طلوع

محفل جهاد فکری
سرآغاز

روزنوشت جمعی طلوع محفل جهاد فکری چند طلبه و دانشجوی متعهد به ارزش‌های اسلام ناب محمدی(ص) است. در این مجال، با سرمشق گرفتن از مکتب امام خمینی(ره) جهاد فکری خود را در رکاب حضرت آیت الله خامنه‌ای پیگیری خواهیم کرد.

طبقه بندی موضوعی

۱۶ مطلب توسط «احمد مخبری» ثبت شده است

به عمل کار برآید

احمد مخبری

سال‌هاست که محبان و دوستان اهل‌بیت ع به ویژه شیعیان و موالیان ایشان، بر داغ‌ها و دردهای آل‌الله مویه‌گرند و سوگوار.

محرم، آن‌گونه که امام رضا‌ علیه‌السلام به ریّان‌بن‌شبیب آموختند، ماه غم و عزای خاندان رسالت است و شیعیان و موالیان اهل‌بیت علیهم‌السلام  نیز در این ماه تمام تلاش و مساعی خود را برای اقامه‌ی عزا بر داستان خون‌بار عاشورا به کار می‌بندند.

دهه‌ی اول محرم ، آغاز دوباره‌‌ی سالی دیگر بر عزای سیدالشهداء علیه‌السلام است و عاشورا قله‌ی تمام آلام و دردها و اوج عزاداری‌ها و سوگواری‌ها. شیعیان که دلی سوخته از یاد‌آمد آن‌همه مظلومیت و معصومیت دارند، در روز عاشورا، بر اساس آموزه‌های دینی خود، سلام بر سیدالشهداء علیه‌السلام را برترین و بهترین اعمال می دانند و "زیارت عاشورا" را عالی‌ترین مضمون این عشق و دل‌دادگی!

زیارت عاشورا که از لسان آخرین معصوم بازمانده از ماجرای عاشورا، نقل شده، دارای عبارات گران‌سنگی‌است. فقراتی در ابراز ارادت و محبت و عباراتی در تولی و تبری است و فرازهایی در دعا و مسألت. اما اگر لسان دعا را در کلام معصوم علیه‌السلام ، محملی برای آموزش و پرورش مخاطبان بدانیم، مهم‌ترین قسمت زیارت عاشورا ، دعاهایی‌ست که ترسیم کننده‌ی نقاط نهایی و عالی‌ترین آمال و آرزوهای یک مسلمان دلداده به اهل‌بیت‌ع است.

در زیارت عاشورا، پس از اظهار تسلیم و ولایت‌مداری با آل‌الله و یارانشان و نیز اعلام جنگ و دشمنی با دشمنان‌ ایشان، از خداوندگاری که با معرفت اهل‌بیت و یاورانشان، شیعیان را اکرام کرده ‌است و براءت از دشمنان خداو رسول را روزی آن‌ها ساخته، چنین درخواست می‌کنیم:

فأسئل الله ... أن یجعلنی معکم فی ‌الدنیا و الآخره، و أن یثبّت لی عندکم قدم صدق فی‌ الدنیا و الآخره

وأسئله أن یبلغنی المقام المحمود لکم عندالله و أن یرزقنی طلب ثارکم مع امام هدی ظاهر ناطق بالحق منکم

و أسئل الله بحقکم و بالشّأن الذی لکم عنده أن یعطینی بمصابی بکم افظل مایعطی مصاباً بِمُصیبتِه

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ آبان ۹۲ ، ۰۹:۲۶

تماشا و اقتداء

احمد مخبری

قیام سید الشهدا علیه السلام، ورای تصویری که از حقانیت، مظلومیت و البته اقتدار جریان اسلام ناب ارائه می کند، خود الگویی تمام عیار برای آحاد مسلمانان است. فهم چیستی و چرایی این حماسهی بزرگ ، با واکاوی بیانات آن حضرت میسور و مقدور است. عباراتی چون:

- اِنّا لله‏ و اِنّا اِلیه راجِعون و عَلی الاسلام السَّلام اِذ قَد بُلیَت الامة بِراعٍ مِثل یَزید

- اُرِیدُ اَن آمِر بِالمَعروفِ وَ اَنهَی عَنِ المُنکَرِ وَ اَسِیرُ بِسِیرةِ جَدِّی وَ اَبِی عَلِّی بن ابی طالب (علیه السلام)

- اَلا تَرونَ اَنَّ الحَقَ لا یُعمَلُ بِه و انَّ الباطِلَ لا یُتناهى عَنه لِیرغب المؤمنُ فى لِقاءِ ربِّه محقاً

- فَاِنّى لا اَرَى المَوت اِلاالسَّعادَه و الحَیاه مَع الظّالِمین اِلابَرَما

هریک با اشاره به گوشه‏ای از معارف و حقایق اسلامی، تنبّهی به ضرورت های زمانه و لزوم قیام و عمل دارد.

