طلوع

محفل جهاد فکری
سرآغاز

روزنوشت جمعی طلوع محفل جهاد فکری چند طلبه و دانشجوی متعهد به ارزش‌های اسلام ناب محمدی(ص) است. در این مجال، با سرمشق گرفتن از مکتب امام خمینی(ره) جهاد فکری خود را در رکاب حضرت آیت الله خامنه‌ای پیگیری خواهیم کرد.

طبقه بندی موضوعی

آنچه مهم است این است که نظام جمهورى اسلامى یک ساخت حقوقى و رسمى دارد ..که البته حفظ اینها لازم و واجب است؛ اما کافى نیست. همیشه در دلِ ساخت حقوقى، یک ساخت حقیقى، یک هویت حقیقى و واقعى وجود دارد؛ او را باید حفظ کرد. این ساخت حقوقى در حکم جسم است؛ در حکم قالب است، آن هویت حقیقى در حکم روح است؛ در حکم معنا و مضمون است. اگر آن معنا و مضمون تغییر پیدا کند، ولو این ساخت ظاهرى و حقوقى هم باقى بماند، نه فایده‌اى خواهد داشت، نه دوامى خواهد داشت؛ مثل دندانى که از داخل پوک شده، ظاهرش سالم است؛ با اولین برخورد با یک جسم سخت در هم می شکند.  (دیدار با دانشجویان علم و صنعت، 24/9/87)

نخبگان جریان ساز جریانات فکری و رفتاری عموم مردم در جامعه هستند. به تعبیری کسانی که به نوعی محل رجوع عموم افراد به حساب می آیند. معمولاً فرض بر این است که نخبگان خود اهل فکر و تصمیم هستند و هرچند از نظرات دیگران نیز استفاده می کنند اما در نهایت خود به جمع بندی رسیده و مسیر حرکت زندگی خود را تعیین می کنند.

کارکرد کلان نخبگان جبهه حق چیست؟ نشان دادن مسیر حق و تلاش برای حرکت دادن سایر افراد جامعه در آن مسیر. از هر گروهی از نخبگان انتظار خاصی می رود. طبعاً در این میان نخبگان مختلف، با ویژگی های متفاوت فکری، روحی، علمی و عملی وظایف متفاوتی بر دوش دارند. در میان نخبگان جبهه حق، علمای دینی جایگاه خاصی دارند. افرادی که تغییرات زمانه، جایگاه مرجعیت آنها را در برابر سایر گروه ها و جریان ها دچار مخاطرات اساسی کرده است تا جایی که در بسیاری از کشورهای مدرن، با پذیرش سکولاریسم و بلکه تقدیس آن، اساساً حوزه مرجعیت علمای دینی در محدوده اندکی گرفتار آمده است. امام خمینی (ره) با انقلاب اسلامی، برای احیای حاکمیت همه جانبه دین در همه عرصه های زندگی بشری تلاش ویژه ای مبدول نمود و از برکات مهم انقلاب، احیای مرجعیت علمای دینی در حوزه امور اجتماعی، سیاسی جامعه بوده است.

این فرصت کم نظیر و شاید بی نظیر با اشتباهات پی در پی و با قصور و تقصیرها می تواند به آسانی از دست برود و فردای ما بازگشتی تلخ و اسفناک تر به دوران حاکمیت طاغوت باشد در حالی که همچنان نام «جمهوری اسلامی» در شناسنامه حکومت ایران وجود دارد! استحاله از درون! پوسیدگی نظام جمهوری اسلامی می تواند بسیار آرام و به تدریج رخ دهد و دل سپردن به اسم ها و نام ها و نهادها و شعارها با حذف جزء به جزء ارکان حقیقی ماهیت اسلامی نظام ما، جز خودفریبی نام دیگری نخواهد داشت.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ بهمن ۹۲ ، ۰۱:۰۰

"شک نباید کرد که انقلاب اسلامی ایران از همه انقلابها جدا است، هم در پیدایش و هم در کیفیت مبارزه و هم درانگیزه انقلاب و قیام..."

