موسیعلیهالسلام، ده شب، بیشتر از وعدهی پرودگار ، چهلمین شام میهمانی خداوند در کوه طور را به پایان رساند و الواح وحیانی را به عنوان سوغات این سفر الهی برای بنیاسرائیل برد. اما خداوندگار، او را از آزمون سنگین قومش و گردباد ضلالتی که از گلوی گوسالهی سامری بر آنها وزیده بود، خبر داد. موسیعلیهالسلام ، آشفته و خشمگین از این انحراف و گمراهی، به سوی بنیاسرائیل بازگشت. الواح را فرونهاد و هارون ، برادرش را عتاب و خطاب کرد. موسیعلیهالسلام که پیشتر، هارون را جانشین خود قرار داده و او را به اصلاح و عدم تبعیت راه مفسدان فرمان داده بود، از هارون پرسید : چه چیز تو را از متابعت من، در برابر ضلالت و شرکورزی اینان باز داشت؟ آیا از فرمان من سرپیچی کردی؟ هارون که قوم گمراه شده را به توبه به سوی خدا و تبعیت و اطاعت از فرمان حق فراخوانده بود ، گفت: مرا ملامت مکن ای برادر، آنها مرا ناتوان ساختند و تا قتل من پیش رفتند «قالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونىِ وَ کاَدُواْ یَقْتُلُونَنىِ فَلَا تُشْمِتْ بىِ الْأَعْدَاءَ وَ لَا تجْعَلْنىِ مَعَ الْقَوْمِ الظَّلِمِینَ»(150- اعراف) و من بیمناک شدم که تو پس از بازگشت، مرا بر عدم اجرای فرمان خود مؤاخذه کنی و بگویی میان بنیاسراییل تفرقه انداختی وسفارش مرا به کار نبستی! «إنّی خَشِیتُ أَن تَقُولَ فَرَّقْتَ بَینْ بَنىِإِسْرَائیلَ وَ لَمْ تَرْقُبْ قَوْلىِ»(94 - طه)
برای موسیعلیهالسلامکه بهجت درک میعاد الهی در چهل شبانهروز حاصل شده بود، با انحراف و شرکورزی بنیاسرائیل، حال و روزی پیدا شد که خداوند در قرآن کریم، آن را «غضبان أسفا» یاد میکند. شرک به خدا که ظلمی عظیم و ضلالتی بی انتهاست، حالا دامنگیر قومی شده که موسیعلیهالسلاممدتها برای نجات و هدایت آن تلاش کردهبود و اینک تمام مجاهدتهای بنیاسرائیل در مبارزه با فرعونیان، در آتش شرکورزیشان حبط و نابود میشد و این چیزی نبود که بشود در برابر آن آرام گرفت. اما موسیعلیهالسلامآرام شد.
« وَ لَمَّا سَکَتَ عَن مُّوسىَ الْغَضَبُ أَخَذَ الْأَلْوَاحَ وَ فىِ نُسْخَتهِا هُدًى وَ رَحْمَةٌ لِّلَّذِینَ هُمْ لِرَبهِّمْ یَرْهَبُونَ»(154 - اعراف)
آنچه که او را آرام ساخت، همان بود که برادرش هارون، به آن استدلال کرد: عدم تفرّق بنیاسرائیل .
هارون که وظیفه داشت اصلاح امور را پیگیرد و از تبعیت مفسدان پرهیز کند، دربرابر اصرار بنیاسرائیل بر شرک و انحرافشان، تا سرحد جان خود ایستاد، اما زمانی که احساس کرد جنگ و جدال بنیاسرائیل با او ، حاصلی جز تفرّق در قوم ندارد، سکوت کرد و منتظر موسیعلیهالسلام شد تا وحدت جامعه حفظ شود. حالا اگرچه بختک شرک بر جان بنیاسرائیل افتاده ، اما وحدت امت موسیعلیهالسلام همچنان پابرجا بود و موریانهی تفرّق، پایههای جامعهی موسوی را سست نکردهبود. موسیعلیهالسلام هنوز هم می توانست با نسخههای شفا بخش الهی که در الواح داشت، قلبهایی که رهبت پروردگار داشتند را به صراط مستقیم هدایت کند، حال آن که اگر تفرّقی رخ دادهبود، شرک و انحراف برای همیشه ماندگار میشد.
حفظ مصلحت اعلای وحدت در جامعه بود که موسیعلیه السلام را آرام و عذر برادرش را مقبول ساخت. مصلحتی که حتی مصلحت توحید که سرفصل تمامی ادیان الهی است نیز در جامعه به آن حد نمیرسد.