جان کلام و بن‏مایه‏ی اصلی این کلمات گهربار، ایستادگی و رفع  خطر انحراف بی‏بازگشت از اسلام و نابودی این میراث گران‌سنگ نبوی است . آن چه که معاویه با دسیسه و نیرنگ به سوی آن حرکت می کرد، حالا پرده دریده و بی پروا توسط یزید پی‌گیری می‌شد و آن نابودی دین و دفن بساط دین‌داری بود و این خط آخر و مرز نهایی مماشات ، تقیه و حفظ مصالح عالی اسلام است. سید الشهداء علیه السلام، با متانت و تدبیر، چنین حاکمیتی را به رسمیت نشناخت و در آخرین نقطه‏ی صبر و مدارا ایستاد و از بیعت ظاهری با یزید نیز سر باززد و منزل به منزل به همراه خاندان و یاران خود رفت و حقایق را تبیین کرد، جاهلان را آگاه ساخت و ترس  بزدلان را به رخشان کشید تا حجت بر همگان تمام شود.

داستان حماسه‎‎ی حسینی در عاشورا و حماسهی اهل بیت حسینی  پس از آن ، الگوی بیمانند تدبیر و عمل برای تکتک مسلمانان است که در شرایطی چونان شرایط آن دوران، تدبیر و عملی هم‏چنان که امام ع به نمایش گذاشت، لازم است.

آن‏چه مایهی نگرانی است، تفسیر و تصویر فراقدسی از سیدالشهداء علیه السلام و رفتار ایشان است که امام را از دسترس اقتدا و ائتمام خارج می کند و شخصیتی را به نمایش می گذارد که هیچ عملی از او را نمی توان به عنوان الگو به مسلمانان معرفی کرد.

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ آبان ۹۲ ، ۰۹:۳۸

صیرورت اخلاق

احمد مخبری

استاد در حالی که بغض کرده است، بدون هیچ مقدمه‌ای، خطاب به انبوه شاگردانش، می‌گوید:

"بینی و بین الله من  خودم را خاک پای شما می دانم در درگاه خدای متعال ، شما سربازان حضرت بقیة‌الله ارواحنا فداه هستید، و من خودم روسیاهم و نمی دانم در درگاه آن بزرگوار اصلا به چیزی حساب می شوم، قبول هست یا نیست"

جمعیت مات و مبهوت مانده‌ است، این زبان قال و حال استادی‌است که پس از سال‌‌ها درس و بحث و تحقیق، حالا  بار مسؤولیتی سنگین نیز بر دوش او نهاده شده، مسؤولیتی که به گفته‌ی خود او" [هم] بسیار بسیار شاق است، هم خودِ کار که علی شفیر جهنم است، مثل قضاوت می ماند که انسان خدای نکرده درست  دقت نکند ، رایش درست نباشد[گرفتار می شود] خیلی برای من مشکل است"

خیلی برای او مشکل است، این را به راحتی، از لرزش صدای او می‌توان فهمید. او خود را یک طلبه‌ای می خواند که وظیفه‌ای اسلامی ، به صلاح‌دید رهبر به او محول شده است. حالا ، استادی که بدون هیچ تشریفاتی رفت و آمد می‌کرد، محافظ پیدا کرده‌است و این برای او مطلوب نیست و بدتر این‌که محافظان، علاوه بر امر و نهی به شاگردان او، اینک، دوسه روزی‌است که از نشستن در هلالی پشت استاد منعشان می‌کنند و طبیعی است که طلبه‌‌ها دلخورشوند.

