیجه»، دو بیان متفاوت درباره یک موضوع واحد نیستند؛ دو گفتار درباره دو مسالهاند یا دو راه حل درباره آن دو معضل.
در بادی امر این نکته برجستهتر به نظر میرسید که خاستگاه و مخاطب و چارهاندیشی نهفته در محتوای مذکور، ناظر به یک گروه تکلیفگرا و مسالهساز انقلابی است که همهچیز را به قرائت خویش بازخوانی میکند و نوعی تمامیتخواهی عقلستیزانه را گسترش میدهد.
اما با جدیتر شدن تحولات سیاسی و اقتصادی و جا افتادن دولت جدید، روشنتر شد که آرمان و واقعیت، از جنسی دیگر و اساسا مقولهای متفاوت است و برای شرح حال و راهگشایی جماعتی دیگر؛ آنهایی که اینبار در خوانش واقعیت دچار ایراد شدهاند و آرمان را متناسب با آن، جابهجا و معنا میکنند.
شناخت مساله، فقط نیمی از راه است و آنچه باقیمانده شاخص و معیار و سنجهای است که براساس آن بتوان، صدق و کذب، درست و نادرست و سره و ناسره را شناخت؛ آن «راه»نما، خط و شاخص و مکتب حضرت روحالله (رحمه الله علیه) است که تفسیرگری شناختهشده و تفسیری متقن نیز دارد.
اکنون کشور در میانه دو کژروی گرفتار است؛ یکی راهی نیمهطی شده دارد و توانش را صرف برگشت به صحنه کرده و دیگری با وجودِ وجودداشتن تصویری قدیمی از عملکردش، حالا با جمعآوری همه تجارب گذشته در حال پیشروی است.
ضربآهنگ سریع حوادث، مرتبا بازگشت به چارچوب نظری امام و نوع مسالهشناسی صورتگرفته را ضروری میکند و جز این، راهی برای رهایی نیست.