انقلابهای بزرگ دنیا ماننند انقلاب کبیر فرانسه و روسیه اساسا برای جایگزینی حاکمیت انسان به جای خدا رخ داد اما انقلاب کبیر اسلامی ایران در اصل برای بازگرداندن انسان ذیل ولایت الهی شکل گرفت

و امام حکیم از این روی بود که "به ملتهای شریف ستمدیده و به ملت عزیز ایران توصیه می کرد که از این راه مستقیم الهی که نه به شرق ملحد و نه به غرب ستمگر کافر وابسته است ، بلکه به صراطی که خداوند به آنها نصیب فرموده است محکم و استوار ومتعهد و پایدار پایبند بماند ، و لحظه ای از شکر این نعمت غفلت نکرده ودستهای ناپاک عمال ابرقدرتها، چه عمال خارجی و چه عمال داخلی بدتر ازخارجی ، تزلزلی در نیت پاک و اراده آهنین آنان رخنه نکند؛ و بدانند که هرچه رسانه های گروهی عالم و قدرتهای شیطانی غرب و شرق اشتلم می زنند دلیل برقدرت الهی ملت ایران است و خداوند بزرگ سزای آنان را هم در این عالم و هم درعوالم دیگر خواهد داد. انه ولی النعم و بیده ملکوت کل شی ء"

هدف انقلاب ایران در مواجهه با نظام بر آمده از تفکر غرب مدرن جایگزینی عقلانیت خدا بنیاد در برابر عقلانیت خود بنیاد بود و در این مسیر البته خودکفایی ،خود باوری، استقلال و آزادی ابزارهایی در مسیر دستیابی به اهداف عالی انقلاب اسلامی.

غفلتی که در مواجهه با انقلاب اسلامی واهداف آن رخ داده جابه جایی برخی از ابزارها با اهداف است و این نکته ای است که امام به شدت از آن هشدار داده است که هدف غایی ما در انقلاب اسلامی نیل به سعادت حقیقی و غایت قصوای عالم که همانا تحقق مکتب توحید است باید باشد و جمهوری اسلامی و استقلال و دستیابی به پیشرفتهای مادی اگر در این مسیر نباشد از مسیر انقلاب اسلامی خارج شده است و فریاد او در تاریخ نقش بسته که:

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۴ بهمن ۹۲ ، ۱۱:۴۵

حتما بارها به معضل و مشکلی در یک نظریه مطرح و مشهور برخورده‌اید؛ نوعی بی‌ربطی، بی‌منطقی یا نامفهومی که نتایج و پی‌آمدهای نظریه و شالوده فکری نظریه‌پردازش را در پیش چشم شما، سُست کرده و اسنجام اندیشه او را به زیر سوال برده است.

بخش زیادی از این خرده‌گیری‌ به نظریه‌ها، ناشی از کژفهمی، ترجمه نادرست و شتاب‌زدگی در انتقال آرا و ایده‌هاست؛ این عمدتا محصول دوره‌ای از حیات فکری جامعه ایرانی است که ترجمه‌های ناصواب بسیار بودند و مدرسانِ شیفته نظریه‌پردازان غربی، میدان‌دار. با کم‌رنگ شدن این اشتیاق و قوت‌گرفتن ترجمه‌ها، رفته‌رفته بخش اول مشکل در حال فروکاهیدن است و حالا اساتیدی میان‌دار بحث‌اند که خود را به ساحت تفسیر و تامل نزدیک کرده‌اند.

Habermas Popper

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ بهمن ۹۲ ، ۰۸:۰۱

چالش های نخبگان فردا

محمد مهدی شاه آبادی

جامعه سنتی ایران پیش از ورود مدرنیته، ساختار متفاوتی از گروه های اجتماعی را در خود داشت که آن چینش سنتی از زمان ورود تفکرات و دستاوردهای تکنولوژیکی مدرن دچار تغییرات اساسی شده و می شود. گروه های نخبگانی جامعه سنتی ایران، یعنی گروه های موثر بر جهت گیری فکری و عملی عموم افراد جامعه، در گروه های محدودی خلاصه می شد که از مهمترین آنها می توان به سیاستمداران (شاه و خاندان سلطنتی و وابستگانِ معمولاً خانوادگی آنها)، زمین داران (خان ها و ثروتمندان) و علما اشاره کرد.

