«چ»، ذکرمصیبت نخبگی است، سوگوارهای بر سیل سراسیمهی اندوه و غم ست که بر جان و روح یک نابغهی دیندار سنگینی میکند. آه بلندی ست بر ناشناختگی مردی شجاع، بزرگ و عاقل که حتی اصغر وصالی نیز او را نمیفهمد.
«چ» حاتمی کیا، مویهگری مردمان کرد پاوه است بر غربت میهمانی که شاخه گل محبت او رابه دور انداختند.
چمران حاتمی کیا، عاقلانه نگاه میکند، نه احساساتی. ژرفا را میبیند نه سطح را. ایستاده و برپا میجنگد نه خمیده و بر زمین.