رهیافت توصیف و تحلیل پدیده های اجتماعی با الگوی مفهومی گفتمان، به تبع تنزّل عقل از جایگاه رفیع ادراک و فهم مطلق پدیدار شد. اگرچه مبادی معرفتی تحلیل گفتمان بر امتناع معرفت مطلق و فراگیر استوار شده است، قائلین به امکان معرفت مطلق و عام نیز میتوانند با لحاظ محدودیتهای معرفتی چارچوب نظری آن، از تحلیلهای گفتمانی برای بیان مسائل اجتماعی استفاده نمایند. به عنوان نمونه، در شرایطی که پیچیدگی مولفههای موثر در شکلگیری و تحول پدیدههای اجتماعی، شناخت دقیق روابط علی و ماهیت دقیق مسئله را ناممکن میسازد، رویکرد تحلیل گفتمان میتواند کارساز باشد، چنانکه تحلیل برخی از رفتارهای سیاسی جامعه بر مبنای چارچوب مفهومی وجود و علیت میسر نیست.
تحلیل و بررسی جامعهشناختی تحولات سیاسی جامعه از جمله مواردی است که بدون تمسک به چارچوب مفهومی گفتمان دشوار مینماید. برای آنکه بتوانیم رخدادها و کنشهای سیاسی جامعه را توصیف، تحلیل و پیشبینی نماییم، مناسبات اراده و ادراک را در چارچوب گفتمان پیکربندی مینماییم. نتیجه آنکه موضوعات مورد بررسی ما دیگر از امور واقعی و نفسالامری نیستند و وجود و عدم شان به معنای رایج در فلسفه اسلامی نیست.
در سالیان اخیر کاربرد واژه «گفتمان» در معانی غیردقیق رایج شده، اما کاربرد آن درباره دو جریان سیاسیـاجتماعی «اصلاحطلبی» و «اصولگرایی» مطابق اصطلاح علمی آن بوده است. اصلاح طلبی برآمده از ارادهی جمعی از اندیشمندان و کنشگران اجتماعی و سیاسی بود، که با مفصلبندی مفاهیم اجتماعی بر مدار «توسعه سیاسی» جریان اراده ملی را به پیروی از خود واداشت. بررسی علل و عوامل شکلگیری و توفیق این تلاش جمعی، از حوصله این نوشته خارج است. اما به اجمال میتوان گفت، توفیق این جریان وامدار مطالبه برخی ارزشهای جامعه ایرانی بود، که در ساختارهای سیاسی و اجتماعی مورد بیمهری قرار گرفته بودند. زمینه شکست این جریان نیز پیامد ناتوانی گفتمان اصلاحات در تامین بخشی دیگر از ارزشها و آرمانهای معنوی و اسلامی جامعه ایرانی بود.