اگر نخواهیم وارد مباخث دقیق جامعه شناختی و سیاسی بشویم که طبعاً از تخصص نویسنده نیز بیرون است و به مقوله تأثیر متقابل قدرت و دانش نپردازیم، باید به این نکته اذعان نمود که منبع تولید علم و فکر و به اصطلاح امروز، «نرم افزار اداره عامه مردم»، بیشتر از هر جایی از گروه علما تأمین می شده است.

اما با ورود مدرنیته و به ویژه با تأسیس دانشگاه و مرجعیت علوم جدید در کنار علوم قدیمه، طبقه ای از نخبگان فکری با تحصیلات دانشگاه ایجاد شد که پس از انقلاب نیز با رشد بیش از 20 برابری تعداد دانشجویان، از جهت عده نیز فزونی قابل ملاحظه را در جامعه ایجاد کرد. دانشگاه، در جهان و به ویژه در ایران، فارغ از انتقال دانش، احساس نخبگی و فهم را نیز به دانشجو منتقل می کند و هر چند این موضوع به نسبت دانشگاه های متفاوت و رشته های علمی مختلف، تفاوت هایی دارد ولی امری فراگیر است. می توان این موضوع را به بنای دانشگاه مدرن نسبت داد که بر پایه اندیشه روشنگری قرن 18، ابتنا بر عقل در برابر سنت و وحی شکل گرفته است.

مسأله دیگری نیز به این موضوع اضافه می شود و آن هم رشد حیرت انگیز فناوری اطلاعات و ارتباطات در دو دهه اخیر است که سرعت آن شاید از محاسبه متصدیان نظری و تجاری آن نیز خارج شده باشد. امکان دسترسی به انبوهه ای بی پایان از اطلاعات و حتی دانش در علوم مختلف، دسترسی به صاحب نظران گوناگون، به اشتراک گذاشتن بی واسطه و بی درنگ اندیشه ها و ایده ها در شبکه های اجتماعی، سایت های گوناگون خبری و علمی و ...، اساساً مسأله دانش، انتقال دانش، مرجعیت علمی و طبقه نخبگان فکری را دچار چالش ها و تغییرات بنیادی کرده است. سخن گفتن از انحصار علمی و اطلاعاتی، انحصار تخصص و تحلیل و صاحب نظری به ویژه در علوم انسانی بسیار دشوار شده است.

نخبگان فردا، خود را برای نقش آفرینی در فردای جامعه آماده می  کنند. فردای جامعه ما با این روندها، چگونه خواهد بود؟ و مهم تر اینکه:

اگر خود را جزء نخبگان حزب اللهی می دانیم، آیا برای فائق آمدن بر این چالش اساسی فکری کرده ایم؟

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۲ ، ۲۱:۰۸

فرهنگی‌زدایی فن‌سالارانه

سیدفرید حاج‏‌سیدجوادی

زمانی که برای اولین بار مرعشی در سال های میانی دهه 70، جریان سیاسی و مدیریتی شان را  «تکنوکرات‌های مسلمان» خواند، عجیب می‌نمود که این انگ بدنامی را چه راحت برای خود پسندیده‌اند. تکنوکراسی در معنای دقیق آن حاصل شکست مدیریت اجتماعی و توفیق اقتصاد فناورانه بود، که برخی را به توهم انداخت تا بر مبنای الگوهای رایج در علوم مهندسی، به تدبیر مسائل اجتماعی و اقتصادی بپردازند. نام جستن از یک مکتب مدیریت سیاسی - اجتماعی در دوران زوال آن، تنها نتیجه ناآگاهی نیست، بلکه بخشی از آن ناشی از جاماندگی زمانی در مسیر وابستگی هویتی به غرب است. این جماعت در مطالعات‌شان روزآمد نشده‌اند و در مسیرِ یافتن پایگاه علمی و معرفتی‌شان به آموزه‌های آکادمیک بیش از 3 دهه پیش بسنده می‌نمایند.