استاد ناراحت است: "این دوستان و برادران عزیز[محافظ] هم من بارها خدمتشان گفتم، ولی آن ها هم عذرشان این است که بالاخره ما وظایفی داریم"

و از این می‌گوید که خود ، شاگردانی را که در هلالی پشت سرش می‌نشینند ، می‌شناسد و به آن‌‌ها اعتماد دارد " ولی آن ها می گویند ممکن است یک وقتی،  روزی ...،  نمی دانم! حالا اینها یک جهات  امنیتی است که ما بلد نیستیم در آن فازها نبودیم"

استاد که از اشاره به سوء قصد احتمالی، لبخندی بر لبش نشسته بود، دوباره جدی می‌شود و می‌گوید" من واقعا عرض کردم من طلب مرگ کردم از خدای متعال که اگر  برای دین من یک ذره ضرر داشته باشد خدایا مرگ مرا برسان"

حالا دوباره، فضا سنگین می‌شود، استاد بغض کرده‌است و با شناختی که شاگردان از او دارند، می‌دانند این سخن او تعارف نیست، عین حقیقت است.

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ آبان ۹۲ ، ۰۸:۲۶

طرف قلّابی

احمد مخبری

سیاست، عرصه‌ی هم‌آوردی برنامه‌ها و راه‌کارهاست که بربستری از اندیشه‌ها و منطق‌ها بناشده‌است. هرچند مرور زمان، موضع حق را نمایان می‌سازد اما صرف درست و منطقی بودن یک اندیشه، موجب ظفرمندی و گسترش سریع آن در صحنه‌ی سیاست ، نخواهدشد.

اگر حق، به درستی عرضه شود، اقبال عمومی را به همراه خواهد داشت اما در صحنه‌ی سیاست، حق‌نمایی و تدلیس به‌ آسانی رخ می‌دهد . تلاش اصلی جریانات باطل آن‌است که خود را در منظری نمایان سازند که در دید افکار عمومی، حق به نظر آیند.

درگیری مستقیم با منطق حق نتیجه‌ای جز ابطال نخواهد داشت، بنابراین باید مصافی را به نمایش گذارند که بیننده‌ی ماجرا، حق را در آن‌ها بجوید، هرچند که باطلی را تبلیغ کنند و این همان سیاست‌بازی باطلی‌ست که چرخ دولت‌های استکباری را می‌چرخاند و کارشان را به پیش می‌برد.

نظام اسلامی ما نیز درگیر چنین ماجرایی است. اندیشه‌های متین و منطقی نظام اسلامی در عرصه‌ی سیاست باید به درستی و با برنامه و راه‌کار درخور، تبیین و تبلیغ شود تا در مصاف با اندیشه‌های باطلی که خود را در جایگاه حق نمایان می‌سازند به محاق نرود.

ما در برابر استکبار، موضع روشن و دقیقی داریم که برپایه‌های محکم و مستدلی بنا شده‌است. بی اعتمادی ما به امریکا منطقی عینی دارد که کاملا درست و گویاست و در جای خود بیان شده و می‌شود. افکار عمومی ما نیز در این سی و پنج سال هم‌واره با درک و پذیرش کامل این منطق در برابر تبلیغات استکبار تسلیم نشده‌است.

دشمن مستکبر و دنباله‌های داخلی آن که از رویارویی مستقیم با موضع حق و منطق مستدل نظام، عاجزند، برای خودنمایی در منظر حق، راهی دیگر را در پیش‌گرفته‌اند. آن‌ها برای مُحِق جلوه‌دادن خود در این صحنه‌ی هم‌آوردی، نیازمند طرفی هستند که در برابر گفتار و رفتار او، خود را در موضع حق جا بزنند و به همین منظور، برای خود "طرف قلّابی" می‌تراشند .

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ مهر ۹۲ ، ۱۱:۳۳

تمام معرفت

احمد مخبری

دهم محرم سال شصت و یک هجری، عصرگاه، زمانی که خون از گلوی طفل رضیع بر دستان حسین‌بن‌علی ع جاری شد، سیدالشهداء کفّی از خون را به آسمان پاشید و فرمود: «هوّن علیّ ما نَزل‌ بی، أنّه بِعَین الله». نه تنها این داغ، که تمام آن‌چه که در این نیم روز سخت و غریب بر حسین‌بن‌علی رفته بود، برای او آسان می‌نمود، چرا که همه در منظر نظر پرودگار بود و حسین ع در تمام آنات عمر، خود را در محضر خدای خویش دیده و چیزی تغییر نکرده بود.  