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ بهمن ۹۲ ، ۲۰:۵۹

به نظر می‌رسد اگر بخواهیم درباره مساله‌ی انقلاب اسلامی تاملی داشته باشیم، باید به این نکته توجه کنیم که انقلاب اسلامی در آغاز یک جنبش نظری در لابلای کتب و مقالات نبوده و بیش از آنکه رویکردهای نظری و انتزاعی در پیشبرد و تبیین آن نقش ایفا کرده باشند، حقایقی برخاسته از ساحت‌های عینی و انضمامی زندگی اجتماعی به مانند عدالت خواهی، برابری طلبی، خروش بر طاغوت ، اشرافیّت زدایی و... در به پاخواستن آن نقش داشته‌اند. مفاهیمی که در پیشبرد اهداف انقلاب توانست بیشتر گروه‌های مردمی اعم از مردم کوچه و بازار، دانشگاهی و حوزوی، معلم و محصل و... را با خود همراه کند.

اما مساله این است که پس از انقلاب اسلامی این مفاهیم صرفاً تبدیل به کلیات و شعارهایی انکارنکردنی و دوست داشتنی شدند و هیچ گاه رنگ و روی حقیقی و انضمامی در بستر زندگی مردم را به خود نگرفتند. اندیشمندی تبیین نکرد که عدالت در عرصه زندگی اقتصادی به معنای جامعه بدون طبقه است یا جامعه بدون فقر؟ و کسی نگفت که برای از بین بردن فقر باید یارانه دولتی داد یا دست بازار آزاد را باز گذاشت؟ و کسی به این نپرداخت که اقتصاد سرمایه داری در معنای مدرن آن چه تفاوت بنیادینی با اصل مالکیت خصوصی دارد و صحبت از جامعه بی طبقه چه تفاوتی با مارکسیسم!؟

همه اینها دست به دست هم داد تا ما دوباره بشویم همانکه بودیم و قرار بود نباشیم. قرار بود علاوه بر اسم‌مان رسم‌مان نیز عوض بشود؛ ولی نشد. قرار نبود صرفاً عده‌ای بروند و عده دیگری بیایند و بعد همان کارها ادامه پیدا کند ولی تا حدود زیادی اینگونه شد. چرا؟

مهمترین مساله ای که ما باید پس از گذشت سی و پنج سال از تجربه‌ی انقلاب اسلامی به آن پاسخ دهیم تبیین چرایی وضعیت فعلی‌مان است؟ چرا ما در بسیاری از ابعاد انقلابی‌مان نه تنها پیشرفت نداشته‌ایم بلکه ثابت و ساکن باقی مانده‌ایم و احیاناً از اصول انقلابی مان نیز عقب نشسته‌ایم؟ شده‌ایم همانکه بودیم و قرار بود نباشیم!

من بخشی از علت این امر را عدم توجه به مقوله "سیستم" ها یا در معنای انسانی آن "سازمان" ها می‌دانم. سازمان‌ها یا همان ابزارهای حاکمیت برای اداره‌ی امور اجتماعی، موجودات پیچده‌ای هستند که به صورتی دینامیک به رفتارهای ما جهت می‌دهند و دقیقاً همان زمانیکه ما گمان می‌کنیم که چون موم در کف اختیار ما قرار دارند اقتضائات و ارزش‌های خود را به ما تحمیل  می‌کنند و در بلند مدت ما را از اهداف اصلی خود دور کرده و به سوی اقتضائات خود رهنمون می‌شوند و تاثیراتی انکار نکردنی بر بینش‌ها و ارزش‌های ما می‌گذارند.

اگر قرار باشد انقلابی، انقلاب بماند و بتواند مسیر خود را انقلابی ادامه دهد باید بتواند علاوه بر تغییر در نگرش‌ها و جهان بینی افراد، نهادهای متناسب با خود را نیز تولید کند تا از طریق آنها بتواند اهداف خود را به پیش برد.

اما مسأله مهم در پاسخ به این پرسش نهفته است که در عالم مدرن چقدر برای ما تاسیس و ارائه‌ی نهادهایی جدای از نهادهای مدرن امکان پذیر است؟ در جامعه ای که تمام زبان و جهان ما غربی شده است اچقدر برای ما مقدور هست که غیر غربی بیاندیشیم؟! و با فرض چنین امکانی در اندیشه،  در جامعه جهانی که اربابانی خاص برای خود دارد و شما ناگزیر از در این جهان بودن هستید، چقدر می توانید به صورت مستقل و تکتازانه بر خلاف عادت مألوف حرکت کنید و انتظار داشته باشید که مورد تعرّض واقع نشوید؟! چقدر پیرامونیان به شما اجازه خواهند دادکه برای در انداختن طرح  نوی خود با تیشه به جان ریشه‌ی آنها بیافتید؟!




۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۲ ، ۱۴:۵۴

نسل ویرانگر

مسعود معینی پور

ابن‌خلدون در مقدمه ، تأسیس یک نهاد اجتماعی و همچنین مراحل استقرار آن را در یک منحنی صعودی ـ نزولی رسم می‌کند و چهار نسل تاثیر گذار را در  فرآیند صعودی –نزولی حرکت این نهاد اجتماعی به تصویر میکشد.  او بر این باور است که جایگاه ارجمند نسل مؤسس، در یک روند تدریجی به اعقاب او منتقل می‌شود، بی‌آنکه جانشینان رنج پیشگامان خود را احساس کنند. آن‌ها از رنج‌های پدران خود سخن‌ها شنیده‌اند، بی‌آنکه بتوانند سختی‌های وارده بر آن‌ها را لمس کنند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۲ ، ۱۲:۲۲

اغلب ما در کلاس تاریخ دبیرستان از معلم خود شنیده یا کمی بعدتر یا قبلترش در کتابهای تاریخی خوانده ایم که وقتی نخستین کمپانی­های استعماری برای انعقاد قرارداد مربوط به استخراج نفت به ایران می­آمدند، شاه قاجار و بادمجان دور قابچین­های اطرافش می­­گفتند: «به چه درد می­خورد این مایع سیاه بدبوی بی خاصیت؟ بدهیمش به اینها برود پی کارش ...»! اغلب ما با خواندن چنین حکایتی لبخندی تلخ بر لب مان نشسته،  از سویی به این بلاهت بی پایان خندیده ایم و از سوی دیگر بر تاریخ تلخ جهل و عقب ماندگی اسلاف خود تأسف خورده ایم. هر دانش آموز دبیرستانی که چنین حکایتی را می­خواند، بعید است که در این اندیشه فرو نرود که این همه بلاهت آن هم از سوی زمامداران و تصمیم­گیران یک کشور چطور ممکن است؟ چطور یک لحظه به ذهنشان خطور نکرده که این مایع سیاه بدبو لابد خیلی هم بی خاصیت نیست که این جنتلمن­های موبور چشم آبی از آن سوی دنیا به طمعش سر از اینجا در آورده اند و می­خواهند با خرج خودشان استخراجش کنند و شرش را از سر ما کم ... لابد کاسه­ای زیر نیم­کاسه هست؟ چطور ممکن است کسی مطلب بدین روشنی را نفهمد؟