ایستادن در برابر لشگر متراکم دشمن و پایمردی بر اعلام حقی که فراموش می‌گردید و تسلیم نشدن در برابر باطلی که بر هر فراز، فریاد می‌شد، همان وظیفه‌ی بندگی بر دوش سید‌الشهداء ع بود که عزم انجام آن ، دیگر راه بر دغدغه‌های غربت و تنهایی می بست و اندوه شهادت یاران و بستگان و حزن اسیری خاندان را از یاد می‌برد.

و این برای حسین ع تازگی نداشت.

او سال‌های سال بندگی خدا و عجز خود از اداء شکر نعمات بی‌پایان او را با تمام اجزاء وجود خویش اقرار کرده‌بود که:

و أنا أَشْهَدُ یَا إِلَهِی بِحَقِیقَةِ إِیمَانِی وَ عَقْدِ عَزَمَاتِ یَقِینِی وَ خَالِصِ صَرِیحِ تَوْحِیدِی وَ بَاطِنِ مَکْنُونِ ضَمِیرِی وَ عَلائِقِ مَجَارِی نُورِ بَصَرِی وَ أَسَارِیرِ صَفْحَةِ جَبِینِی وَ خُرْقِ مَسَارِبِ نَفْسِی وَ خَذَارِیفِ مَارِنِ عِرْنِینِی وَ مَسَارِبِ سِمَاخِ سَمْعِی وَ مَا ضُمَّتْ وَ أَطْبَقَتْ عَلَیْهِ شَفَتَایَ وَ حَرَکَاتِ لَفْظِ لِسَانِی وَ مَغْرَزِ حَنَکِ فَمِی وَ فَکِّی وَ مَنَابِتِ أَضْرَاسِی وَ مَسَاغِ مَطْعَمِی وَ مَشْرَبِی وَ حِمَالَةِ أُمِّ رَأْسِی وَ بَلُوعِ فَارِغِ حَبَائِلِ عُنُقِی وَ مَا اشْتَمَلَ عَلَیْهِ تَامُورُ صَدْرِی وَ حَمَائِلِ حَبْلِ وَتِینِی وَ نِیَاطِ حِجَابِ قَلْبِی وَ أَفْلاذِ حَوَاشِی کَبِدِی وَ مَا حَوَتْهُ شَرَاسِیفُ أَضْلاعِی وَ حِقَاقُ مَفَاصِلِی وَ قَبْضُ عَوَامِلِی وَ أَطْرَافُ أَنَامِلِی وَ لَحْمِی وَ دَمِی وَ شَعْرِی وَ بَشَرِی وَ عَصَبِی وَ قَصَبِی وَ عِظَامِی وَ مُخِّی وَ عُرُوقِی وَ جَمِیعُ جَوَارِحِی وَ مَا انْتَسَجَ عَلَى ذَلِکَ أَیَّامَ رضَاعِی وَ مَا أَقَلَّتِ الْأَرْضُ مِنِّی وَ نَوْمِی وَ یَقَظَتِی وَ سُکُونِی وَ حَرَکَاتِ رُکُوعِی وَ سُجُودِی أَنْ لَوْ حَاوَلْتُ وَ اجْتَهَدْتُ مَدَى الْأَعْصَارِ وَ الْأَحْقَابِ لَوْ عُمِّرْتُهَا أَنْ أُؤَدِّیَ شُکْرَ وَاحِدَةٍ مِنْ أَنْعُمِکَ مَا اسْتَطَعْتُ ذَلِکَ ...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ مهر ۹۲ ، ۱۱:۰۲