***

آدم وقتی مطالب و نوشته­هایی از قبیل این نامه را می­خواند، به نظرش می­رسد که اصلاً لازم نیست برای دیدن و شنیدن عجایب و غرایبی از آن دست که در بالا ذکر شد، به سراغ تاریخ شاهان قاجار برویم. این نامه حقیقتاً در نوع خود متنی ارزنده و تاریخی و دارای وجه نمادین خیلی چشمگیری است. هر چند نویسندۀ نامه (که به اعتبار پیشۀ دانشگاهی خود آکادمیسین محسوب می­شود) در فضای رسمی و تخصصی علوم انسانی از وزانت اندکی برخوردار است و هر محصل جدی و اهل تحقیق این دانش­ها با هر مشرب و سلیقه­ای می­داند که نباید او را جدی گرفت، اما شهرت رسانه­ای و تبلیغی او و موضع نمادینش ما را وا می­دارد که از آن سرسری نگذریم. این صرفاً یک موضع شخصی از یک دانشگاهی، نویسنده یا شومن خوش مجلس و بانمک نیست، بلکه روایتی نمادین و سرحدی از تلقی بخشی از –به اصطلاح- نخبگان فضای آکادمیک و روشنفکری ماست که توسط او بی پرده بیان شده است. راه دور نرویم: نظرات بینندگان –علی القاعده- تحصیلکرده و نخبۀ سایت انتخاب، ذیل نامه ایشان در لینک فوق گویای مطالب مهمی است.

۱۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۹۲ ، ۱۸:۳۷

مقدمه

پیشتر در «مسائل جمهوری اسلامی (1): فساد و متن­ های آشناساز» توضیح داده شد که یکی از واقعیت­ های «جمهوری اسلامی»، وجود متن­ های آشناسازی است که به­واسطة آنها، «نظارت درونی» جایگزین «نظارت بیرونی» در سیستم می­شود. به عبارتی، به دلیل «اعتماد»ی که سیستم به این «متن»ها دارد، افرادی که در آنها قرار می­گیرند را از شمول نظارت بیرونی سازمان خارج می­کند، و ارزیابیِ عملکردِ آنها را به ویژگی­ های و خصایصِ شخصی­ شان واگذار می­کند.

یک.

«اعتماد» یک واقعیت سیستمیِ «جمهوری اسلامی» است: این اعتماد گاهی آگاهانه و از پیش تعریف ­شده و رسمی است، و گاه نیز به ­طور نانوشته و غیررسمی، ولی بسیار پرقدرت در عمل­ روزانه نمود پیدا می­کند.  به یک نمونة آگاهانه و رسمیِ آن توجه کنید. در دو دهة گذشته، منتقدین قانون اساسی «جمهوری اسلامی» به مسالة «دور» در آن اشاره کرده­اند. تقریر آنها چنین است: شورای نگهبان قانون اساسی، کاندیداهای مجلس خبرگان رهبری را تایید یا رد صلاحیت می­ کند؛ اعضای مجلس خبرگان، رهبر را تعیین می­ کنند؛ و رهبر، فقهای شورای نگهبان را انتخاب می­ کنند. به این نقد پاسخ­ های حقوقیِ متفاوتی داده شده است که در اینجا مجالِ شرح و تفسیر آن­ها نیست. در این پاسخ­ها، از جمله به صفتِ «عدالت» در فقهای شورای نگهبان اشاره شده است

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۹۲ ، ۱۱:۴۸

کیش شخصیت، اثر اولین رییس جمهور

سیدفرید حاج‏‌سیدجوادی

5 بهمن ماه 1358 اولین انتخابات ریاست جمهوری ایران برگزار شد. نتیجه این انتخابات برای مردمی که اولین انتخابات آزاد را پس از چند دهه انتخابات فرمایشی تجربه می‌کردند، اهمیتی کمتر از اصل حق مشارکت در سرنوشت سیاسی‌شان داشت. اما این نتیجه چنان بود که کشور را به دوران پرتنش و اضطرابی، در ارتباط ارکان نظام وارد کرد. اگر رکن ولایت فقیه با درایت و هوشمندی حضرت امام خمینی(ره) نبود، سرنوشت امروز انقلاب مصر برای ما دور از انتظار نمی‌نمود. بنی‌صدر که با رای اکثریت قاطع مردم به ریاست جمهوری برگزیده شده بود، دارای صفات شخصیتی و پایگاه فکری‌ای بود، که زودتر از انتظار به رویارویی و مجادله با دیگر قوا و حتی مخالفت با رهبر کبیر انقلاب دست زد.

تنفیذ بنی صدر

بنی صدر فرزند یک عالم روحانی همدانی بود و بدین واسطه از فرهنگ مذهبی سنتی و نیز مناسبات جامعه ایرانی با روحانیت آگاهی داشت. همچنین سابقه فعالیت سیاسی وی در چارچوب جبهه ملی به دوران دانشجویی باز می‎گشت. در سالهای حضور در اروپا نیز در تعامل ناپایدار با دانشجویان فعال ایرانی، به ایراد سخنرانی و تالیف کتاب مبادرت می‌ورزید. یک از تالیفات مشهور وی کتابی است به نام «کیش شخصیت»، که به پدیده چهره سازی و خودشیفتگی نخبگان در جوامع می‌پردازد. شاید آن روز که در حال نگارش این کتاب بود، گمان نمی‌کرد نماد برجسته این انحراف در جامعه ایرانی خواهد شد:

شخصیت پرستی از جمله عوامل ناکامی بعثت هاست. «انسان تاریخ ساز» تاریخی ساخته و می سازد که در آن امرهای واقعِ قدیم در شکل جدید استمرار می جویند. راستی آنستکه انسان پیشاروی خویش را باز و بازتر می خواهد. انسان خواهی نخواهی به اندیشه و کار خویش نظام می بخشد و به آن از راه عمل سازمان و جهت و هدف می دهد. شخصیت پرستی، زندانی شدن در چهاردیواری مطلق ها و زندگانی استمراری در آنست. شخصیت پرستی (در صورت ها و جنبه های گوناگون) بالنفسه گویای استمرار نظامهای شرک زده است. نظامهایی که موجهای حرکت را جذب می کنند و ضربه های انقلاب را تحمل می کنند و تخریب آدمیان را بدست یکدیگر، وسیله و ضامن استمرار خویش می گردانند. بدینقرار انسان، بنفس خویش و باراده خود، با عملش، و در یک کلام با نظام فکری خویش در کم و کیف نظام اجتماعی اثر می گذارد. نظام ارزشی که بر عمل فرمان می راند و اندریافت آدمی از خویش و دیگری، از نظام اجتماعی اثر می پذیرند و بنوبه خود در آن اثر می گذارند. علاوه بر این نظام فکری و نظام اجتماعی عناصر جدای از هم و مؤثر در هم نیستند، یک مجموعه اند و یک هویت دارند. بدینخاطر نقش انسان در ساختمان تاریخ ویژه خویش، نقشی تعیین کننده است و بلحاظ همین نقش، ماندن در غیریت ها و یا در گذشتن از خودِ بیگانه شده و بازجستن خویش، به سخن دیگر ماندن در کیش شخصیت یا آزادی جستن از آن، در سرانجام هر انقلاب و بعثتی اثر می گذارد. نمی توان با وجود شخصیت پرستی بعثت را به پیروزی رهنمون شد. پیروزی بعثت درگرو تغییر بنیادی نظام اجتماعی و نظام فکری هر دوست، و از آنجا که تغییر بدست آدمیان باید انجام بگیرد، مبارزه با خودپرستی و شخصیت پرستی تقدم می یابد زیرا که باید نیروئی رها شده از قید نظام موجود پدیدار شود، یک نیروی مخالف منفی که پایش از تعلق و تعهد به نظام موجود آزاد باشد و علیه آن عمل کند.

بنی صدر به همراهی امام و با پرواز انقلاب به ایران آمد و از همان ابتدا چهره‌ی روشنفکری همنوا با انقلاب و امام و متخصص در اقتصاد اسلامی از خود ارائه کرد. با توجه به انباشت مشکلات اقتصادی در طبقات متوسط و محروم جامعه، تحصیلات و سوابق علمی وی فرصت مناسبی برای‌ تبلیغات انتخاباتی وی فراهم آورد. از سوی دیگر اعتماد به نفس و مهارت کلامی، وی را در جلب آراء و اذهان مردم توانمند ساخته بود. 

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۲ ، ۰۶:۲۸

سایر مطالب