موسیعلیه‌السلام، ده شب، بیش‌تر از وعده‌ی پرودگار ، چهلمین شام میهمانی خداوند در کوه طور را به پایان رساند و الواح وحیانی را به عنوان سوغات این سفر الهی برای بنی‌اسرائیل برد. اما خداوندگار، او را از آزمون سنگین قومش و گردباد ضلالتی که از گلوی گوساله‌ی سامری بر آن‌ها وزیده بود، خبر داد. موسیعلیه‌السلام ، آشفته و خشمگین از این انحراف و گمراهی، به سوی بنی‌اسرائیل بازگشت. الواح را  فرونهاد و هارون ، برادرش را عتاب و خطاب کرد. موسیعلیه‌السلام که پیش‌تر، هارون را جانشین خود قرار داده و او را به اصلاح و عدم تبعیت راه مفسدان فرمان داده بود، از هارون پرسید : چه چیز تو را از متابعت من، در برابر ضلالت و شرک‌ورزی اینان باز داشت؟ آیا از فرمان من سرپیچی کردی؟ هارون که قوم گمراه شده را به توبه‌ به سوی خدا و تبعیت و اطاعت از فرمان حق فراخوانده بود ، گفت: مرا ملامت مکن ای برادر، آن‌ها مرا ناتوان ساختند و تا قتل من پیش رفتند «قالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونىِ وَ کاَدُواْ یَقْتُلُونَنىِ فَلَا تُشْمِتْ بىِ‏ الْأَعْدَاءَ وَ لَا تجْعَلْنىِ مَعَ الْقَوْمِ الظَّلِمِینَ»(150- اعراف) و من بیم‎ناک شدم که تو پس از بازگشت، مرا بر عدم اجرای فرمان خود مؤاخذه کنی و بگویی میان بنی‌اسراییل تفرقه انداختی وسفارش مرا به کار نبستی! «إنّی‏ خَشِیتُ أَن تَقُولَ فَرَّقْتَ بَینْ‏ بَنىِ‌إِسْرَائیلَ وَ لَمْ تَرْقُبْ قَوْلىِ»(94 - طه)

برای موسیعلیه‌السلامکه بهجت درک میعاد الهی در چهل شبانه‌روز حاصل شده بود، با انحراف و شرک‌ورزی بنی‌اسرائیل، حال و روزی پیدا شد که خداوند در قرآن کریم، آن را «غضبان أسفا» یاد می‌کند. شرک به خدا که ظلمی عظیم و ضلالتی بی انتهاست، حالا دامنگیر قومی شده که موسیعلیه‌السلاممدت‌ها برای نجات و هدایت آن‌ تلاش کرده‌بود و اینک تمام مجاهدت‌های بنی‌اسرائیل در مبارزه با فرعونیان، در آتش شرک‌ورزیشان حبط و نابود می‌شد و این چیزی نبود که بشود در برابر آن آرام گرفت. اما موسیعلیه‌السلامآرام شد.

« وَ لَمَّا سَکَتَ عَن مُّوسىَ الْغَضَبُ أَخَذَ الْأَلْوَاحَ  وَ فىِ نُسْخَتهِا هُدًى وَ رَحْمَةٌ لِّلَّذِینَ هُمْ لِرَبهِّمْ یَرْهَبُونَ»(154 - اعراف)

 آن‌چه که او را آرام ساخت، همان بود که برادرش هارون، به آن استدلال کرد: عدم تفرّق بنی‎اسرائیل .

هارون که وظیفه‌ داشت اصلاح امور را پی‌گیرد و از تبعیت مفسدان پرهیز کند، دربرابر اصرار بنی‌اسرائیل بر شرک و انحرافشان، تا سرحد جان خود ایستاد، اما زمانی که احساس کرد جنگ و جدال بنی‌اسرائیل با او ، حاصلی جز تفرّق در قوم ندارد، سکوت کرد و منتظر موسیعلیه‌السلام شد تا وحدت جامعه حفظ شود. حالا اگرچه بختک شرک بر جان بنی‌اسرائیل افتاده ، اما وحدت امت موسیعلیه‌السلام هم‌چنان پابرجا بود و موریانه‌ی تفرّق، پایه‌های جامعه‌ی موسوی را سست نکرده‌بود. موسیعلیه‌السلام هنوز هم می توانست با نسخه‌‌های شفا بخش الهی که در الواح داشت، قلب‌هایی که رهبت پروردگار داشتند را به صراط مستقیم هدایت کند، حال آن که اگر تفرّقی رخ داده‌بود، شرک و انحراف برای همیشه ماندگار می‌شد. 

حفظ مصلحت اعلای وحدت  در جامعه بود که موسیعلیه السلام را آرام و عذر برادرش را مقبول ساخت. مصلحتی که حتی مصلحت  توحید که سرفصل تمامی ادیان الهی است نیز در جامعه به آن حد نمی‌رسد.

۵ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۶ مهر ۹۲ ، ۰۱:۴۹

سایر مطالب